محمود صدری

سرپیچی روسیه از تعهدات خود به ایران در زمینه ساخت نیروگاه‌ هسته‌ای، دیگر به داستانی کهنه، تکراری و کسالت‌آور تبدیل شده است. سال‌ها است که رهبران مسکو موعد تحویل نیروگاه را تمدید می‌کنند و مسوولان ایرانی تهدید می‌کنند که این آخرین فرصت است و چند ماه دیگر دوباره داستان از نو نوشته می‌شود. حالا به این داستان موضوع دیگری هم اضافه شده و روسیه از تحویل موشک‌های اس۳۰۰ برخلاف توافق‌های قبلی خودداری می‌کند.

گره رابطه ایران و روسیه در چیست و چرا رهبران مسکو نمی‌توانند با جمهوری اسلامی صادقانه‌ رفتار کنند؟ روسیه از زمان فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ تاکنون، دیگر بازیگر درجه اول و دوم جهانی نیست. حتی دیگر نمی‌توان آن را در رتبه‌های سه تا پنج هم قرار داد. رهبران کرملین می‌کوشند از این وضع خلاص شوند و به جایگاهی مشابه یا نزدیک به دوران اتحاد شوروی دست یابند. این تلاش، آنان را به صورت قهری وارد زمینی می‌کند که قواعد بازی آن را ایالات‌متحده و متحدان اروپایی‌اش نوشته‌اند و اجرا می‌کنند. به همین علت روابط روسیه با همه جای جهان و از جمله ایران، تابعی از استراتژی بزرگ این کشور است و لاجرم از رفتارهای آمریکا تاثیر می‌پذیرد. روسیه در اتخاذ سیاست‌های منطقه‌ای، یا به جلب حمایت آمریکا می‌اندیشد (مانند همکاری با قزاقستان و تحمل جمهوری آذربایجان و ترکیه) و یا در پی مهار قدرت آمریکا است (مانند روابط با ایران و ارمنستان و افغانستان و عراق). این استراتژی که روس‌ها ناگزیر به اتخاذ آن بوده‌اند، سیاست خارجی این کشور را ژله‌ای و به تابعی از تحولات بزرگ جهانی به ویژه مسائل گروه کشورهای صنعتی، ترتیبات امنیتی اروپا و ترتیبات اقتصادی شرق آسیا (اتحادیه اپک با محوریت آمریکا) تبدیل کرده است.

تا چندی پیش که روابط آمریکا با دیگر کشورهای جهان به علت سیاست خارجی تهاجمی جورج بوش دچار تلاطم بود، روسیه از آن فرصت برای بروز پاره‌ای رفتارهای مبتکرانه و مستقل بهره می‌جست و یکی از این حوزه‌ها هم ایران بود.

روسیه در آن زمان امیدوار بود با اهرم ایران، اتحاد منطقه‌ای آمریکا، ترکیه، اسرائیل و جمهوری آذربایجان را زیر فشار بگذارد.

اما دیری است که پیمان امنیتی ترکیه و اسرائیل کمرنگ شده و دیگر ایران دلیلی برای شرکت در ائتلاف ضدترکیه و جمهوری آذربایجان ندارد و روابط تهران و آنکارا از گذشته گرم‌تر شده است. همچنین زمزمه‌های مذاکره احتمالی ایران و آمریکا به روس‌ها این پیام را داده است که تهران دیگر اهرم مطمئنی برای تسویه حساب‌های بین‌المللی مسکو نیست. این تحولات روس‌ها را متقاعد کرده است که به جای بازی با شاخ و برگ‌های سیاست جهانی، به فکر ارتباط با بازیگران اصلی باشند. روی کار آمدن باراک اوباما در آمریکا و تاکید وی بر همکاری‌های بین‌المللی برای حل معضلات جهانی، رهبران کرملین را هم تحت فشار گذاشته و هم اغوا کرده است. فشار از آن ناحیه است که اگر روسیه وارد بازی بین‌المللی با قواعد نوشته شده توسط آمریکا نشود، همچنان بازیگر دست چندم باقی خواهد ماند و احیانا بازی را به چین خواهد باخت. آنچه موجب اغوای روسیه شده نیز احتمالا این است که در هم‌پیمانی با بازیگران جهانی شاید عایداتی بیش از منافع ساخت نیروگاه و همکاری تسلیحاتی با ایران نصیبش شود. افزون بر اینها، دو رخداد نیز در شرق و غرب روسیه رخ داده که مشوقی برای نزدیک‌تر شدن این کشور به آمریکا است. در روابط چین و آمریکا چندی است پاره‌ای تشنج‌های محدود و مقطعی پیش آمده و روسیه امیدوار است که از این آشفتگی برای خود منافعی دست و پا کند و برای این کار لازم است به آمریکا نزدیک‌تر شود. در این سوی روسیه نیز ترکیه قرار دارد که به ایران نزدیک‌تر شده است و می‌خواهد به عنوان پل ارتباطی تهران با غرب عمل کند. این رفتار نیز روسیه را به غبطه انداخته و چاره کار را در مسابقه با ترکیه برای نزد‌یک‌تر شدن به غرب دیده است.

این تحولات و ملاحظات در کنار مشکلات ریز و درشت روسیه در مرزهای فدراسیون از جمله مسائل چچن و گرفتاری‌های بالکان، مسکو را به احتیاط بیشتر در برابر غرب و فاصله گرفتن تدریجی از ایران وادار کرده است.

البته این رفتار روسیه برای جمهوری اسلامی نگران‌کننده نیست؛ زیرا خاصیت ژله‌ای سیاست خارجی روسیه، همواره این کشور را آماده تغییر نگه‌می‌دارد.