مصدق، سمبل ناسیونالیسم ایرانی

مصدق در سیاست‌ورزی بیش از آن‌که چهره‌ای ایدئولوژیک باشد، مرد عمل بود. اگرچه او را به عنوان سمبل ناسیونالیسم ایرانی می‌شناسند، لیکن ناسیونالیسم او بیش از همه وجهی عملگرایانه داشت. حکایتی که در ابتدا از آن یاد شد هم حکایت از چنین ویژگی‌ای در همان اوان سیاست‌ورزی او دارد؛ خصلتی که این روزها مثل گوهری کمیاب در سیاست ایرانی دیده می‌شود.

شب سوم اسفند ۱۲۹۹ سیم تلگراف شیراز و تهران قطع شد و تا شب ششم اسفند که تلگراف احمدشاه رسید، مصدق و اهالی فارس از کودتای سید ضیاءالدین طباطبایی در تهران بی‌خبر بودند. احمدشاه در تلگراف خود، تعیین سید ضیاء به نخست‌وزیری را اعلام کرد و مصدق در جواب شاه نوشت که اگر خبر تصمیم او در فارس پخش شود، «اسباب بسی انقلاب و اغتشاش خواهد شد و اصلاح آن خیلی مشکل خواهد بود».

موضع‌گیری اتحادیه اروپا علیه ایران/توضیحات وزیر خارجه آلمان

بلافاصله پس از تلگرام مصدق، بیانیه سید ضیاء در فارس منتشر و مردم از کودتا در تهران با خبر شدند. به جای احمد شاه، سید ضیاء به مصدق پاسخ داد: «تصور این که قرائت دستخط اعلی‌حضرت اقدس همایون شاهنشاهی ارواحنا فداه محتمل است حدوث اشکالی را تولید کند، بالمره فکری نارسا بوده‌است. با کمال اقتدار و با نهایت نیرومندی لازم است وظیفه خود را ایفا نمایید. تشکیل این دولت وطنی و اصلاح کننده را هیچ‌کس جز خیانت کار نمی‌تواند تردید کند. آن هم فوراً تنبیه می‌شود».

سید ضیاء به مصدق نوشت که نسبت به شخص او خوش‌بین است و او را شخص شایسته‌ای می‌داند و بسیار مایل است که از او در اصلاحات فارس استفاده کند اما مصدق نیز باید «صداقت و صمیمیت» خود را به آگاهی او برساند و «آغوش گشوده» او را «برادرانه در بغل گرفته، کمک و مظاهرت» خودش را به وی «اهدا» کند. مصدق به این تلگرام و تلگرام‌های بعدی سید ضیاء جواب نداد و عملاً از اطاعت او سر باز زد. در شانزدهم اسفند استعفای خود را به احمد شاه نوشت اما تا دوم فروردین ۱۳۰۰ از شاه جوابی نرسید تا اینکه در این روز به مصدق اعلام کرد که ایالت فارس را به قوام‌الملک بسپارد و فوراً به تهران برود.

مصدق پس از کودتای سوم اسفند با نگارش مقالات و سخنرانی میان رجال به مخالفت با این کودتا پرداخت. او دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و از مقام خود مستعفی گشت و برای مصون ماندن از تعرض کودتاچیان ابتدا به قریه سیدان و سپس به قریه گز در اصفهان رفت و بعد از آن با توجه به پیام سردار محتشم مبنی بر اینکه تنها در صورت حضور در چهارمحال بختیاری از او پذیرایی خواهد شد، به دعوت سردار اشجع و معظم‌السلطان و سایر خوانین بختیاری نزد ایل بختیاری پناه برد و تا پایان سقوط کابینه سید ضیاء در قلعه دزک فرخ شهر (قهفرخ) مهمان باقی‌ماند.

محمد مصدق از پرمناقشه‌ترین چهره‌های تاریخ ایران معاصر است که مورد قضاوت‌های تاریخی متناقضی قرار گرفته است. با این همه، جدای از قضاوت‌های متعارض‌، جایگاه مصدق نشان از آن دارد که هر گونه تعیین تکلیف با او برای سیاستمداران و تحلیل‌گران امری گریزناپذیر است. مصدق در سیاست‌ورزی بیش از آن‌که چهره‌ای ایدئولوژیک باشد، مرد عمل بود. اگرچه او را به عنوان سمبل ناسیونالیسم ایرانی می‌شناسند، لیکن ناسیونالیسم او بیش از همه وجهی عملگرایانه داشت. حکایتی که در ابتدا از آن یاد شد هم حکایت از چنین ویژگی‌ای در همان اوان سیاست‌ورزی او دارد؛ خصلتی که این روزها مثل گوهری کمیاب در سیاست ایرانی دیده می‌شود.

ملی شدن صنعت نفت

در جریان ملی شدن صنعت نفت به عنوان مهمترین پرونده کارنامه مصدق و ماندگارترین دستاورد او، هرچند چهره‌هایی همچون شایگان، مکی، صالح، حائری‌زاده و بقایی بطور مستقیم و برخی همچون حسین فاطمی با کار رسانه‌ای به ملی شدن صنعت نفت کمک کردند و حتی تجمع‌هایی به دعوت کاشانی برای حمایت از نهضت شکل گرفت، اما این روز ملی و رویداد تاریخی به نام مصدق بیش از همه گره خورده است.

محمد مصدق 29 اردیبهشت 1258 در تهران به دنیا آمد. پدرش در دربار ناصرالدین شاه وزیر بود و مادرش شاهزاده بود و همین هم فرصت را برای او فراهم کرد تا تحصیلات عالیه را بر اساس دغدغه‌هایش ادامه دهد. حدودا 20 ساله بود که برای ادامه تحصیل راهی فرانسه و سپس سوئیس شد. حاصل دوری چندساله از وطن، اخذ مدرک دکتری در رشته حقوق بود؛ یعنی همان چیزی که تاریخ نشان داد مصدق برای تاریخ‌سازی بدان نیاز داشت.

او پس از ورود به عالم سیاست، هشت دوره نمایندگی مجلس شورای ملی، فعالیت به عنوان استاندار، وزیر و دو دوره نخست‌وزیری را در کارنامه‌اش دید و در این میان در برهه‌هایی غالب وقت خود را به پروژه ملی شدن صنعت نفت ایران معطوف کرد و در نهایت هم توانست به هدف خود نائل شود.

در اواخر دوران کاری و سیاسی‌اش، او درگیر کودتای نافرجامی شد که هدفش برکناری او بود اما با همراهی مردم با نخست‌وزیر، ناکام ماند. با این حال، پروژه کنار زدن او از حلقه قدرت ادامه یافت و در نهایت در جریان کودتای 28 مرداد با زور سلاح، اشغال خیابان‌ها توسط شعبان بی‌مخ‌ها و سکوت یا خیانتی که برخی همراهان پیشین مصدق در حق او کردند، نخست‌وزیر برکنار شد تا باقی عمر را در تبعید و تنهایی سپری کند.

محمد مصدق در نهایت چهاردهم اسفند 1345 یعنی تقریبا در روزهای منتهی به سالروز ملی شدن صنعت نفت (29 اسفند)، چشم از جهان فروبست.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.