حس تلخ میثاقی پس از پشت کردن به فردوسیپور
صبغه و سابقۀ روزنامهنگاریِ ورزشی از یک سو و چهار سال مبارزۀ بیامان با بدترین نوع بیماری سرطان - سارکوم - و به رغم این رنج جان کاه نوشتن ها و توییتهای امیدبخش و حضور فعال در فضای مجازی در اوج این جدال نفسگیر، از او چهرهای مشهور و محبوب ساخته بود و به همین خاطر طیف شرکتکنندگان در مراسم ترحیم مانند تشییع گستردهتر و متنوعتر از آیینهای مشابه بود و انصافا هم سزاوار آن بود و در ستایش و سوگ او اغراقی در کار نبود.
خدایش بیامرزاد اما این نوشته نه دربارۀ او که به بهانۀ بیاعتنایی و بایکوت محمد حسین میثاقی در مراسم ترحیم اوست. صحنه ای که توجه همه را جلب کرده بود. همه ای که بخش غالب آن را اهل رسانه تشکیل می داد. بی توجهی عمدی به این خاطر که در نگاه افکار عمومی این تلقی شکل گرفته که پای عادل فردوسی پور نایستاده و به جای او نشسته و حالا هر دو در یک آیین شرکت کرده بودند.
می خواستم در این باره دیروز بنویسم اما بیم داشتم حاشیه را بر متن چیره کند و چون دیدم از نگاه روزنامههای ورزشی دور نمانده، مینویسم.
جمع به جوان جویای نام توجهی نشان نمیداد و به عکس سراغ عادل فردوسیپور میرفتند هر چند که مجری محبوب، در سوگ همکار و دوست خود که برخی از متنهای برنامۀ ۹۰ را می نوشت، حال و حوصله نداشت سلفی بگیرد و سر و شکل آشفته و به هم ریختهای هم داشت.
محمد حسین میثاقی در این چند ماه البته بسیار کوشیده قضیه را ساده و عادی و اداری جلوه دهد. به این صورت که هم عادل کارمند صدا وسیماست و هم او و هر رییسی سیاستهای خاص خود را دارد و یک جابهجایی اداری ساده صورت پذیرفته و تازه او مجری ۹۰ هم نشده و در یک کلمه اختیاری نداشته و ندارد و تنها رییس او تغییر کرده است نه آن که خودش رییس شده باشد.
اما خود او هم میداند که این توجیه پذیرفتنی نیست چون قصه فراتر از اینهاست. محبوبترین مجری تلویزیون را بی توضیح قانع کننده حذف کردهاند و هیچ کس زیر بار جانشینی او نرفته الا کسی که «استاد استاد» از دهان او نمیافتاده و مثل بقیه آنقدر با عادل صمیمی نبوده که نام کوچک او را صدا بزند.
مجید وارث مجری و برنامهساز «ورزش و مردم» در سال های ۵۸ تا ۶۰ هم محبوب بود و بهرام شفیع جانشین او شد. اما "وارث" به استرالیا کوچ کرده بود و "شفیع" دستیار او نبود و خبری از فضای مجازی و شبکه های اجتماعی هم نبود.
فردوسیپور اما نرفته و هست و همین قضیه را تلخ و چرک جلوه میدهد.
کاری که محمد حسین جوان کرده مثل شایعهای بود که دربارۀ علیرضا افتخاری پیچید که بعد از وقایع سال ۸۸ قرار است به جای محمد رضا شجریان ربنا را بخواند ولی زیر بار نرفت. در حالی که میتوانست بگوید خواندن آیات قرآن که اجازه نمیخواهد یا در انحصار کسی نیست اما گفت آقای شجریان جدای آواز و جایگاه موسیقی دستگاهی، قاری ممتاز قرآن هم بوده و این کار با چنین کیفیتی تنها از او برمیآمد. او می دانست که اگر این کار را انجام بدهد خود را در معرض یک مقایسه مدام قرار می دهد، پس وارد نشد.
انتخاب یک مجری به جای مجری دیگر در همه جای دنیا مرسوم است اما حذف ناگهانی مجری محبوب پس از انتخاب مردمی و نشاندن یکی دیگر حس خوبی به مخاطب نمیدهد و خیلیها را از تماشای فوتبال هم زده کرده است.
یکی دو سال پیش در مطلبی طعنهآمیز از «محمد حسین میثاقی» انتقاد کردم که به شکل افراطی میکوشد ادای عادل فردوسیپور را درآورد و حتی تکیهکلام های او را تکرار میکند مثل «عجیب و غریب» یا «کام بک» و حتی به طعنه از واژه «سانچو» استفاده کردم! سانچو پانزا شخصیتی همراه و تأیید کنندۀ «دُن کیشوت» بود.
برخی از دوستان خُرده گرفتند که مبادا اهانت تلقی شود و گفتم اگر قرار باشد به کسی بربخورد عادل است، چون اگر محمد حسین، "سانچو" باشد عادل هم "دُن کیشوت" است و البته منظور این نبود.
مرادم، رابطه مرید و مرادی و ذوب در یک فرد بود که در فرهنگ معاصر ما نمونۀ اتَمّ آن در فیلم «دایی جان ناپلئون» کاراکتر « مش قاسم» با بازی درخشان پرویز فنی زاده در خاطره ها ثبت شده آنجاها که هر چه را دایی جان درباره جنگ های توهّمی خود با انگلیسی ها در ممسنی می گوید (با بازی زیبای غلامحسین نقشینه) تأیید می کند.
نوع نگاه ها به «مَمّد حسین» اما این بار «سانچو» یی نبود چون در سانچو نوعی حس هم دلی هم هست. بیشتر احساس می شد نگاه «یهودا»یی دارند. یکی از حواریون عیسی مسیح که پس از شام آخر مخفیگاه را لو داد.
ممد حسین، یهودا نیست و عادت ندارم از تعبیر «خیانت» و «خائن» برای افراد استفاده کنم. چون خیانت در مقابل امانت مفهوم دارد. چندان که تبعیض در برابر عدالت.
با این حال آن گونه که «ممّد حسین» در صندلی فرو رفته و کلاه خود را مدام پایین تر می آورد تا احتمالا دیده نشود این پرسش درمی گرفت که درآن زمان حس «سانچو»یی طرد شده را داشت یا از نگاه هایی با حس «یهودا»یی آزار می دید؟
مجری جوان نباید انتظار داشته باشد مردمی که برای عادل فردوسی پور هورا می کشند او را هم دوست داشته باشند. چون حالا این کار جمع نقیضین است.
همان گونه که نمی توان هم زمان امیرکبیر و میرزاآقاخان نوری را دوست داشت! تنها دارم مثال تاریخی می آورم و قصد قیاس ندارم. نه فردوسیپور میرزا تقی خان فراهانی است نه این پسر ماجراجو میرزاآقا خان نوری. اما وقتی نمیشود، یعنی نمی شود. همان گونه که تیمسار زاهدی انتظار نداشت مثل دکتر مصدق محبوبیت داشته باشد.
محمد حسین میثاقی اما می تواند از رییس جوان شبکه سه انتظار داشته باشد که حالا که این همه تنها شده هوای او را بیشتر داشته باشد. این همه هزینه داده، دست کم دستمزد خوبی بگیرد که بیَرزد.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر