دولت‌هایی که هم می‌خواهند نرخ بازدهی پس‌انداز در بانک‌ها را پایین نگه دارند و هم منابع لازم برای سرمایه‌گذاری را تجهیز کنند و در آخر دولت‌هایی که به قوانین بین‌المللی پولشویی بی‌اعتنا هستند و از سوی دیگر مایلند در تبادلات مالی بین بانکی آنها در جهان خدشه‌ای وارد نشود.

اینکه دولت‌ها در این دوراهی‌های سخت قادر به تصمیم‌گیری و جهت‌یابی نیستند، به دلایل متعددی مربوط است. همه این تصمیمات سخت نیازمند مقبولیت سیاست‌گذار و دریافت چراغ سبز از سوی افکار عمومی است که متاسفانه در ابتدای شروع به کار دولت‌ها- زمانی که دارای بیشترین سطح مقبولیت مردمی هستند- در انجام این اصلاحات تعلل می‌ورزند و زمانی به یاد اجرای آن می‌افتند که دیگر از حمایت چندان گسترده‌ای برخوردار نیستند و علاقه هم ندارند هزینه سنگین سیاست‌هایی را بپردازند که اگر منافعی به همراه دارد، در دولت دیگری به بار می‌نشیند که محتملا چندان همدلی با آن ندارند. تمام این شواهد  تداعی‌کننده نقشی است که «هملت» در نمایش‌نامه معروف ویلیام شکسپیر بازی می‌کرد.  فردی که مرتب با بحران‌ها و دردسرهای مختلف مواجه می‌شود و در برابر همه آنها دچار شک و تردید می‌شود و از اتخاذ تصمیم قاطع می‌پرهیزد. همچون بیماری که به‌طور مستمر تاریخ جراحی خود را به تعویق می‌اندازد تا بلکه دستی از غیب برون آید و کاری بکند. در این شرایط بسیاری از دولت‌ها اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهند و به جای تغییر مسیر پیشین تلاش می‌کنند سیاست‌های شکست‌خورده را با شدت و حدت بیشتری به انجام برسانند، شاید به خلاصی آنها از بحران بینجامد. چندی پیش فیلم مستندی در مورد ابرتورم در آرژانتین را می‌دیدم. در بخشی از فیلم، رئیس‌جمهور به رئیس کل بانک مرکزی زنگ می‌زند و وی را به دلیل تعلل در چاپ اسکناس برای پرداخت حقوق کارمندان دولت مورد بازخواست قرار می‌دهد. در نهایت رئیس کل بانک مرکزی چنین پاسخ داد: «قربان. قیمت‌ها آنقدر بالا رفته است که پول خرید کاغذ اسکناس  را هم نداریم!»

در این شرایط بالاخص برای رسانه‌های عمومی که برای ارائه تصویری شفاف از فضای اقتصادی کشور تلاش می‌کنند، تردیدهای زیادی در‌خصوص موثر بودن فعالیت‌های آنان وجود دارد. از آنجا که شخصا سال‌هاست در عرصه مطبوعات کشور مشغول به کار هستم، بسیاری از نزدیکان و دوستانم مرا مورد خطاب قرار می‌دهند که اگر گوش شنوایی بود، حتما تاکنون کسی به نظرات شما توجه می‌کرد. پس چه اصراری دارید که مرتبا آن را در رسانه‌های عمومی اعلام می‌کنید.

برای آنکه بتوانم پاسخ  ساده و روشنی بدهم، از یک مثال فوتبالی کمک می‌گیرم. فرض کنید من به عنوان هافبک تهاجمی در ترکیب تیم قرار دارم و در یک موقعیت استثنایی توپی را در اختیار دارم که می‌توانم به مهاجم هم‌دسته‌ای خود که در نزدیکی دروازه قرار دارد، پاس دهم. موضوع از دو حالت خارج نیست، یا توپ را به وی پاس نمی‌دهم و به دریبل زدن در مقابل بازیکن حریف می‌پردازم، که در این حالت لعن و نفرین تماشاگران شامل حالم می‌شود که چرا این فرصت طلایی را از دست داده‌ام. اگر به مهاجم هم‌دسته‌ای خود پاس دهم، باز موضوع از دو حال خارج نیست. یا وی می‌تواند توپ را به تور دروازه حریف بچسباند، که هم او و هم من، در شادی پس از گل شریک هستیم یا او توپ را به جای تور دروازه به پروژکتور استادیوم می‌زند که در این حالت لعن و نفرین تماشاگران شامل حال وی می‌شود که چرا نتوانسته است از چنین فرصت بی‌نظیری استفاده کند.

همین مثال فوتبالی در مورد ارتباط اصحاب رسانه و سیاست‌گذاران نیز برقرار است. اصحاب رسانه موظفند در لحظات حساس کشور نظرات خود را با سیاست‌گذاران کشور در میان بگذارند و به اصطلاح فوتبالی‌ها پاس گل برای مقامات کشور بفرستند. مقامات ممکن است این توپ را به تور دروازه بچسبانند یا به صندلی تماشاچیان. در هر صورت مسوولیت عملکرد تیم با مهاجم نوک است که نتوانسته از این موقعیت استثنایی استفاده کند. چندی پیش فکر می‌کردم اگر ۲۰۰ سال دیگر نتیجه‌ها و نبیره‌هایم مرا از قبر بیرون آورند و مورد خطابم قرار دهند که تو که به نظر خودت دانش‌آموخته اقتصاد هستی، چگونه اقتصادی را به ما تحویل داده‌ای، منابع کشور را تهی کردی و در عوض بدهی‌های مختلف از جمله به بانک‌ها، به بانک مرکزی، به صندوق‌های تامین اجتماعی و به پیمانکاران مختلف را برای ما به ارث گذاشتی، چگونه می‌توانم پاسخ محکمه‌پسندی برای آنان تدارک ببینم.  پاسخ همان است که در مثال فوتبالی ذکر آن رفت. ما پاس گل را به مهاجمان دادیم، ولی آنان بدون آنکه ارزش آن را بدانند، توپ را به آسمان کوبیدند. این همان عبارتی است که وکلای مدافع هنگام اعلام وکالت به موکلان خود با صدای رسا اعلام می‌کنند «ما مامور به وظیفه‌ایم، نه مامور به نتیجه».