پایان یک قرن حاکمیت چپهای سوئدی
بیتردید شکست سوسیالیستها در سوئد، خبر ناگواری برای غیرسوئدیهایی است که قصد مهاجرت به آن کشور را داشتند و یا اینک با این عنوان در سوئد زندگی میکنند و قشری از آنان نیز ایرانی هستند.
پویا جبلعاملی
بیتردید شکست سوسیالیستها در سوئد، خبر ناگواری برای غیرسوئدیهایی است که قصد مهاجرت به آن کشور را داشتند و یا اینک با این عنوان در سوئد زندگی میکنند و قشری از آنان نیز ایرانی هستند. با این وجود جبهه راستمیانه با اختلاف اندک حزب سوسیال دموکرات را شکست داد تا بالاخره این کشور اسکاندیناوی پس از چندین دهه رنگ دیگری به خود گیرد.در یک قرن گذشته چپها حاکم بلامنازع سوئدیها بودند و تفاخر آنان بدین بود که پس از گذشت این سالها هنوز مردم به آنها اعتماد دارند و ساختار اقتصادی آنان را میپسندند. اما حال این اعتماد سلب شده است. علت این امر چیست؟ چرا نسل جدید سوئد به مدل رفاه اجتماعی چپها پشت میکند؟ چرا دیگرخواهان دخالت دولت در زندگی خویش نیست؟ آیا شعار بالابردن امنیت و رفاه اجتماعی از طریق یک مدل دولت رفاه دارای عناصری است که مورد پسند عامه مردم نیست؟
در ایران بسیاری از طرفداران دولت رفاه معتقدند که مردم همواره این سیستم را میپسندند و بدان رای میدهند و جایی برای لیبرالهایی که میاندیشند سیستم تامیناجتماعی نباید گسترده باشد و مردم خود باید هزینه بهداشت و رفاه خود را بدهند، نیست. اما در سوئد، چپها با وجود طرفداران بسیار خود در مقابل راست میانه که خواهان تعدیل سیستم رفاهی بود، شکست خورد تا نشان دهد لیبرالها نیز با حمله به دولت رفاه میتوانند مورد استقبال عمومی قرار گیرند و چپهای ایرانی که با قاطعیت اطمینان میدهند، شعارهای راستگرایانه موفق نیست، به اشتباه میروند.
کاهش مالیاتها و رها کردن آدمی در حیطه خصوصی و سپردن سعادت شهروندان به اختیار خودشان، بزرگترین هدایای احزاب راست است، که اینک بالاخره توانست حزب سوسیال دموکرات سوئد را با تمامی آن قدرت و نفوذش به زیر آورد.
نسلی که در زمان چپها بزرگ شد، اختیار خود را از کف داد. نسلی که در انتظار بود دولت تمامی نیازهای وی را تامین کند، دولت خرج تحصیلش را بدهد، دولت تربیتش کند، دولت به هنگام بیماری سلامتش کند، دولت هزینه بیدقتیهای وی را در هر زمان از زندگیاش بدهد، دولت برایش اشتغال ایجاد کند و بالاخره دولت نیازهایش را برطرف سازد. اما سرانجام چنین نسلی، به غیر از این نبود که وی قادر به تصمیمگیری در حیطه خویش نیست. عدم اختیار و آزادی و انتظارات بیش از حد از دولت، چنین انسانی را به موجودی متوقع تبدیل کرد که با کوچکترین مشکلی در زندگی خود، قادر به حیات نیست و افسردگی و خودکشی، نهایت زندگی است که هدیه دولت رفاه است. این نهایت، امری مشخص و واضح نبود و نیازمند چندین دهه زمان بود تا خود را بروز دهد و پس از آشکار شدن مضرات دولت رفاه بر روح و روان انسانی است که حزب سوسیالیست سوئد، انتخابات را از دست میدهد تا پایانی باشد بر دولت رفاه.با وجود این شکست ساختارهایی که قریب یک قرن توسط چپها بنیانگذاری شده است، به این آسانی فرو نمیپاشد و به نظر میرسد که راست میانه نیز دارای چنین قدرتی نیست. به هر رو هر تعدیلی که سرانجامش کاهش قدرت دولت باشد، میتواند از خسرانهایی که اینک به واسطه سیستم گسترده و خالص آشکار شده است، بکاهد و یکی از دلایل رای سوئدیها به میانهروان راست همین است. هر چند هزینههای دولت رفاه آنچنان بوده است که حجم بیکاران افزایش یابد و این نیز اقبالی بود برای جناح پیروز.از سوی دیگر جناح راست میداند که باید این فرصت را غنیمت شمارد. اگر وی وظیفه خود را به درستی انجام ندهد و البته به پیروانش این موضوع را نفهماند که تعدیل در چنین شرایطی آرامآرام محقق میشود و امکان آن است که در کوتاهمدت نتیجهبخش نباشد و وضعیت اقتصادی را خرابتر کند، این امکان وجود دارد که پیروزی راستها موقت باشد و در انتخابات دیگر، باز سوسیالیستها قدرت را به دست گیرند.
حفظ قدرت و تعدیل آرام و اتکا به رایدهندگان ابزاری است که راستها میتوانند برای نجات سوئد از الگوی اقتصادی دولت رفاه استفاده کنند. الگویی که در بلندمدت زیانهای خود را آشکار کرد و لیبرالها میتوانند الگویی را ارائه دهند که شاید در کوتاهمدت نتیجهبخش نباشد، اما بیتردید در بلندمدت ضمانتکننده نه تنها رشد اقتصادی مداوم بل آرامش و آزادی سوئدیها است.
ارسال نظر