سلاحِ پوتینِ در بن بست
حمله روسیه به اوکراین شبیه بسیاری از بحران های ژئوپلیتیک پیشین است. در طول تاریخ، فصلهایی وجود داشته که با این که در ابتدا مانند اختلالات موقت به نظر می رسیدند، اما به امور طولانی تبدیل شده اند. در واقع در بسیاری مواقع آنچه در ابتدا به عنوان رویارویی های کوتاه آغاز می شود، اغلب منجر به یک باتلاق به ظاهر بی پایان می شود.
جنگ در اوکراین وارد چهارمین ماه خود شده و چشم انداز حل و فصل این مناقشه در کوتاه مدت روز به روز دور از دسترس تر می نماید. هارولد جیمز، مورخ اقتصادی و استاد دانشکده روابط بین الملل دانشگاه پرینستون، با انتشار یادداشتی در پایگاه تحلیلی پراجکن سیدنی کیت، با عنوان «اگر اوکراین یک بحران همیشگی باشد چه؟» با یادآوری الگوی تاریخی جنگ ها هشدار داده این مناقشه از قابلیت این برخوردار است که برای سالهای غرب را به خود مشغول کند.
به اعتقاد او سه ماه پس از تهاجم روسیه به اوکراین، جنگ در حال در غلتیدن به سوی یک الگوی تاریخی آشنا است. از آنجایی که هر دو طرف بیشتر درگیر جنگ میشوند و سرمایهگذاری بیشتری در این مناقشه میکنند، این بحران به طور فزاینده به رقابتی تبدیل میشود که تنها از یک طریق میتواند به پایان برسد.
تکرار الگوهای تاریخی: از رویارویی کوتاه تا باتلاقی بی پایان
بنا بر گزارش اقتصادنیوز، حمله روسیه به اوکراین شبیه بسیاری از بحران های ژئوپلیتیک پیشین است. در طول تاریخ، فصلهایی وجود داشته که با این که در ابتدا مانند اختلالات موقت به نظر می رسیدند، اما به امور طولانی تبدیل شده اند. در واقع در بسیاری مواقع آنچه در ابتدا به عنوان رویارویی های کوتاه آغاز می شود، اغلب منجر به یک باتلاق به ظاهر بی پایان می شود.
زبانزدترین نمونه از چنین بحرانی، جنگ جهانی اول است، که جورج کنان آن را «فاجعه بدوی بزرگ» قرن بیستم توصیف کرده است. مقیاس عظیم بسیج نیروها در آگوست 1914 این باور را تقویت کرد که درگیری نمی تواند زیاد طول بکشد -و «تا کریسمس تمام خواهد شد». اما آنچه در پی آن رخ داد، جنگی فرسایشی بود که در جبهه غرب تقریبا چیزی را تغییر نداد. همانطور که ایپرس -در استان فلاندر غربی بلژیک- در سال 1914 محل نبردهای شدیدی بود، در سال 1918 نیز شاهد همین ماجرا بود. بدین ترتیب می توان پرسید که آیا در سال 2026 نیز هنوز نبردهایی در ماریوپول وجود خواهد داشت؟
تصور دشوار نباختن اوکراین
اولاف شولتز، صدراعظم آلمان، اعلام کرده که دولتش را متعهد کرده که روسیه «نباید برنده» جنگ باشد و فیلسوف بزرگ آلمانی، یورگن هابرماس، به همین ترتیب، اعلام کرده که اوکراین «نباید ببازد». با این حال، زمانی که رهبران سیاسی و فکری اروپا این اظهارات دراماتیک را بیان می کنند، واضح است که آنها در حال مخفی کردن یک احساس ناتوانی هستند.
چنین اظهاراتی در یک وضعیت بن بست چه معنایی می تواند داشته باشد؟ تا زمانی که روسیه سقوط نکند یا دچار تغییر رژیم و دموکراتیزه شدن ناگهانی نشود، تصور اینکه چگونه اوکراین نمی تواند «ببازد» دشوار است.
جنگ مقدس
بحرانهایی مانند آنچه در اوکراین رخ میدهد تمایل به پیروی از یک فیلمنامه آشنا از تشدید تعارضات و سیاسی شدن فوق العاده دارند. همانطور که درگیری ادامه می یابد، شرکت کنندگان نه تنها از نظر مالی بلکه از نظر روحی و ذهنی نیز سرمایه گذاری بیشتری روی آن می کنند.
فداکاری هایی که برای آن هدف انجام می شود، درگیری را به چیزی مقدس - یا حداقل مقدس تبدیل می کند. این یک اقدام ضروری برای مسئولان است. از آنجایی که هیچ کس نمیخواهد مسئول ایجاد مرگهای بیمعنا باشد، از دست دادن زندگی باید معنای عمیقتری داشته باشد، همانطور که کریل پاتریارک کلیسای ارتدکس روسیه با تقدیس جنگ ولادیمیر پوتین این گونه تلاش کرده است.
استراتژی یک دیکتاتور مرموز
هنگامی که این الگو جاری شد، به طور فزاینده ای دشوار می شود که تصور کنیم چگونه درگیری مذکور می تواند بدون در هم شکستن کامل یکی از طرفین پایان یابد. تفسیر طرز فکر یک دیکتاتور مرموز هرگز آسان نیست و ما هرگز نمی دانیم دقیقا پویایی قدرت در کرملین به چه صورتی در حال انجام است.
اما منطقی است که تصور کنیم استراتژی پوتین این است که تا زمانی که اروپا و ایالات متحده توانایی یا اراده خود را برای ادامه حمایت از اوکراین و مجازات روسیه از دست ندهند، ادامه دهد. بدون شک کرملین امیدوار است کشورهای ثروتمند نتوانند مشکلات ناشی از افزایش قیمت سوخت و مواد غذایی و اثرات آن بر اقتصاد را تاب بیاورند.
سلاحِ پوتینِ در بن بست
در گذشته، رهبرانی که در جنگ دچار مخمصه شده و در بن بست قرار می گرفتند، رویای گسترش درگیری را در سر می پروراندند. بنابراین، پوتین هم ممکن است در حال محاسبه این باشد که بحران جهانی غذایی ناشی از جنگ باعث ناآرامی سیاسی در مناطق آسیبپذیر واردکننده مواد غذایی مانند خاورمیانه خواهد شد و در نتیجه موج جدیدی از پناهندگان را به سمت اروپا سوق خواهد داد. پوتین و دوستانش قبلاً نشان داده اند ابایی نسبت به استفاده از مهاجران و پناهندگان ناامید به عنوان سلاحی علیه غرب ندارند.
از سوی دیگر، استراتژیست های روسی ممکن است در حال محاسبه این باشند که غرب در نهایت به سادگی علاقه خود را نسبت به این مسئله از دست خواهد داد. در عصر ما که از رسانه اشباع شده، دامنه توجهات به یک مسئله بسیار کوتاه مدت است و توجه و ذهن مردم غرب به راحتی توسط رسوایی های هیجان انگیز، چه درگیری در دادگاه افراد مشهور یا یک تیراندازی وحشتناک در مدرسه، تسخیر می شود. برای جوامعی که دچار «خستگی از اوکراین» هستند، تصاویر سورودونتسک بار دیگر دور از دسترس و نامفهوم به نظر می رسند.
علاوه بر این، دموکراسی ها دارای انتخابات منظم هستند، بنابراین ممکن است تغییر سیاست ها در کشورهای کلیدی تنها یک مسئله مربوط به زمان باشد و نیاز به اندکی صبر دارد. کرملین آشکارا امیدوار بود که مارین لوپن، امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه را در دور دوم انتخابات فرانسه در ماه گذشته شکست دهد. اگر این درگیری تا سال 2025 ادامه یابد، در حالی که تورم بالا و امیدهای از بین رفته برای حل سریع بحران، عزم غرب را از بین ببرد، چه؟ دولت ترامپ (یا ترامپیست) دیگر در ایالات متحده چگونه به این موضوع برخورد می کند؟
سیطره بر گفتار سیاسی
در این میان، هر یک از طرفین به مبارزه برای کنترل گفتار سیاسی ادامه خواهند داد. رهبران غربی در حمایت از اوکراین اعلام می کنند که در برابر تجاوز مقاومت می کنند، از نسل کشی جلوگیری می کنند، اقتدارگرایی فاشیستی را کنترل می کنند و چندجانبه گرایی را حفظ می کنند. با این حال، تقریباً همین گفتار در روسیه هم تکرار میشود، جایی که پوتین ظاهراً یک «عملیات نظامی ویژه» را برای توقف تجاوزات ناتو، مقابله با نازیسم اوکراین، جلوگیری از نسلکشی، و نجات چندجانبهگرایی از هژمونی ایالات متحده آغاز کرده است.
در حالی که سیاستمداران غربی سعی در افشای دروغهای پوتین خواهند داشت، مبلغان روسی در حال خلق نسخهای جدید از تاریخ و واقعیت هستند. به گفته ماریا زاخارووا، مدیر دفتر اطلاعات وزارت خارجه روسیه، هشدار جورج اورول در سال 1984 نه علیه اتحاد جماهیر شوروی یا رژیم نازی، بلکه علیه لیبرالیسم غربی بود.
آیا استفاده هر دو طرف از یک زبان به این معنی است که ممکن است در مورد پایان جنگ مسئله مورد بحثی وجود داشته باشد؟ یا برعکس، نشان می دهد که: «کلمات بی معنی شده اند»؟
به احتمال زیاد، گزاره دوم نشان می دهد پیروزی در جنگ تنها راه بازیابی معناست. اما حتی این موصوع هم به این بحران پایان نمی دهد. در پایان جنگ جهانی اول، پیروزمندان دائماً در مورد دموکراسی و خودمختاری صحبت می کردند و در عین حال شرایط را برای ادامه درگیری به شکلی دیگر فراهم می کردند. برای جلوگیری از چنین نتیجه ای این بار، پیروزی باید به تغییرات اساسی در نظم سیاسی بین المللی منجر شود.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.