چرا همه نهادهای سیاسی و اداری برای خود برنامه و سند دارند اما مشخص است که در ایران برنامه‌ها مجموعه‌ای شعار بی‌ارتباط و در نهایت نرسیدن به اهداف تعیین شده است؟ این مساله را در سه سطح فلسفه، دکترین و سیاست می‌توان بررسی کرد.

۱- سطح فلسفی: هر برنامه و سند نیاز به فلسفه دارد به این معنا که مبنای محکم عقلانی برآمده از مشروعیت دولت و ملت لازم دارد. در ایران فلسفه اسناد و برنامه‌ها مجموعه شعارهای همه چیزخواهی است که به طور گزینشی گزاره‌های کیفی را تلفیق کرده است. مثلا رضایت خداوند، ساختن جامعه آرمانی، فائق شدن بر فلسفه شرق و غرب و پاسخگویی و آلترناتیو بودن برای ماتریالیست‌ها در مقدمه سند و برنامه قید می‌شود. در حالی که فلسفه‌های زیادی برای برنامه‌ها وجود دارد و می‌توان از افلاطون و ارسطو تا فارابی و ابن سینا، از جان استوارت میل تا مارکس و همه فلسفه‌ها استفاده کرد در ایران تنها وجوه الهیات سوسیالیستی در قبل و بعد از انقلاب مبنای برنامه‌ها قرار گرفته است. ساخت جامعه‌ای آرمانی و اخلاقی با انسان‌هایی متعالی که جوابی به غرب و سرمایه‌داری باشد و فلسفه لذت، قدرت و ثروت فایده‌گرایان را نفی کند. این برنامه‌ها به لحاظ فلسفی به سمت آرمان‌گرایی سوسیالیستی بسیار ساده سوق پیدا خواهند کرد که واقعیات جامعه را به اسم دلالی، سودپرستی و لذت‌گرایی رد می‌کنند و در نهایت جامعه‌ای تکراری و غم‌زده تحویل خواهند داد. برنامه‌های توسعه ایران با آنکه دارای مبانی فلسفی است اما فلسفه آنها به سمت اندرزهای فاقد ضمانت اجرا سوق پیدا کرده و می‌کند. به لحاظ تبارشناسی اغلب فلسفه‌های برنامه‌ای ایران ضد سیاست و تحت تاثیر فضای چپ‌گرا، پست مدرن و در بهترین حالت پدیدارشناسی هستند که این روایت‌ها در هر کشوری غالب شده‌اند سر ناسازگاری با واقعیت پیدا کرده‌اند.

۲- سطح دکترین: مبانی فلسفی برای پیاده شدن نیاز به مجموعه گزاره‌های منسجمی دارند که در قالب بسته‌های معرفتی و معنایی ارائه می‌شود. بسته‌های منسجمی که دولت بر اساس اجماع ملی آنها را تهیه می‌کند و اغلب زیربنای مقبولیت شهروندان را به همراه دارد. برای تهیه دکترین باید سیاست‌گذاران مجموعه نیازهای شهروندان را احصا کنند و بر اساس اولویت‌دهی واقع‌گرایانه دکترین‌های مختلف را بیان کنند. در ایران برنامه‌ها و سندها فقط فلسفه دارد و در سطح دکترین هیچ بسته مفهومی به خصوص در بخش‌های رفاهی، محیط زیست و اقتصاد وجود ندارد. مثلا دکترین انقلاب سفید، گفت‌وگوی تمدن‌ها، مهرورزی، جهان عاری از خشونت، ام‌القرای جهان اسلام و نه شرقی و غربی عمدتا در سیاست داخله و خارجه تولید شده‌اند اما در زمینه‌های بهداشتی، امنیتی، اقتصادی، محیط زیستی و قضایی دکترین نداشته‌ایم. حتی برخی از پژوهشکده‌ها دکترین و فلسفه را یکی کرده‌اند و عمدتا با رویکردهای امنیتی و نظامی و با عینک‌های افلاطونی حکم کلی داده‌اند. دکترین‌ها باید علمی، ملی و مبتنی بر اجماع نخبگان باشد؛ یعنی از سوی جامعه علمی به رسمیت شناخته شود و در مورد آنها کتاب و مقاله مبتنی بر آزمایش نوشته شده باشد. باید مصلحت، منافع و امنیت ملی ایران را در نظر بگیرند و فرقه‌ای و قومیتی یا جهانی و فراملی نباشند. در ایران دکترین‌ها اغلب به سیاست خارجی و فقط در دستگاه اجرایی به‌صورت محدود معرفی شده است.

۳- سطح سیاست‌ها: بعد از آنکه دکترین معرفی شد نیاز به بسته‌های سیاستی و سازوکارهای اجرایی است که با توجه به نیروی انسانی، بودجه و امکانات جهت‌گیری‌های نظام سیاسی عملیاتی می‌شود. در ایران در فلسفه بسته‌های متکثر و موازی وجود دارد به سطح دکترین که می‌رسیم کمیت و کیفیت کاهش پیدا می‌کند و در حیطه سیاست‌ها تقریبا همان گزاره‌های شعاری با تعدادی رقم‌های خیالی تکرار می‌شود. این شیوه برنامه‌نویسی به این موضوع توجه نمی‌کند که سیاست‌گذاری برنامه‌های توسعه در سطح سوم، دانشی تخصصی و علمی دارای سابقه است. به‌عنوان مثال در سطح اجرا، گاهی فلسفه و دکترین خاص نیاز به هماهنگی نهادها دارد و در این قسمت شوراهای عالی شکل می‌گیرد. وظیفه شورای عالی هماهنگی در اجرا و یکدست کردن هدف‌ها و جلوگیری از موازی‌کاری است اما عملا شورا به قسمت طراحی سیاست از منظر فلسفی و دکترین بدون توجه به جنبه‌های اجرایی ورود می‌کند. عمدتا نهادهای اجرایی و سیاسی هر یک متولیان فلسفی و دکترین‌پرداز دارند و این مورد در سطوح اجرایی همه ارکان حکومت مشاهده می‌شود. در قسمت نهادی اغلب سازمان‌ها و نهادها سطوح تفکیک قوا را رعایت نمی‌کنند و به موازی‌کاری مشغول هستند. به روشنی دیده می‌شود که سیاست داخله و خارجه در ابعاد فرهنگی، اقتصادی، امنیتی، رفاهی و... دارای نهادهایی با قصدیت مذهبی، بوروکراتیک، دموکراتیک و نظامی هستند. در حالی که این نهادها باید در کارویژه‌های تخصصی خویش به اجرای سیاست مشغول باشند، در قسمت فلسفی و دکترین وارد شده و هر یک طراح و مجری شده‌اند و موازی‌کاری را شکل داده‌اند.

بنابراین اینکه در صد سال معاصر ایران به اهداف مشخص توسعه‌ای در برنامه‌ها و سندها دست نیافته است علتی سیاسی دارد. بدون توجه به وجوه فلسفی، دکترین و سیاست در موضوعات کشورداری نمی‌توان به اصلاح و آبادانی کشور امید داشت. ما مدام در حال تکرار تجربیات شکست‌خورده هستیم و هیچ توجهی به علم سیاست و تجربیات بشری نداریم. آنچه در جنگ زرگری جریان‌ها و احزاب سیاسی از یکسو و درگیری نهادهای مختلف است جز مباحث اشتباه و کلیشه‌ای مبتنی بر بهبود جایگاه افراد و محفل‌ها نیست. این‌گونه نگریستن به کشور باعث ایجاد هزینه‌های مداوم و رنجه داشتن مردم و به خطر افتادن منافع ملی می‌شود.

دکتر روح‌الله اسلامی، عضو گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد است.