زمانی برای فریفتن نیست
هیچکدام از ما فالبین و کفبین (fortune teller) نیستیم تا بتوانیم از آینده با اطمینان بگوییم. باوجوداین، تئوری انتظارات عقلایی فرض را بر این میگیرد که در طول زمان، شوکها (تکانهها) یا وقایع غیرانتظاری و نامترقبه، یکدیگر را خنثی و تعدیل میکنند. بنابراین بهطور میانگین و متوسط، انتظارات اکثریت مردم درباره آینده بهطور دقیق و درستی، منطقی و معقول و واقعبینانه است.
پیشبینیهای ما چرا دقیق و منطقی و معقول است؟ زیرا اکثریت مردم انتظارات خود را بر پایه عقلانیت شکل میدهند. ما «تمام» دادههای در دسترس خود را به «بهترین» نحو ممکن بهکار میگیریم. همچنین دو منبع ارزشمند برای درسآموزی در اختیار داریم: یکی «اشتباهات» و دیگری «تجربیات» (از محورهای مهم این نظریه آن است که دولتها و ملتها برای ظهور و بروز عقلانیت در رفتار خود باید خطای سریالی نداشته باشند!)
این تئوری میگوید که ما به «تمام» دادهها و اطلاعات در دسترس توجه داریم و آنها را درنظرمیگیریم؛ چه وقایعی رخ داده، چه وقایعی در حال رخ دادن است و دولت چه سیاستهایی را در دست اجرا دارد، بهعلاوه چه ملاحظاتی را مدنظر دارد. وقتی میخواهیم درباره اینکه در آینده چه میشود و چه رخ میدهد پیشبینی کنیم و سپس علاج واقعه را قبل از وقوع و پیشگیری را بهتر از درمان بدانیم و سپس خردمندانه و «بدون تعطیل عقل» تدابیر مناسب را تدوین و مهیا کنیم.
اگر در پی تعریفی برای «تئوری انتظارات عقلایی» هستید، شاید تعریف زیر یکی از بهترینها بر آن نظریه باشد: «در اقتصاد، آن تئوری که میگوید، فعالان صحنه اقتصاد تصمیمات خود را بر پایه انتظاراتشان از آینده که بر پایه و از مشاهدات و تجربه گذشته آنان شکل میگیرند، «تئوری انتظارات عقلایی» نامیده میشود.»
یک مثال اساسی برای تئوری انتظارات عقلایی را میتوان به این صورت مطرح کرد که وضعی را در نظر بگیرید که در آن مصرفکنندهای خرید کالاهای معینی را به تعویق میاندازد؛ زیرا بر پایه و مبنای مشاهدات و تجربیات، او بر این باور است و در خود این ایمان را خلق کرده است که در یک ماه آینده از قیمت آن کالاها کاسته میشود. اگر تعداد قابل توجهی و به حد کفایت کافی از جامعه به این چنین باوری رسیده باشند، آنگاه تقاضا افت میکند و از قیمت کالاهای مزبور در واقع و در عمل (نه با کلمه!) در ماه آینده کاسته میشود. بنابراین مردم برای خرید آن کالا یک ماه «صبر و شکیبایی» میکنند. تئوری انتظارات عقلایی با سایر تئوریهایی که آنها نیز درباره نگاه ما به آینده مطرح شدهاند رویارویی و منافات دارد. مثل «انتظارات تطبیقی» (adaptive expectation) که میگوید ما پیشبینیهای خود را بر پایه و مبنای گذشته و تغییرات روندها بنا مینهیم. تئوری لوکاس که در فرمدهی و کاربردی کردن آن ممارستها داشته، با «اقتصاد رفتاری» در تقابل است؛ چراکه در آن فرض بر آن است که انتظارات ما تا حدی بر مبنای عدم عقلانیت و نتیجه اثرگذاری «سوگیریهای روانشناختی» (psychological biases) شکل میگیرند. یکی از کارهای کارستان وسترگ رابرت لوکاس آن بود که تئوری مزبور را در مدل تعادل عمومی پویا (دینامیک) گنجاند. در این مدل کارگزار (agent) و فعال اقتصادی رفتار عقلایی دارد. یعنی بر پایه تمام اطلاعات در دسترس خود به پیشبینی مقادیر کمی و قیمتها به شکلدهی انتظارات خود میپردازد. همچنین بر پایه انتظارات خود، در تلاش است تا از «مطلوبیت» (utility) انتظاری (EU) یا رضایت خاطر خود، در زندگی (life)، نه فقط زنده بودن (living)، بر پایه تجارب خود دست یابد. مطالعات و یافتهها و دستاوردهای ارزشمند لوکاس با استقبال و توجه خاص و محبوبیت آن در بین پیروان مکتب پولگرایی واقع شد؛ زیرا استدلال قوی او در اینکه تئوریهای کنیز درباره مدیریت تقاضا با درماندگی همراه است و جواب نمیدهد و لذا باید منسوخ شود، برای آنها گیرایی خاصی داشت.
پولگرایان بر این باورند که تورم بالا و چهارنعل وقتی ظهور و بروز میکند که عرضه پول در اقتصاد و جامعه از رشد تولید ناخالص داخلی (GDP) سریعتر و بیشتر بسط و افزایش پیدا کند. پولگرایان میگویند اگر ما بتوانیم عرضه پول را کنترل و مدیریت کنیم، بقیه عناصر و قسمتهای یک اقتصاد خودشان از خودشان مراقبت و نگهداری میکنند.
ایدههای علمی و ارزشمند او درباره سیاستهای پولی بانک مرکزی و مباحثی چون «خنثایی پول» و رستگاری فعالان اقتصادی در سایه بهینه (بهترین)سازی اهداف و انتظارات از یادگارهای ماندگار لوکاس است.
با انتظارات عقلایی، ما یاد میگیریم و میآموزیم که با تغییرات سیاستهای دولت به صورت پیشدستی (anticipate) برخورد و به قول فعالان بازارهای مالی آنها را پیشخور کنیم و از اینرو، اعمال و رفتار خود را بر پایه سازگاری با آثار آن سیاستها قرار دهیم. برای آنکه سیاست دولت به خوبی و بهطور کامل جواب دهد، تعدیلات و تغییرات اقتصاد کلانی آن باید مصون از پیشبینی مردم و جامعه رخ دهد. به عبارت دیگر، دولت باید عامه مردم را گول بزند و بفریبد. (fool the public)
نظریه انتظارات عقلایی آن است که انتظارات جاری ما در اقتصاد معادل و همسنگ آن چیزی است که ما فکر میکنیم آن اقتصاد در آینده چنان وضعی را خواهد داشت. این امر در تقابل با آن ایدهای است که میگوید سیاست دولت تصمیمگیریهای ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
برای مثال، اگر دولت با سیاست مالی انبساطی خود سال گذشته تورم بالایی را بر مردم تحمیل کرده باشد، آنها مسبب آن اوضاع و احوال را مدنظر دارند. بهویژه، آن عامل را در انتظارات خود از آینده بهکار میگیرند.
اگر دولت مزبور در سال دوم انگیزههای مالی بیشتری را تعقیب کند، بیکاری ممکن است بههیچ وجه کاهش پیدا نکند! چرا؟ زیرا مردم انتظارات خود را درباره تورم بلافاصله و فورا در پاسخ و عکسالعمل به سیاست دولت تعدیل میکنند.
اگر دولت وقتی مردم انتظار تورم پایینی را دارند عرضه پول را بسط و توسعه دهد، ارزش و مقدار بدهی واقعی دولت کاهش مییابد؛ زیرا تورم رشد میکند و از بازدهی اسمی اوراق قرضه که دولت قول پرداخت آن را داده است، بیشتر میشود.
به هر حال، در آینده، آحاد ملت برای خرید اوراق قرضه دولتی از خود اکراه بیشتر نشان میدهند. این اکراه آنان به خاطر آن است که آنها به عامل ریسک تورم آینده و آتی بهای بیشتری دادهاند. به این شکل که سیاستگذار نمیتواند همیشه عاملان اقتصادی را بفریبد. از این منظر لوکاس هنگام دریافت جایزه نوبل اقتصاد، در سال1995 گفت: «عمدهترین یافتههای تحقیقات ما که از دهه1970 ظهور و بروز پیدا کردند، آن است که تغییرات پیشبینیشده (anticipated) در رشد پول تفاوتهای زیادی با تغییرات پیشبینینشده آن دارند.» در واقع امروزه همه اقتصاددانان اظهار میکنند که انتظارات عقلایی رابرت لوکاس (15مه2023 - 15 سپتامبر 1437) قسمتی از جریان اصلی تفکر اقتصادی بشر است. بنابراین باز باید پذیرفت که مرگ نمیتواند حریف یک «ذهن زیبا» و خلاق شود، همانطور که درباره «جان نش» نشد.