عوامل متعددی در حصول موفقیت دخیل‌اند، اما نمونه‌ای را نمی‌توان یافت که بدون توجه و تبعیت از اصول و توصیه‌های مجموعه دانش‌اقتصاد به چنین دستاوری رسیده باشد. در واقع، امروزه در مورد قابلیت مجموعه دانش علم‌اقتصاد برای بهبود شرایط زندگی جوامع بشری، هیچ شکی وجود ندارد. پس چرا این تجربه امر فراگیری در تمام کشورها نیست؟

 تجربه ناموفق اقتصاددانان

یکی از ایرادات بسیار مهم، به ارتباط نامناسب اقتصاددانان با سیاستمداران «به‌طور خاص» و با جامعه «به‌طور عام» بازمی‌گردد. بنا به دلایلی، در بسیاری از کشورها ازجمله ایران، اقتصاددانان طرفدار علم اصیل اقتصاد که معتقدند هدایت جامعه همراه با احترام‌ به نفع شخص، مالکیت خصوصی، اصول کارآیی، آزادی قراردادها، تجارت آزاد، نیروهای رقابت و بازارها «متمدنانه‌تر»، «انسانی‌تر» و «موفقیت‌آمیزتر» است، نتوانسته‌اند راه‌حل‌های ملموس، قابل درک و تحمل‌پذیری به جامعه و سیاستگذاران ارائه دهند و آنها را با خود همراه سازند؛ برعکس، در اغلب موارد واژگان و راه‌حل‌های مورد اشاره اقتصاددانان (هرچند درست و منطقی) خشن، اضطراب‌آور، ناخوشایند، قابل سوءبرداشت و نشدنی، ارزیابی شده است. همچنین گاهی طرح بحث‌ها به‌گونه‌ای بوده که درک و توجه ناکافی گوینده نسبت به مسائل روز، سازوکار کسب‌وکار، محدودیت‌های نهادی و قانونی، روابط بین‌الملل و بوروکراسی دولتی، پیامدهای ناگوار کوتاه‌مدت، ملاحظات تاریخی، اجتماعی، سیاسی و نظایر آن را نمایش داده است.

اقتصاددانان آگاه به مباحث نیز اغلب تحت برداشت‌ ساده‌انگارانه از اقتصاد سیاسی، نظر می‌دهند. برای مثال، با اینکه می‌دانند بسیاری از عواید تجارت آزاد را نباید از پیش محقق دانست، از بیم سوءاستفاده فرصت‌طلب‌ها این آگاهی را برای خود نگاه می‌دارند؛ غافل از اینکه در نهایت با روشن‌شدن کاستی‌ها بهانه بهتری به فرصت‌طلب‌ها می‌دهند تا این ‌بار حتی شهرت و اعتبارشان را آماج حمله قرار دهند. خیل عظیم اقتصاددانان کاربلدی که گوشه‌نشینی و سکوت پیشه کرده‌اند نیز به‌طور غیرمستقیم در ‌شکل نگرفتن مناسب این ارتباط دخیل‌اند. مجموع این موارد باعث شده است تا امروزه نگاه مردم و مسوولان به راه‌حل‎های اقتصاددانان، نگاهی همراه با شک و تردید باشد، به‌طوری که اغلب اوقات سیاستمداران نسبت به توصیه‌های اقتصاددانان مستقل مظنون و بی‌تفاوتند و آنها را کنار می‌گذارند. متاسفانه، تا زمانی که این ناتوانی و کاستی‌ها وجود دارد، عرصه برای جولان و سلطه دیدگاه‌های پوپولیستی بر امور تصمیم‌گیری اقتصادی فراهم است و در نهایت آنچه شاهد خواهیم بود، وقوع چرخه تکراری تعریف و اعمال انواع سیاست‌های هیجانی و متناقض، سهم‌خواهی‌های گروهی/ بخشی، خلق انواع رانت، هدر رفتن منابع کشور، از دست رفتن فرصت‌ها، نزول قدرت اقتصادی کشور و به‌تعویق افتادن فرآیند توسعه واقعی کشور است.

 مسیر نقش‌آفرینی سازنده اقتصاددانان

به‌منظور تغییر جهت فلش سیاست‌‌ها و تصمیمات اقتصادی دولت و برای داشتن اقتصاد و جامعه‌ای پویا ابتدا باید ترجیحات و نوع مطالبات بخش بزرگی از افراد جامعه تغییر کند. بنابراین اقتصاددانان به جای سیاستگذاران باید کلیت جامعه را مخاطب قرار دهند. آنها به این منظور و برای اصلاح تلقی‌ها از مقوله توسعه، باید بیش از پیش آگاهی، ‌روزآمدی، دامنه و میدان حضور، قدرت سخنوری و انتقال مطلب، کانال‌ها و ابزارهای ارتباطی خود را توسعه بخشند و تقویت کنند. همچنین باید به‌طور مداوم و پیوسته و با زبانی ساده، اصول علم اقتصاد و توسعه، نظریات اندیشمندان این حوزه و تجربیات سایر کشورها را با عموم به اشتراک بگذارند. اقتصاددانان باید بدون ملاحظه به پشتوانه‌ منطق علمی و نمونه‌های فراوان تاریخی با رویکردهای مخرب، اهداف واپس‌گرا، باورهای غلط و سفسطه‌ها بجنگند؛ صادقانه از سختی‌ها، ناملایمات، پستی و بلندی‌ها و زوایای ناپیدای مسیر رشد و ترقی بلندمدت کشور بگویند و راه‌های مدیریت پیامدهای نامطلوب را بر همگان روشن سازند. همچنین باید پیرامون مدل رشد پایدار اقتصادی کشور تبادل نظر کرده و پیشنهاد ارائه دهند.

اقتصاددانان باید دیدگاه علمی خود نسبت به مفهوم آزادی اقتصاد و بازارها را به جمعیت بزرگی از جامعه منتقل کنند تا آنها نیز بهره‌مندی از آن قابلیت‌ها را بر سلطه اقتصادی یک دولت به‎‎ظاهر «همه‌فن‌حریف» و به‌واقع «غیرپاسخگو» ترجیح دهند. آنها باید جامعه را با خود در زمینه حدود و ثغور حضور دولت در اقتصاد همراه سازند؛ باید بر ارتقای دانش و قابلیت جامعه در تشخیص وعده‌های نشدنی یا مضر تلاش شود؛ باید منطق، تفکرات و معیارهای اصیل علم اقتصاد نشر و تکثیر یابد و به صدای غالب در محافل رسانه‌ای، مشورتی، تصمیم‌گیری، اجرایی و نظارتی بدل شود و در نهایت، عزم ملی و خواست همگانی موجب تغییر شود.

دستیابی به کشور و مردمی مستقل و آزاد، عدالتمدار و برابر‌، ثروتمند و برخوردار، آرام و ایمن، مترقی و صاحب دانش و فناوری و سرآمد و قابل احترام جهانیان، آرزوی بسیاری از کشورهاست. مردم و اقتصاددانان ایران نیز از این قاعده مستثنی نیستند. اما طرح این آرمان‌ها بدون داشتن مدل ذهنی راهبردی و چارچوبی هدفمند از برنامه‌ها چیزی جز وعده‌ پوشالی پوپولیستی نیست. افزایش بهره‌وری، شیوه‌های نوین تسهیل مبادلات، بروز خلاقیت‌های فردی، آزادی و رقابت اقتصادی، رشد کارآفرینی، شکل‌گیری نهادها و بهبود نظام مالی، همگی لازمه دستیابی به رشد و توسعه قابل اطمینان هستند.

 اما پرداختن به هریک از آنها به‌طور مجزا و تنها با ادعا و وعده، نهایت سطحی‌نگری است. آنچه در حال حاضر خطرناک‌تر است، خالی شدن صحنه از حضور اقتصاددانان آگاه و متعهد است. وظیفه تمامی اقتصادخوانده‌ها و صاحب‌نظران دیگر علوم مرتبط این است که ترجیحات جامعه و الگوی ذهنی اداره اقتصاد را با ارائه مباحث دقیق نظری و تجربی به‌نحوی اصلاح کنند که اعتماد به توانمندی علم اقتصاد در حل مشکلات ریشه‌ای به جامعه بازگردد. اقتصاددانان باید در این مسیر بر جنبه‌ها و ویژگی‌های استدلال‌ورزی درست تاکید ‌کرده و در تلاش باشند تا باورها و مباحث غلط و اغلب اوقات خطرناک و ضد تولید، رفاه و بهره‌وری را برای همگان روشن کنند. کشور ما از نداشتن راهبرد مناسب و مدل مطلوب راهبری اقتصاد در رنج است و این مدل ایجاد نخواهد شد؛ مگر با مشارکت تمامی صاحب‌نظران اصیل این علم در مباحث و آگاهی‌بخشی به جامعه عام و خاص کشور و شکل‌دهی مجدد ترجیحات و اولویت‌های آن. پذیرش اینکه اقتصاد، یک مجموعه دانش و اصول قابل اتکا بوده و اداره امور اقتصادی کشور یک «فن» منبعث از آن مجموعه دانش و اصول است، قدم اول است؛ تا این اتفاق نیفتد و نگاه‌ها نسبت به توانایی و کارکرد این مجموعه دانش عوض نشود، امیدی به نجات اقتصاد کشور نیست.