تهدید غفلت از «رشد»

در‌حالی‌که چشم‌‌انداز رکود در اقتصاد جهانی بیش ‌‌از پیش پر‌رنگ شده است، به نظر می‌‌رسد سیاستمداران کشورهای پیشرفته جهان نیز هیچ برنامه‌‌ای برای رشد اقتصادی ندارند و به نظر می‌‌رسد این موضوع از دستورکار آنها خارج شده است. با اینکه بخشی از این مساله به پیرتر شدن جمعیت باز‌می‌گردد اما همچنان نقش بی‌‌علاقگی سیاستمداران به این موضوع را نمی‌توان نادیده گرفت.

در‌حالی‌که پیری جمعیت به سمتی حرکت می‌کند که کشورهای غربی در مسیر کاهش جمعیت قرار بگیرند، به نظر می‌‌رسد سیاست‌های تقویت‌‌کننده رشد اقتصادی در این دوران از ارزش حیاتی برخوردارند؛ چرا که سرعت رشد اقتصادی به حدی کاهش یافته است که هر میزان رشد، ولو کم، برای اقتصاد حائز اهمیت است. به نظر می‌‌رسد دموکراسی‌‌های ثروتمند غربی اگر به سیاست‌های تقویت رشد اقتصادی رو نیاورند، قابل‌پیش‌‌بینی است که نشاط اقتصادی خود را از دست بدهند و در صحنه جهانی وزن کمتری پیدا کنند.

زنگ خطر کاهش رشد

در‌حالی‌که رکود اقتصادی بر پیش‌‌بینی‌‌ها از وضعیت سال آینده اقتصاد جهان سایه انداخته است، نشریه اکونومیست در گزارشی بر این نکته تاکید کرد که سیاست‌های تقویت‌‌کننده رشد اقتصادی به شکل نگران‌کننده‌‌ای از برنامه‌های سیاستمداران غربی حذف شده است. در واقع در‌حالی‌که به دلیل سیاست‌های ضدتورمی بانک‌های مرکزی کشورهای پیشرفته شاهد کاهش مقطعی رشد اقتصادی هستیم، به نظر می‌‌رسد دموکراسی‌های ثروتمند غربی با مشکلات به مراتب جدی‌‌تری مواجه‌‌ هستند. در واقع نرخ رشد بلندمدت به شکل قابل‌توجه و نگران‌کننده‌‌ای کاهش یافته است و می‌تواند به مشکلات متعددی در اقتصادهای پیشرفته منجر شود.

چنین وضعیتی به کاهش استانداردهای زندگی می‌‌انجامد و شرایط را برای جولان دادن سیاستمداران پر‌سروصدای پوپولیست مهیا می‌کند. برای اینکه درک بهتری از مساله کاهش رشد داشته باشیم می‌توانیم از آمار رشد در کشورهای پیشرفته استفاده کنیم. بر این اساس کشورهای پیشرفته بین سال‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ شاهد میانگین رشد اقتصادی سرانه ۲۵/ ۲ درصد در سال بوده‌اند. از سال ۲۰۰۰ تا امروز این میانگین از سطح قبلی به ۱/ ۱ درصد کاهش یافته است. نکته نگران‌‌کننده در این مورد این است که احیای رشد اقتصادی به شکل نگران‌‌کننده‌‌ای از شعارهای انتخاباتی نامزدهای انتخاباتی رخت بربسته است و خبری از تلاش برای احیای این متغیر مهم اقتصادی به چشم نمی‌‌خورد.

دوران طلایی رشد

نیمه دوم قرن بیستم را می‌توان دوران طلایی رشد اقتصادی تلقی کرد. در این سال‌ها که با پایان جنگ جهانی دوم همراه شده بود، افزایش شدید جمعیت جوان پساجنگ گروهی از کارگران و کارمندانی را به وجود آورد که نسبت به نسل‌‌های پیشین خود از تحصیلات و آموزش بهتری برخوردار بودند. این قشر جوان با افزایش همزمان تجربه کاری، بهره‌‌وری را در اقتصادهای پیشرفته به‌شدت افزایش دادند. حضور زنان نیز در این دوران به‌شدت افزایش یافت، به‌طوری که این کشورهای ثروتمند در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ شاهد رشد قابل توجه نرخ مشارکت زنان در اقتصاد خود بودند. از سوی دیگر با موج تازه جهانی‌سازی و برداشته شدن موانع تجاری، کشورهای پرجمعیت آسیایی نیز در اقتصاد جهانی تلفیق شدند و بعدها توانستند به تولید کارآمدتر در اقتصادهای پیشرفته منتهی شوند. برای درک بهتر میزان بهبود زندگی شهروندان در اقتصادهای پیشرفته جهان، می‌توان به این حقیقت اشاره کرد که در سال ۱۹۵۰ یک‌سوم خانوارهای آمریکایی از داشتن توالت مجهز به سیفون محروم بودند اما در سال ۲۰۰۰ عمده آنها می‌توانستند دست‌کم دو خودرو بخرند.

ترمز رشد کشیده می‌شود

در حالی که جمعیت جوان به مهم‌ترین موتور رشد اقتصادی کشورهای پیشرفته تبدیل شد، بسیاری از آمارها حاکی از آن است که پیر شدن جمعیت موجب شده بسیاری از شاخص‌‌های مرتبط با رشد از سال ۲۰۰۰ روند معکوس به خود بگیرند یا متوقف شوند. مهارت‌های نیروی کار دیگر به سرعت بهبود نمی‌یابد. هرچه تعداد کارگران بیشتری بازنشسته می‌شوند، مشارکت زنان در نیروی کار کاهش یافته است و بازدهی گسترش آموزش پایه کمتر می‌شود. از آنجا که مصرف‌کنندگان ثروتمندتر شده‌اند، آنها بیشتر درآمد خود را صرف خدمات کرده‌‌اند، یعنی بخشی که در آن بهبود بهره‌‌وری دشوار‌‌تر است. بخش‌هایی مانند حمل و نقل، آموزش و ساخت‌و‌ساز مثل دو دهه پیش به نظر می‌رسند. برخی بخش‌های دیگر مانند تحصیلات دانشگاهی، مسکن و مراقبت‌های بهداشتی با تشریفات اداری و رانت‌خواری مواجه هستند و خبری از رشدهای چشمگیر در آنها نیست.

پیری سبد رای

افزایش میانگین سنی نیروی کار تنها به واسطه بازار کار به اقتصاد ضربه نزده است. افزایش میانگین جمعیت موجب شده تمایلات رای‌‌دهندگان نیز دستخوش تحولاتی شود و پرطرفدار شدن سیاست‌های خاص را در پی داشته باشد. در واقع با افزایش میانگین سن جمعیت در کشورهای پیشرفته و حرکت به سمت بازنشستگی بیشتر نیروی کار، رشد اقتصادی اهمیت کمتری پیدا کرده است. درواقع رشد اقتصادی برای کارگران و کارمندانی اهمیت دارد که در سن کار قرار دارند. بازنشستگان از آنجا که در هر صورت حقوق و مزایای مشخصی دریافت می‌کنند اهمیت چندانی به رشد اقتصادی نمی‌دهند.

در عوض این گروه با توجه به ترجیحات زمانی خود، سیاست‌‌های بازتوزیعی  را که بر توزیع اقتصادی تاکید دارد بیشتر می‌‌پسندد. تحلیل‌‌های اکونومیست از مانیفست‌های سیاسی نشان می‌دهد احساسات ضد ‌رشد اقتصادی در وعده‌های کاندیداهای سیاسی از دهه ۱۹۸۰ حدود ۶۰ درصد افزایش یافته است. دولت‌های رفاه به جای سرمایه‌‌گذاری در زیرساخت‌‌های تقویت‌‌کننده رشد یا رشد کودکان خردسال، بر تامین حقوق بازنشستگی و مراقبت‌های بهداشتی برای سالمندان متمرکز شده‌‌اند. به عبارت دیگر حمایت از اصلاحات افزایش‌دهنده رشد کاهش یافته است.

مانع سیاستمدار بر سر راه رشد

رهبران امروز کشورهای غربی دولت‌‌گراترین افرادی هستند که در چندین دهه اخیر در این مسندها حضور داشته‌‌اند. برای مثال دولت آمریکا تنها در سال گذشته ۱۲هزار قانون جدید وضع کرده است. به نظر می‌‌رسد سیاستمداران فعلی بر این باورند که سیاست صنعتی، حمایت‌‌گرایی و کمک‌‌های مالی راه موفقیت اقتصادی است. این تا حدی به این باور غلط بازمی‌‌گردد که سرمایه‌داری لیبرال یا تجارت آزاد مقصر کاهش رشد است. این وضعیت را نگرانی‌‌های زیست محیطی تشدید می‌کند. با‌این‌حال به نظر می‌‌رسد راه خروج از این وضعیت از نقطه مقابل این رویکرد می‌‌گذرد. در واقع، کاهش و پیری جمعیت به این معناست که اصلاحات لیبرال و سیاست‌های تقویت‌‌کننده رشد، از همیشه حیاتی‌‌تر است. البته این اقدامات نرخ‌های رشد سرسام‌آور اواخر قرن بیستم را باز‌نمی‌‌گرداند.

اما پذیرش تجارت آزاد، کاهش قوانین ساختمانی، اصلاح پروتکل‌‌های مهاجرتی و سازگار کردن سیستم‌‌های مالیاتی برای سرمایه‌‌گذاری تجاری ممکن است نیم درصد یا بیشتر به رشد سالانه هر نفر اضافه کند. این میزان رشد رای‌دهندگان را به هیجان نمی‌‌آورد، اما رشد امروز به حدی پایین است که هر ذره پیشرفت مهم است و به مرور زمان به تقویت اقتصاد منتهی خواهد شد. رابرت لوکاس، برنده جایزه نوبل، درباره اهمیت رشد اقتصادی می‌‌نویسد: «هنگامی که به رشد فکر می‌کنید، فکر کردن به دیگر چیزها سخت می‌شود.»