توسعه اقتصادی که به عنوان رشد یا پیشرفت اقتصادی نیز شناخته می‌شود، به تولید ثروتی اطلاق می‌شود که در نفع و پیشرفت جامعه یافت می‌شود. این نه‌تنها در پروژه‌های توسعه‌ای مجزا، بلکه در پیشرفت کلی اقتصاد با توجه به عواملی مانند آموزش، در دسترس بودن منابع و استانداردهای زندگی یافت می‌شود. توسعه اقتصادی به ایجاد سیستم‌های آموزشی، پارک‌های تفریحی و زیرساخت‌های ایمنی عمومی مربوط می‌شود. اهمیت توسعه اقتصادی در رفاه مردم نهفته است. مفهوم توسعه یک عامل کلیدی در فرآیند تصمیم‌گیری مقامات حاکمیتی هنگام طراحی سیاست‌هاست. توسعه اقتصادی به‌شدت بر تخصیص کارآمد منابع متکی است (دلیلی برای رشد آهسته اقتصادهای فرماندهی). توسعه منحصرا در پروژه‌ها یافت نمی‌شود، بلکه در رویکردهای اقتصادی مانند نحوه تخصیص منابع به صنایعی که بیشترین نیاز را به آنها دارند یافت می‌شود. محرک تجارت از طریق سیاست‌ها، قوانین و مقررات یکی دیگر از معیارهای ارتقای رشد اقتصادی است.

سرمایه‌گذاری بخش خصوصی برای توسعه به‌ویژه در اقتصادهای بازار آزاد (اقتصادهای مصرف‌کننده‌محور) بسیار مهم است. در اقتصادهای فرماندهی (دولت‌محور) بخش خصوصی کمک چندانی به پیشرفت اقتصاد عمومی نمی‌کند. این به این دلیل است که چگونه دولت‌های فرمانروا ابزار تولید را در اختیار دارند، که نتیجه آن این است که تصمیمات آنها برای رشد اقتصادی بسیار مهم است. برخلاف اقتصادهای دستوری، در اقتصادهای بازار آزاد، پروژه‌ها و توسعه‌هایی که شرکت‌های خصوصی ضروری می‌دانند، نقش کلیدی در رشد عمومی کل اقتصاد دارند. مالکیت خصوصی بر اموال و عوامل تولید منجر به کاهش نفوذ دولت می‌شود. توسعه اقتصادی به عنوان یک اصطلاح معمولا با مفاهیمی مانند صنعتی شدن و نوسازی همراه است که در آن پیشرفت ویژگی کلیدی مبانی مفاهیم است. در پایان، توسعه عمدتا توسط کشورها دنبال می‌شود، زیرا طبق تئوری فقر را کاهش می‌دهد. اگر ملتی بتواند توسعه یابد، شهروندانش باید ثروتمندتر شوند و در نتیجه بتوانند از تله‌های فقر فرار کنند. این به طور کلی درست است، با این حال، به دلیل عوامل اقتصادی که نادیده گرفته می‌شود، نمی‌توان از آن به عنوان یک چارچوب مرجع مجزا استفاده کرد. منافع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تنها نتایج رشد و پیشرفت نیستند. عواملی مانند تورم، هزینه‌های زندگی بالاتر و افزایش شکاف ثروت، همگی ارتباط نزدیکی با توسعه اقتصادی دارند.

مدل توسعه، مراحل رشد اقتصادی «روستو»

جغرافی‌دانان اغلب به دنبال طبقه‌بندی مکان‌ها با استفاده از مقیاس توسعه هستند و اغلب کشورها را به دو دسته «توسعه‌یافته» و «در حال توسعه»، «جهان اول» و «جهان سوم» یا «هسته» و «پیرامون» تقسیم می‌کنند. همه این برچسب‌ها بر اساس قضاوت در مورد توسعه یک کشور است، اما این سوال را ایجاد می‌کند: «توسعه‌یافته» بودن دقیقا به چه معناست و چرا برخی از کشورها توسعه‌یافته‌اند در حالی که برخی دیگر توسعه‌نیافته‌اند؟ از آغاز قرن بیستم، جغرافی‌دانان و دست‌اندرکاران حوزه وسیع مطالعات توسعه، به دنبال پاسخ به این سوال بوده و در این فرآیند، مدل‌های مختلفی برای توضیح این پدیده ارائه کرده‌اند. یکی از متفکران کلیدی در مطالعات توسعه قرن بیستم، روستو، اقتصاددان و مقام دولتی آمریکایی بود. پیش از روستو، رویکردهای توسعه بر این فرض استوار بود که «مدرنیزاسیون» توسط جهان غرب (کشورهای ثروتمندتر و قدرتمندتر در آن زمان) مشخص می‌شد که قادر به پیشرفت از مراحل اولیه توسعه‌نیافتگی بودند. بر این اساس، کشورهای دیگر باید الگوی خود را از غرب الگوبرداری کنند و آرزوی یک دولت «مدرن»، سرمایه‌داری و لیبرال دموکراسی را داشته باشند. روستو با استفاده از این ایده‌ها، «مراحل رشد اقتصادی» کلاسیک خود را در سال ۱۹۶۰ نوشت که پنج مرحله را ارائه می‌دهد که همه کشورها برای توسعه‌یافتگی باید از آن عبور کنند:

۱) جامعه سنتی، ۲) پیش‌شرط برای برخاستن، ۳) برخاستن، ۴) حرکت به بلوغ و ۵) سن مصرف انبوه بالا. این مدل اظهار می‌دارد که همه کشورها در جایی در این طیف خطی وجود دارند و از هر مرحله در فرآیند توسعه به سمت بالا صعود می‌کنند:

جامعه سنتی: این مرحله با یک اقتصاد معیشتی مبتنی بر کشاورزی، با نیروی کار فشرده و سطوح پایین تجارت، و جمعیتی که دیدگاه علمی نسبت به جهان و فناوری ندارند، مشخص می‌شود.

پیش‌شرط‌های آغاز به کار: در اینجا، یک جامعه شروع به توسعه تولید و چشم‌انداز ملی/ بین‌المللی‌تر- در مقابل منطقه‌ای- می‌کند.

برخاستن: روستو این مرحله را دوره کوتاهی از رشد فشرده توصیف می‌کند که در آن از صنعتی شدن شروع می‌شود و کارگران و موسسات حول یک صنعت جدید متمرکز می‌شوند.

حرکت به سوی بلوغ: این مرحله در یک دوره زمانی طولانی انجام می‌شود، زیرا استانداردهای زندگی افزایش می‌یابد، استفاده از فناوری افزایش می‌یابد و اقتصاد ملی رشد می‌کند و متنوع می‌شود.

سن مصرف انبوه بالا: در اینجا اقتصاد یک کشور در یک نظام سرمایه‌داری شکوفا می‌شود که با تولید انبوه و مصرف‌گرایی مشخص می‌شود.

برای مراحل رشد اقتصادی در عمل می‌توان کشور سنگاپور را نام برد. سنگاپور یکی از بهترین نمونه‌های کشوری است که در این راه رشد کرده و اکنون به یک بازیگر برجسته در اقتصاد جهانی تبدیل شده است. سنگاپور یک کشور جنوب شرقی آسیاست و زمانی که در سال ۱۹۶۵ مستقل شد، به نظر نمی‌رسید که چشم‌انداز استثنایی برای رشد داشته باشد. با این حال، در اوایل صنعتی شدن، تولید سودآور و صنایع پیشرفته را توسعه داد. سنگاپور در حال حاضر به‌شدت شهرنشین است و ۱۰۰درصد جمعیت آن را «شهری» می‌دانند. این کشور یکی از پرطرفدارترین شرکای تجاری در بازار بین‌المللی است و درآمد سرانه بالاتری نسبت به بسیاری از کشورهای اروپایی دارد.