اوایل کودکی او مصادف بود با آغاز جنبش حقوق مدنی در آمریکا و پدرش به‌شدت از حقوق شهروندی دفاع می‌کرد؛ همین مساله از کودکی حس عدالت اجتماعی را در او ایجاد کرد. تئودور ساکس با موفقیت چندین پرونده را در دادگاه عالی آمریکا پیش برد و یکی از بهترین ذهن‌های حقوقی نسل خود را داشت. او به ایجاد اصل «یک فرد، یک رای» برای حوزه‌بندی انتخاباتی کمک کرد. براساس مقاله‌ای که در دیترویت‌نیوز در سال ۱۹۶۲ در مورد پیروزی او در این پرونده منتشر شد، تئودور ساکس نه‌تنها با روندهای رسیدگی بلکه با جبر قانونی نیز مبارزه کرد. به گفته جفری ساکس، این بخشی از ارزش‌های خانوادگی و تربیتی او بوده است. در سال ۱۹۶۷، زمانی که جفری سیزده‌ساله بود، دیترویت درگیر شورش‌های نژادی شد که کشته‌های زیادی بر جای گذاشت و ساختمان‌های بسیاری ویران شدند. شکاف بزرگ میان جوامع سفیدپوست و آفریقایی-آمریکایی به وسیله تاریخ برده‌داری، تبعیض‌های پس از لغو برده‌داری و فقدان حقوق مدنی، دامن زده می‌شد.

تجربه دیگری که بر علاقه او به اقتصاد تاثیر گذاشت، سفرش به همراه والدینش به شوروی آن زمان بود. این سفر در دوران جنگ سرد صورت می‌گرفت؛ زمانی‌که رقابت میان دو نظام اقتصادی متفاوت سرمایه‌داری و سوسیالیسم آشکار بود. او در آن زمان پسر جوانی بود و تنها جامعه خود را می‌شناخت، اما می‌دانست چیزی را می‌بیند که اهمیت زیادی دارد. این دیدار پرسشی را در او ایجاد کرد که در سال‌های آینده در جست‌وجوی پاسخی برای آن بود: یک جامعه خوب چیست؟ و چرا برخی مناطق به روش‌های خاصی عمل می‌کنند و مناطق دیگر به روش‌های دیگر؟

ساکس دوره متوسطه خود را در دبیرستان اوک پارک در حومه دیترویت گذراند و ذهنی بسیار درخشان از خود به نمایش گذاشت. او در نوجوانی جاه‌طلب و به‌طور غیرمعمولی منضبط بود. در دبیرستان به عنوان رئیس شورای دانش‌آموزی انتخاب شد و سال آخر نمرات بسیار خوبی در امتحان اس‌ای‌تی گرفت. بدیهی تلقی می‌شد که ساکس به تبعیت از پدرش به دانشگاه میشیگان برود و رشته وکالت را دنبال کند. در بدترین حالت خانواده‌اش تصور می‌کردند او رشته پزشکی را انتخاب خواهد کرد. درعوض، زمانی که هفده سال داشت اوک پارک را ترک کرد تا در دانشگاه هاروارد اقتصاد بخواند و ۳۰ سال آنجا ماندگار شد. او عاشقانه به هاروارد علاقه پیدا کرده بود. به گفته خودش، دلیل اینکه اقتصاد را انتخاب کرد این بود که می‌توانست به او در درک جهان و حل مشکلات آن کمک کند. او می‌خواست ابزارهای آن را درک کند و اگر توانست مانند پزشکی باشد که بیماری را درمان می‌کند، یا وکیلی که وکالت کسی را که مشکل دارد بر عهده می‌گیرد، آنگاه احساس رضایت خواهد کرد.

او ابتدا تحصیل در اقتصاد پولی بین‌الملل را انتخاب کرد. زمانی که در دهه ۱۹۷۰ وارد دانشگاه شد، دوران پرفرازونشیبی آغاز شده بود؛ سیستم نرخ ارز ثابت به سیستم شناور تبدیل شده بود و بحران‌های بزرگ نفتی در این دوره اتفاق افتاد که قیمت بنزین را بالا برد. بخش مهمی از اقتصاد پولی بین‌الملل جریان سرمایه میان کشورهاست، بنابراین نخستین تلاش او بر درک توسعه و رشد اقتصادی متمرکز شد. او اولین مقالات خود را با موضوعات مشکلات کشورهای درحال توسعه و بدهی آنها نوشت. در دوران دانشگاه تجربه‌ای کسب کرد که تاثیر قابل‌توجهی بر مسیر آینده‌اش داشت. زمانی که ۲۳ سال داشت به هندوستان سفر کرد و برای نخستین‌بار فقر شدید را در خیابان‌های دهلی دید، که برای او دنیایی متفاوت بود. او هندوستان را با آرزوی انجام کاری برای توسعه جامعه بین‌الملل ترک کرد.

اهمیت مشاهده مسائل از نزدیک و صحبت مستقیم با مردم را دریافته بود و تصمیم داشت به مناطق دیگر هم سفر کند. ساکس دیدگاه جدیدی درباره رشد اقتصادی ایجاد کرد و دریافت فقر در نقاط مختلف جهان تفاوت‌های زیادی دارد. زمانی‌که به تماشای «اندوه و ترحم»، مستند چهارساعته مارسل افولس درباره زندگی در فرانسه در دوران اشغال نازی‌ها رفته بود با همسر آینده‌اش سونیا ارلیش آشنا شد. او در سال ۱۹۷۶ مدرک کارشناسی خود را از هاروارد دریافت کرد. ساکس تحصیلات تکمیلی خود را نیز در همین دانشگاه سپری کرد و آن را در زمان کوتاهی به پایان رساند. تنها سه سال پس از گرفتن مدرک دکترای اقتصاد با تمرکز بر اقتصاد کلان بین‌الملل، ساکس در سال ۱۹۸۳ و زمانی که تنها ۲۸ سال داشت به عنوان استادتمام دانشگاه هاروارد منصوب شد. در طول ۱۹ سال بعد در هاروارد او به عنوان استاد تجارت بین‌الملل گلن‌استون، مدیر موسسه توسعه بین‌الملل هاروارد در مدرسه کندی و مدیر مرکز توسعه بین‌الملل، فعالیت می‌کرد.

در ژوئیه ۱۹۸۵ زمانی که ۳۰ساله بود، به کوه‌های آند در لاپاز بولیوی دعوت شد تا به عنوان مشاور رئیس‌جمهوری کشور، ویکتور پاز، فعالیت کند. بولیوی به‌شدت فقیر و آشفته بود و با نرخ تورم سالانه ۲۵‌هزاردرصدی از کنترل خارج شده بود. در کنار سایر مشکلات، این کشور بسیار بیشتر از توان خود هزینه می‌کرد و برای تامین مالی این مخارج سرسام‌آور دولت به چاپ بیشتر پزو ادامه می‌داد. بولیوی نمونه کتاب درسی ابرتورم بود و از اوایل دهه ۱۹۲۰ در جمهوری وایمار آلمان کسی نمونه آن را ندیده بود. ساکس تا آن زمان تجربه کار در خارج از دانشگاه را نداشت، با وجود این مشخص شد در ترجمه نظریه به عمل مهارت دارد. ابرتورم ناشی از بدهی‌های بالای کشور بود.

او به مقامات بولیوی پیشنهاد کرد از صندوق بین‌المللی پول بخواهند بدهی این کشور را لغو کند و به گفته خودش این آغاز درگیری میان او و صندوق بین‌المللی پول بود. اطلاعات و دانش او به این نتیجه منتهی شد که آنها نباید کشوری را قربانی این اصل حریصانه کنند که کشورها هرقدر هم فقیر باشند باید بدهی خود را بپردازند. اجرای طرح انضباط مالی و پولی ساکس در بولیوی توانست نرخ تورم سالانه کشور را کاهش داده و به حدود ۱۵درصد برساند. او طرحی را در بولیوی اجرا کرد که بعدها به عنوان شوک‌درمانی شناخته شد و با آزادسازی بازار، پایان دادن به یارانه‌های دولتی، حذف سهمیه‌ها و پیوند اقتصاد بولیوی به دلار ایالات‌ متحده، تورم را تا حد زیادی کاهش داد. این تجربه‌ای بود که زندگی او را تغییر داد و چیزهای زیادی به او آموخت. تصمیم او این بود که شرایط واقعی را در میدان مشاهده کند، مسائل را درک کند و تمام تلاش خود را برای درک تاریخ و زمینه آن و تشخیص و اتخاذ مواضع اخلاقی انجام دهد.

ساکس پس از بولیوی به لهستان رفت. سال ۱۹۸۹ بود و دیوار برلین تازه فروریخته بود. با فروپاشی ناگهانی حکومت کمونیستی اروپای شرقی دچار هرج‌ومرج شده بود. گرچه او برای کمک به حل مشکل بدهی وارد لهستان شد ولی به مشاور اصلی در تحول اقتصادی از برنامه‌ریزی مرکزی به اقتصاد بازار تبدیل شد. او به لهستان توصیه کرد بدهی‌اش را لغو کند. این کشور در نهایت توانست حدود ۱۵میلیارد دلار از بدهی خود را لغو کند، شروع تازه داشته باشد و کمک اضطراری دریافت کند.

تجربه ساکس در لهستان چیزی بود که مستلزم انواع دانش‌ها‌، تاریخ و قضاوت و مذاکره بود. ساکس و دیوید لیپتون، تبدیل سریع همه دارایی‌ها از مالکیت دولتی به خصوصی را توصیه کردند، که تعطیلی بسیاری از کارخانه‌های غیررقابتی را در پی داشت. او همچنین ساختارهای شرکتی به سبک آمریکایی که به سهامداران بسیاری پاسخگو هستند و نقش اقتصادی بزرگ برای بازارهای سهام را پیشنهاد کرد. ساکس یکی از آینده‌دارترین اقتصاددانان نسل خود محسوب می‌شد. او در سال ۱۹۹۱ جایزه ممتاز فرانک سیدمن در اقتصاد سیاسی را دریافت کرد و به همراه دو اقتصاددان جوان و جاه‌طلب دیگر، هاروارد پل کروگمن و لارنس سامرز، به عنوان یکی از سه اقتصاددان نابغه دهه ۹۰ شناخته شد.

ایده‌ها و روش‌های ساکس برای گذار از برنامه‌ریزی مرکزی در سراسر اقتصادهای درحال گذار به کار گرفته شد. او در سال ۱۹۹۱ به اسلوونی و در سال ۱۹۹۲ به استونی در زمینه معرفی ارزهای جدید پایدار و قابل‌تبدیل مشاوره داد. به دلیل موفقیتش در لهستان او ابتدا به وسیله میخائیل گورباچف، رئیس‌جمهور شوروی و سپس از سوی رئیس‌جمهور روسیه، بوریس یلتسین، برای گذار به اقتصاد بازار دعوت به همکاری شد. ساکس به همراه دوازده همکار از موسسه توسعه بین‌المللی هاروارد در وزارت دارایی مسکو مستقر و مشغول به کار شد. او می‌گفت، اگر لهستان توانسته پس روسیه هم می‌تواند این کار را انجام دهد.

اما به‌نظر می‌رسد ساکس میزان مشکل را در روسیه دست‌کم گرفته بود  و ایده‌های او به دلیل اقتصادی فاسد و به شدت متورم شکست خورد.  تولید ناخالص داخلی روسیه به نصف کاهش یافت؛ دارایی‌های دولتی به طور سیستماتیک غارت می‌شد و هر چیز باارزش، از جمله مواد خام، در دستان چند فرد افتاد. با وجود این او اصرار داشت قدرتی نداشته است و به ایده‌هایش عمل نشده است؛ هشدار داده است که باید کارهای بیشتری انجام شود و به گونه‌ای دیگر، اما کسی نمی‌خواست آن را بشنود. او معتقد بود که شکستش در روسیه به دلیل پیروزی سیاست بر اقتصاد بوده است.

ساکس در سال ۱۹۹۵ به آفریقا رفت. شیوع بیماری‌های همه‌گیر در آفریقا او را شوکه کرده بود و همین مساله باعث شد تا پایان دهه ۱۹۹۰ روی مطالعه بیماری‌های آفریقا تمرکز کند. ساکس از زمان کارش در کشورهای پساکمونیستی به مسائل جهانی توسعه اقتصادی، فقرزدایی، سیاست‌های بهداشتی و پایداری محیط زیست روی آورد و در مورد تغییرات آب‌وهوایی، کنترل بیماری‌ها و جهانی شدن مطالب فراوانی نوشت. او در سال ۲۰۰۵ در اثر خود به نام «پایان فقر» نوشت: «حکومت آفریقا ضعیف است، زیرا آفریقا فقیر است». اما او همچنان معتقد است با سیاست‌های صحیح و مداخلات کلیدی فقر شدید می‌تواند ظرف ۲۰ سال ریشه‌کن شود.

او بر نقش جغرافیا و آب‌وهوا تاکید می‌کند، چراکه بسیاری از نقاط آفریقا محصور در خشکی و مستعد بیماری هستند، با‌این‌حال تاکید می‌کند می‌توان بر این مشکلات فائق آمد. او عمیقا معتقد است برای ارائه راه‌حل مناسب باید شرایط واقعی و ویژگی‌های خاص هر منطقه درک شود تا بتوان رویکرد مناسب برای شرایط کشور را انتخاب کرد. از نظر ساکس در این شرایط باید رویکرد اقتصاد بالینی دنبال شود و این رویکرد را به دانشجویان خود آموزش می‌داد.

در طول دهه ۱۹۹۰ ساکس هنوز به کار تدریس خود در هاروارد ادامه می‌داد، برای دانشجویان سخنرانی می‌کرد و مقالات و کتاب‌های بسیاری منتشر کرد. او در سال ۲۰۰۲ پس از ۲۰ سال هاروارد را ترک کرد، به دانشگاه کلمبیا پیوست و به عنوان استاد سیاست و مدیریت بهداشت و مدیر موسسه زمین این دانشگاه مشغول به فعالیت شد. ساکس که به عنوان متخصص در امور مالی بین‌الملل و تورم شهرت پیدا کرده بود، به عنوان مشاور صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه نیز فعالیت می‌کرد.

او ریاست شبکه راه‌حل‌های توسعه پایدار سازمان ملل را برعهده دارد و به عنوان مدافع اهداف توسعه پایدار (SDG) زیر نظر دبیرکل آنتونیو گوترش فعالیت می‌کند. او پیشتر نیز پس از تصویب اهداف توسعه هزاره (MDGs) در سال ۲۰۰۰، ریاست کمیسیون اقتصاد کلان و سلامت سازمان جهانی بهداشت را برعهده داشت که نقش مهمی در افزایش تامین مالی مراقبت‌های بهداشتی و کنترل بیماری در کشورهای کم‌درآمد ایفا کرد. ساکس یکی از بنیان‌گذاران و استراتژیست‌های اصلی Millennium Promise Alliance  است؛ سازمانی غیرانتفاعی که برای پایان دادن به فقر شدید و گرسنگی فعالیت می‌کند.

او همچنین در میان سردبیران «گزارش شادی جهانی» قرار دارد. ساکس از حامیان دیدگاه دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، مبنی بر لزوم خروج آمریکا از سوریه بود و معتقد بود آمریکا باید به تعامل نظامی خود در سراسر خاورمیانه پایان دهد. او همچنین در نامه‌ای سرگشاده خواستار اعلام آتش‌بس در اوکراین شد و ادامه حمایت نظامی غرب از اوکراین را زیر سوال برد. ساکس با حضور در برنامه «دموکراسی اکنون!» در اوت ۲۰۲۲ اظهار کرد گسترش ناتو و سه دهه سیاست خارجی نظامی آمریکا از عوامل اصلی ایجاد جنگ میان روسیه و اوکراین است.

اظهارنظر او درباره احتمال نشت ویروس کرونا از آزمایشگاه‌های آمریکا نیز انتقادهای بسیاری را علیه او برانگیخت. ساکس از کشورهای تولیدکننده واکسن درخواست کرد تحت رهبری آمریکا با سازمان ملل همکاری کنند تا اطمینان حاصل شود کشورهای فقیرتر واکسن کافی دریافت می‌کنند. با وجود تلاش‌های بسیار ساکس برای مبارزه با فقر، فلسفه‌های اقتصادی او در‌عین‌حال که مورد ستایش بودند با انتقادهایی نیز روبه‌رو شدند. جفری ساکس که نویسنده کتاب‌های پرفروشی همچون «پایان فقر»، «منافع مشترک»، «بهای تمدن» و «عصر توسعه پایدار» است، در سال ۲۰۰۴ در فهرست ۱۰۰ شخصیت پرنفوذ مجله تایم قرار گرفت و در سال ۲۰۱۴ نیز جزو ۱۵ اقتصاددان تاثیرگذار از سوی اکونومیست انتخاب شد.

اواخر خرداد ۱۳۹۵ حضور جفری ساکس در تهران با اندکی حاشیه مواجه شد. حاشیه‌های خارج از متنی که خود جفری ساکس را هم به تعجب واداشت. او در دانشگاه امیرکبیر و در پایان سفرش با معدود منتقدانی مواجه شد که در پلاکاردهایشان می‌خواستند دست از سر کشورهای جهان سوم بردارد و او را همکار جرج سوروس و دست‌نشانده آمریکا و سازمان سیا خواندند.