دکتر علی دادپی

از بی‌خانمانی تا گورخوابی راهی نیست. وقتی آدم‌ها بی‌خانمان می‌شوند دیگر جایی ندارند. اینجاست که زیر پل‌ها، کانال‌ها،‌ ‌گورها و اماکن عمومی دیگر محل پناه افرادی می‌شود که در جامعه بی‌پناه مانده‌اند. ایشان معمولا کار دائمی ندارند و از اعتیاد و سایر دردهای اجتماعی رنج می‌برند.

کسی نیست که قلبش از دیدن این افراد و چهره زشت فقر در جامعه به درد نیاید.

بسیاری از منتقدان هم تلاش دارند که بی‌درنگ وجود ثروت در جامعه را دلیل فقر معرفی کنند. حال آنکه ثروت یعنی انباشت دارایی؛‌ مشکل بی‌خانمانی و گورخوابی شاید ریشه در فقر داشته باشد، ولی بیشتر از فقدان زیرساخت‌های اجتماعی و ناکارآمدی نهادهای عمومی خبر می‌دهد که رسالت خود را مبارزه با فقر و ارتقای رفاه اجتماعی تعریف کرده‌اند.

آیا می‌توان بی‌خانمانی را ریشه‌کن کرد؟‌

شاید در یک دنیای ایده‌آل با منابع نامحدود اگر همه هم و غم صرف مبارزه با بی‌خانمانی شود این کار ممکن خواهد بود. ولی ما در یک دنیای ایده‌آل زندگی نمی‌کنیم. دنیای ما یک دنیای واقعی با منابع بسیار محدود و اولویت‌های مختلف است. پس چکار باید کرد؟ ‌آیا باید قبول کنیم که عده‌ای همیشه بی‌خانمان خواهند بود؟ خیلی از منتقدان نابرابری بلافاصله طرفداران سرمایه‌داری و تکیه بر کارکرد بازارها را متهم می‌کنند که ایشان با دفاع از بازار در عمل، مروج نابرابری و فقر هستند. حال آنکه این حرف نه درست است و نه بازارها باعث بی‌خانمانی می‌شوند.

رویدادهای مختلفی باعث بی‌خانمانی افراد می‌شود:‌ اعتیاد، بیماری، فقر و درماندگی. زمانی که آنها به این گوشه تاریک از جامعه رانده می‌شوند، بسیاری از ما باور داریم که هستند سازمان‌ها و نهادهایی که وظیفه نگهداری یا کمک به آنها را به عهده دارند. در واقعیت این سازمان‌ها در عمل بهتر از سایر ادارات دولتی نیستند. آنها اسیر دیوانسالاری و ردیف بودجه و مدیریت ناکارآمد منابع هستند. در عمل آنچه بی‌خانمانی در جامعه را تشدید می‌کند نه نظام بازار است که وجود ندارد، نه دارا بودن برخی. این پدیده به‌دلیل عدم‌پذیرش هزینه‌ها و ریشه‌هایش از یکسو و عدم‌جدیت نهادهای دولتی در مبارزه با آن از سوی دیگر است که گسترش یافته و شدت می‌یابد.

در ایران مردم نشان داده‌اند از هزینه کردن برای باورهای مذهبی که شامل کار خیر هم هست، دریغی ندارند. پس وقتی می‌گوییم برای مبارزه با بی‌خانمانی، فقر و اعتیاد منابعی نداریم درواقع داریم اعتراف می‌کنیم نهادها و ادارات مسوول کار خود را به درستی انجام نداده‌اند. مدیریتی در کار نیست و جامعه برای حل این مساله وارد عمل نشده است. بی‌خانمانی امروز نتیجه تمرکزگرایی در همه ارکان زندگی اقتصادی-اجتماعی است.

در روزگاری نه چندان دور در کشور ما و حتی اکنون در جوامع در حال توسعه و توسعه یافته مردم از طریق نهادهای محلی خودشان از مسجد، کلیسا، دانشگاه و بیمارستان تا انجمن‌های خیریه و شهرداری‌ها به مبارزه با فقر و مدیریت بی‌خانمانی می‌پردازند. دولت‌های مرکزی حتی از مبارزه با فقر در پایتخت‌هایشان ناتوان هستند. کاری که دولت‌ها می‌توانند انجام دهند مبارزه با فقر نیست، بلکه بسترسازی مبارزه با فقر است. به‌عنوان نمونه اگر بسیاری از زنان بی‌خانمان و کارتن‌خواب زنان معتادی هستند که به‌دلیل اعتیاد همسرانشان به اعتیاد و خودفروشی روی آورده‌اند آیا وقت آن نیست که دولت لایحه جدی‌تری از قوانین موجود را به مجلس ببرد تا زنان بتوانند مستقلا از شوهران معتاد تقاضای طلاق کنند و در این راه از حمایت قانون و دستگاه قضایی برخوردار باشند؟‌ اگر بین خودفروشی و اعتیاد رابطه‌ای جدی وجود دارد، آیا نباید برای آن چاره‌ای اندیشید؟

این روزها که گزارش‌های بی‌خانمان‌ها و گورخوابی وجدان‌ها را آشفته کرده است، فراموش نکنیم برای مبارزه با معلول باید علت را پیدا و آن را حذف کرد و به‌خاطر بیاوریم دولت و بوروکراسی فربه‌اش مبارزه با فقر را می‌تواند هدایت کند، ولی نمی‌تواند مجری آن باشد.