ریشه شعارها و اقدامات ضدایرانی در عراق چیست؟
نگاهی به ریشههای ضد ایرانی اعتراضات در عراق
قبل از روز واقعه
اما نکتهای که برای مخاطب ایرانی در نگاه به این اعتراضات برجسته شده است، نوک پیکان انتقاداتی است که هرازگاهی در میان اعتراضات به سمت ایران نشانه میرود. معترضانِ البته بهخشمآمده عراقی در روند درگیریهای بعضا خونین خود با مأموران حکومت این کشور، در یک ماه گذشته دو بار و در دو سال گذشته چهار بار به ساختمانهای دیپلماتیک ایران حملهور شدهاند؛ گاهی ساختمان را آتش زدهاند و گاهی پرچم ایران را از بالای سفارت پایین کشیدهاند، البته در هیچ کدام از این حملهها، کارکنان ایرانی کنسولگریهای ایران در نجف، کربلا، بصره و اربیل هیچ آسیبی ندیدند، هرچند مأموران امنیتی عراقی در حفاظت از این ساختمانها قربانی شدند و به روایت مقامات عراقی، فقط در آخرین نمونه این حملهها، ۴۷ مأمور در درگیری با معارضان به کنسولگری نجف آسیب دیدهاند.
علاوه بر این حملات که به تیتر رسانههای ایران راه پیدا کردهاند، گاهی فیلمها و عکسهایی از معترضان عراقی در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود. این تصاویر، البته به تبع ذات فضای شبکههای اجتماعی، گاهی با اخبار، ترجمهها و روایتهای نادرست از مواضع معترضان همراه هستند و گاه نیز تصاویری از اعتراضات سالهای پیش به عنوان تکرار اتفاق توسط برخی کاربران هدفدار یا کماطلاع بازنشر میشوند، اما آنچه مشخص و چشمپوشیناپذیر است، وجود میزانی از احساسات ضدایرانی لااقل در میان بخشی از مردم و معترضان عراقی است.
شاید حملات اینچنینی به ساختمانهای ایرانی و نمایش این قبیل احساسات، در کنار ناامنیهای حاصل از درگیری معترضان با مأموران عراقی، دلیل هشدارها و ابلاغهای مقامات دیپلماتیک ایران به مردم برای توقف یا تعویق سفر به عتبات عالیات و حتی تعویق در آغاز حرکت جهت حضور در راهپیمایی بزرگ اربعین بوده است.
سؤالی که در این میان نیازمند پاسخ است، این است که در نتیجه چه تصویر و تصوری از ایران و نقشآفرینی این کشور در عراق، منجر به این جهتگیری در میان معترضان میشود و از آن مهمتر، اعتراض به ایران چه سهم و جایگاهی در میان اعتراضات مردم عراق دارد. این اعتراضات شاید با انگیزههای سیاسی و غیرسیاسی در رسانههای رسمی و غیررسمی فارسی نیز به سرخط خبرها راه پیدا میکند. همین موضوع باعث میشود برخی از مخاطبان پوشش خبری اعتراضات علیه ایران نسبت به پوشش خبری کل اعتراضات را متناسب با میزان حضور شعارها و احساسات ضدایرانی در کل اعتراضات تصور کنند و حتی برخی بر این باور باشند که اساسا حرکت مردم عراق در درجه اول در اعتراض به نقشآفرینیها و «دخالتهای» ایران در امور کشورشان شکل گرفته.
اما آیا این واقعیت صحنه عراق است؟
روایت تحلیلگرانی که از درون به صحنه عراق نگاه میکنند، تصویر پیچیدهای از نگاه همراه با عشق و نفرت مردم عراق به ایران ترسیم میکند که با نگاه به تاریخ و گذشته و حال تعاملات دو کشور، به نظر منطقی میرسد. جنگ هشتساله ایران و عراق، بهخاطر روحیات خاص رئیسجمهور مستبد وقت عراق، صدام حسین، شکل گرفت که پیش از تجاوز به خاک ایران، با مردم کشور خود نیز با سرنیزه و توپ و تفنگ مواجه شده بود، اما بههرحال در طول آن هشت سال، سربازانی که از میان مردم عراق، با اراده یا به اجبار به جبهه جنگ میآمدند، در مقابل سربازان ایرانی اسلحه به دست میگرفتند، میکشتند و کشته میشدند، زخمی میکردند و زخمی میشدند، اسیر میگرفتند و اسیر میشدند. صدام را میتوان به شکل عینی حاکم بیرحمی برای مردم عراق توصیف کرد، اما بههرحال، در جنگی که او به ایران تحمیل کرده بود، این دو همسایه بهعنوان دشمن با هم درگیر بودند.
از طرف دیگر، در تاریخ روابط ایران و عراق و پیش از آن، روابط ایران با حاکمان و خلفایی که بر سرزمین عراق عرب سلطه داشتند، نوعی از رقابت را همواره در خود داشته است. شاید در یکی، دو دهه اخیر، عراق آسیبدیده از جنگهای سریالی، چندان توانایی قرارگرفتن در موضع رقابت با ایران را نداشته است، اما سابقه تاریخی این دو کشور اتفاقات دیگری را در خود دارد. مسئله تعیین مرز دو کشور در حوالی رودهای بین دو کشور، از موضوعاتی بوده که فراتر از سقوط و ظهور حکومتها بین دو کشور جریان داشته است، پیش و پس از صدام و در دوران او، در دوره حکومت پهلویان در ایران و در سالهای پس از انقلاب اسلامی، این موضوع هرازگاهی روی میز مذاکره یا در میانه مجادلههای دو کشور قرار گرفته است.
در کنار اینها، نگاههای ملیگرایانه و نژادگرایانه با محوریت عربی در عراق ریشههای مهمی دارند. نگاههای نژادگرایانه در قبال ایران در بسیاری از کشورهای عربی سابقههایی تاریخی و چندقرنی دارد. در دوران حکومت حزب بعث، حاکمان عراق تأکید بسیاری در این زمینه داشتند؛ هم در داخل و هم در روابط خارجی این کشور.
همسایگان نزدیک
روی دیگر سکه تقابل عراق و ایران، نزدیکیها و همداستانیهای عمیق فرهنگی و مذهبی است. ایران و عراق کنونی در بخشهای مهمی از تاریخ خود، بخشی از یک سرزمین قلمداد میشدهاند. درواقع، برخی نگاهها، با توجه به روندی که مرزهای عراق را تعیین کرده است، روابط فرهنگی و تاریخی بین ساکنان دو سوی مرزهای ایران و عراق را کموبیش به همان اندازه روابط درون مرزهای عراق قوی میبینند؛ مرزهایی که با تصمیمات استعمارگران، اینگونه تعیین شدهاند.
ایران و عراق از معدود کشورهایی هستند که اکثریت شیعه دارند و این پیوندهایی قوی بین دو کشور ایجاد میکند. این روابط و نزدیکیهای عقیدتی، بهخصوص پس از سقوط دولت صدام حسین بهعنوان حاکمی ضدشیعه، در جهت جبران سالها فاصله اجباری بین دو ملت هممذهب، نمود پیدا کرده است.
سادهترین پاسخ کسانی که ایده «نفرت» یا «اختلاف عمیق» بین دو ملت را رد میکنند، اشاره به راهپیمایی بزرگ سالانه اربعین است که در فاصله نسبتا کوتاهی پس از رفع محدودیتهای حکومتی در عراق، بهسرعت شکل گرفت و به بزرگترین گردهمایی سالانه مذهبی تبدیل شد. گزارشها و روایتهای خبری و مردمی از رویکرد مردم عراق نسبت به میهمانان ایرانی و البته غیرایرانی خود در این ایام، تصویری پر از رفتارهایی ترسیم میکند که در میزبانی و میهماننوازی تا مرز ازخودگذشتگیها و ارادتهای مذهبی به شکلی بیسابقه پیش میروند. منطقا نمیتوان روایتهای مستقل از تعامل مردم عراق با ایرانیان در این ایام را در تحلیل خود از روابط دو کشور نادیده گرفت.
همداستانی و همدستی مذهبی بین دو کشور اما پیش از این نیز سابقه مهم دیگری دارد: سپاه بدر، نظامیانی بودند که به دلیل وابستگیهای فرهنگی و مذهبی بین دو کشور و هم به دلیل نقشآفرینی صدام بهعنوان حاکمی با سابقه کشتارهای گسترده علیه مردم خود که حتی در میانه جنگ با ایران نیز ادامه داشت، در کنار ایران، علیه صدام میجنگیدند. حتی برخی روایتها از دوران جنگ حاکی از اخلال برخی نیروهای عراقی در سیستم بمبافکنهای عراقی به نحوی است که در حملات به ایران در آسیبرساندن به مردم این کشور ناکام بمانند.
عینیتر از این، ایرانیان بسیاری در طول سالیان در شهرهای مذهبی عراق، اغلب به جهت تحصیلات مذهبی در حوزههای علمیه این کشور، ساکن بودهاند. بسیاری از چهرههای برجسته مذهبی ایران، تحصیلکردگان حوزههای عراق بودهاند. نمیتوان نادیده گرفت که تأثیرگذارترین چهره مذهبی ساکن در عراق، آیتالله سیدعلی سیستانی، در مشهد متولد شده و پیش از مهاجرت به نجف برای تحصیل، در مشهد و قم درس حوزوی خوانده است. همین روند در میان عراقیان نسبت به ایران نیز وجود داشته است و عراقیهای بسیاری در شهرهای مذهبی ایران برای تحصیل ساکن شدهاند. علاوهبراین، دورههای بحرانی در تاریخ اخیر عراق، مهاجرانی را نیز از این کشور راهی ایران کرده است که در شهرهای دیگر ایران نیز ساکن بودهاند.
کارشناسان حوزه عراق از نوعی تحسین در نگاه عراقیها به ایران نیز خبر میدهند که اتفاقا بیارتباط به سوژه اعتراضهای اخیر این کشور نیست. از نگاه ایرانی، نقدهای بسیاری به ساختارهای اقتصادی و صنعتی در ایران میتوان وارد کرد؛ اما عراق کشوری است که تقریبا تمام درآمد خود را از فروش نفت کسب میکند و عملا صنعتی ندارد. فقدان ساختارهای تولیدی در عراق، بهعنوان معضلی که هم چرخ اقتصاد را تحت تأثیر قرار میدهد و هم اشتغالزایی این کشور را با بحران مواجه میکند، وقتی در کنار حضور گسترده اجناس ایرانی در بازارهای عراق قرار میگیرد، باعث میشود بسیاری از مردم این کشور به ایران بهعنوان کشوری که لااقل بخشی از «نیازمندهای خود را با تولید رفع میکند» و زیر بار تحریمهای چنددههای، به اقتصاد خود رسیدگی میکند و همزمان قدرت و فرصت نقشآفرینی گسترده سیاسی، نظامی و اقتصادی در منطقه را دارد، کموبیش با دیده حسرت نگاه میکنند.
ایران، هدف اصلی یا اشاره جنبی
اما مشخصا ایران نه سوژه نفرت معترضان عراقی بهعنوان یک کلیت است و نه حتی سوژه اصلی اعتراض آنها. اشاره به ایران در این اعتراضها، به گواه تحلیلگران آشنا به روابط داخلی عراق، در فهرست اولویتها و گستردگی شعارها، جایگاهی پایین و حضوری محدود دارد؛ بسیار کمتر از آنچه در نگاه به رسانهها برمیآید.
خشم گسترده عراقیها از شرایطی که در آن حتی مسئله نسبتا سادهای مثل تأمین برق این کشور که تنها نیازمند یک پروژه فنی در یک کشور ثروتمند نفتی است، سالها لاینحل مانده، در تظاهرات و اعتراضهای آنها نمود گستردهای داشته است، به همین مناسبت، گروههایی از مردم این کشور که نگاهی منفی به ایران دارند نیز در میانه اعتراضهای خود، خشونتهایی به ساختمانهایی که نماد سیاسی حضور ایران در کشورشان هستند، نمایش میدهند؛ اما حتی روند وقایع و مواضع رهبران سیاسی و اجتماعی نیز نشان میدهد جهتگیری اصلی اتفاقها به سمت برکناری یا کنارهگیری مقامات، برگزاری دوباره انتخابات و اقداماتی از این قبیل است.
آنچه مردم عراق را به خیابان کشانده، اتلاف منابع، ناکارآمدی ساختارهای حاکم، بیکاری و فقر و محرومیت گسترده و نبود تعامل مؤثر بین قدرتمندان و در نتیجه معطلماندن امور کشور است و باز آنچه کار را به اینجا کشانده است، فراتر از حضور ایران، عربستان، سوریه، روسیه، ایالات متحده، بریتانیا و دیگر کشورها که در خلأ پس از فروپاشی حکومت صدام با انگیزههای مختلف در فضای این کشور حاضر شدند، به دوران پیش از آن برمیگردد. در سالهای حکومت رژیم بعث، ساختارهای مدنی و سیاسی در هم شکسته شدند، رهبران و نخبگان سیاسی و اجتماعی یا اعدام، یا خانهنشین یا فراری شدند، طبقه متوسط شهرنشین گرفتار پسرفت گسترده شد، چشمه رشد و حرکت در اقشاری که بنا بود متولیان امور فرهنگی و فکری جامعه باشند، یعنی معلمان، دانشگاهیان، فعالان، هنرمندان و... زیر فشار گسترده اقتصادی از یک سو و محدودیتهای شدید و بیرحمانه سیاسی از سوی دیگر عملا خشکانده شد و جریان حاکم و بلکه شخص حاکم به تنها صدای مؤثر تبدیل شد. به همین مناسبت، وقتی آن فرد مقتدر مستبد تکرو از صحنه حذف شد، نه نخبگانی برای رایزنی و تصمیمسازی بودند، نه چهرههای موجود نفوذ و قدرت کافی داشتند و نه ساختارهای اجتماعی حاضر، کارایی. از دل چنین فضایی، ساختاری بیرون میآید که در دو دهه گذشته در رسیدگی به مشکلات ساده و پیچیده خود ناکام مانده است.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.