محمد رضا تاجیک، فعال سیاسی اصلاح طلب در گفت و گو تفصیلی خود به جریان نو اصلاح طلبی اشاره کرده است. این گفت و گو را در ادامه بخوانید. 

بعد از دی‌ماه ۹۶ شعارهایی داده شد که به نوعی به معنی گذار از اصلاحات بود؛ با این وجود آیا باید نوسازی در سازمان اصلاحات اتفاق بیفتد؟ ایده‌ی شما در این باره چیست؟

 چندین سال است جریانی را تحت عنوان نواصلاح‌طلبی مطرح کرده‌ام و بارها هم در اینباره مصاحبه کرده‌ام و شاید کتابی که مانیفست اصلاح طلبی است و البته ادبیات آن برای پنج سال پیش است، امسال منتشر شود. به اعتقاد من اصلاح‌طلبی موجود دیگر جواب نمی‌دهد و نمی‎تواند در جامعه نقش‌آفرینی داشته باشد. دیربازی است که در جامعه این جریان هستی خود را در فضای قدرت تعریف کرده. بیرون از فضای قدرت نمودی ندارد و دیگر گفتمان‌ساز نیست. اصلاً نمی‎تواند با توجه به شرایط تاریخی، ذائقه‌ی جامعه و نیازهای نسل جدیدش تولید و بازتولید گفتمان کند. دیربازی است که این اصلاح طلبی موجود نمی‌تواند برای خودش تولید و باز تولید مشروعیت و مقبولیت کند؛ بنابراین به طور فزاینده‌ای به حاشیه رانده می‌شود و از بطن جامعه خارج می‌شود؛ دیربازی است که در درون خود چرخش نخبگانی انجام نداده. همواره یک عده‌ی مشخص در همه‌جا حضور دارند و به نام اصلاح‌طلبی سخن می‌گویند و از جریان اصلاح‌طلبی را ابزاری ساخته‌اند برای رسیدن به قدرت و تقسیم قدرت. جریان اصلاح‌طلبی جامعه‌ی مدنی و اصلاحی و روشنفکری خود را از خود دور کرده است و به یک کنشگر مرسوم در یک بازی بزرگ قدرت تبدیل شده. تعبیری عامیانه‌ای را به کار می‌برم: «دیگر با این ریش نمی‌توان رفت تجریش». اگر قصد تجریش رفتن دارید باید امور را اصلاح کنید و آرایش و پیرایش گفتمانی داشته باشید؛ باید مشی و منش‌مان، حاملان و عاملانمان تغییر کند. باید قاعده‌مندی و قواعد رفتاری و رابطه‌ی ما با توده‌های مردم تغییر کند، باید از آموزه‌های کلاسیک دهه‌ی ۳۰-۴۰ مارکسیستی که می‌گوید نباید دچار پوپولیسم شد خارج شویم زیرا از آن سو دچار یک نوع آموزه‌ی نخبه‌گرایی می‌شویم که دمار از روزگار جریان اصلاح‌طلبی درمی‎آورد؛ بنابراین اگر بخواهیم جریان اصلاح‌طلبی در دهه‎ی پنجاه به عنوان یک آلترناتیو جدی مطرح شود و بتواند نقش آفرینی کند باید در درون خودش تحولی صورت گیرد و این تغییر باید در تمام سطوح از جمله گفتمانی، کنشگری، نخبگانی، رهبری و سازماندهی اتفاق بیافتد؛ بنابراین چنین شورای سیاستگذاری نمی‌تواند به چنین جریانی امکان تولد بدهد و آن را در آینده شکل دهد. از نظر من شورای سیاستگذاری جریان اصلاج طلب کنونی سنگین‌پاتر از آنی است که بتواند بالاخره فضای خموده‌ی جریان اصلاح‌طلبی امروز را متحول کند.

اصلاح‌طلبی را از چنبره و چنگ برخی برهانیم!

چه کسانی در درون و یا حتی از حاشیه‌ی این جریان باید تحول‌ساز در جریان اصلاح‌طلبی شوند؟

عده‌ای باید در جریان اصلاح‌طلبی دامن خود را جمع کنند و کنار بکشند تا باد بیاید و بعد مشخص می‌شود چه نسیمی این پشت نهفته است. چه نسیم پر طراوتی در قشرهای جوان ما نهفته است که رویت ناپذیر هستند و فقط در آستانه‌ی انتخابات دیده و شنیده می‌شوند. اصلاً مجالی برای بروز، ظهور و تولد پیدا نکردند و عده‌ای کل جریان تاریخی اصلاح طلبی را سنگش را بر کول خود گذاشتند و خودشان را حافظ و نگهبان چنین جریانی می‌دانند؛ از اصلاح طلبی برج بابلی ساختند که از آن به عرش قدرت می‌توان رسید. به چرخش نخبگان در جریان اصلاح‌طلبی احتیاج داریم و باید اجازه‌ بدهیم ژنرال‌ها کمی استراحت کنند. عده‌ای برروی فضا چنبره زده‌اند و منافع و قدرت خود را در این فضا جست‌وجو می‌کنند و نمی‌خواهند روزنه‌ای برای حضور دیگری ایجاد شود؛ باید اراده‎ی جمعی باشد که هول بدهد و جا را خالی کند وگرنه به‌صرف اینکه بگوییم لطف کن جا را خالی کن نباید انتظار داشته باشیم که کسانی لبیک بگویند. آنهم کسانی که قدرت و ثروت و منفعت را زیر دندان خود مزه کرده‌اند.

من بارها به آقای خاتمی و عارف هم گفته‌ام که اگر اسم من اصلاح‌طلب بوده، من ۹۵ درصد از این اصلاح طلب‌ها را نمی‌شناسم؛ زیرا نه در یک جلسه حضور داشته‌ند و نه یک مفهوم و نه یک کلمه به گفتمان اصلاح‌طلبی افزودند و نه آنجایی که هزینه بوده، هزینه‌ای پرداخت کردند و نه آنجایی که حصر و زندان بوده، سر و کله‌شان پیدا شده است. اگر می‌خواهیم اصلاح‌طلبی در دهه‌ی پنجم خود حضور شکوفا و بالنده‌ای داشته باشد نخست باید اصلاح‌طلبی را از چنبره و چنگ برخی از اصلاح‌طلبان و شبه اصلاح‌طلبان که هدف آنها جز کسب قدرت و منفعت نیست؛ برهانیم.

اینکار تا انجام نشود هیچ حرکتی نمی‌تواند به جریان اصلاح طلبی شکل بدهد، نخست باید مشکلات را در درون آن حل کرد. کسانی که بالاخره مالکیت جریان تاریخی اصلاح‌طلبی را از آن خود کردند و شش دانگ آن را به نام خود نوشتند، باید در این لحظه‌ی تاریخی با این افراد بی‌رودربایستی تعیین و تکلیف کنیم و مشخص کنیم اصلاح‌طلبان اصیل چه کسانی و اصلاح‌طلبان کاذبی که به دنبال منافع و قدرت هستند، دقیقاً چه کسانی هستند.

پاسخ آقای خاتمی چه بوده است؟

ایشان به این مساله فکر کردند و به این می‌اندیشند که چگونه می‌توان فضای اصلاح طلبی را نو کرد؛ یادداشت‌هایی نوشته‌اند و مدت زیادی است مطالبی را اندیشیده‌اند و دنبال مجالی می‌گردند که ایده‌ها به نقد و بررسی گذاشته شده و دیگران وارد بحث شوند و نقد کنند تا ببینیم چگونه می‌توانیم در سطوح مختلف جریان اصلاح‌طلبی را متحول کنیم.

فکر نمی‌کنید همین دوستانی که نام بردید، شورایعالی سیاستگذاری و هماهنگی که خود اعجوبه‌ای است، در برابر آقای خاتمی وقتی بخواهد این موضوع‌های جدی را مطرح کند، مقاومت ‌کنند؟

این مقاومت‌ها همیشه وجود دارد، اما همانطور که گفتم در یک شرایطی به سر می‎بریم که به طور فزاینده‌ای جریان اصلاح‌طلبی به حاشیه می‌رود. در یک شرایط تاریخی دچار ریزش و دچار بحران مقبولیت و مشروعیت شده است و این تردید را ایجاد می‌کند که آیا می‌تواند در انتخابات آتی کماکان اقبال مردمی را داشته باشد؟ می‌تواند سرمایه‌ی اجتماعی که در یک شرایط تاریخی از آن بهره می‎برده و به عنوان یک جریان هژمون جامعه مطرح بوده را دوباره به کار گیرد؟ می‎تواند زیبای خفته‌ی جامعه که هر لحظه بر کمیت آن افزوده می‌شود را بیدار کند و به نفع خود وارد صحنه‌ی اجتماعی کند؟ این تردید بزرگ در جریان اصلاح‌طلبی ایجاد شده. باید تکلیف را مشخص کرد و در مقابل بعضی از اصلاح‌طلبان ایستاد صف را جدا کرد، وگرنه چیزی از جریان اصلاح‌طلبی باقی نخواهد ماند و از این سرمایه‌ی بزرگ تاریخی و اجتماعی چیزی باقی نخواهد ماند؛ این سرمایه به این آسانی به دست نیامده که به این راحتی از دست برود. این سرمایه‌ای است که نسل‌ها در پس و پشت آن قرار دارند و هزینه‌ها برای آن پرداخته شده و به دست ما رسیده است. ما نباید آن را خرج کسانی کنیم که از اصلاح‌طلبی فقط نام آن را یدک می‌کشند و لاغیر.

با توجه به این وضعیت آیا می‌توان برای انتخابات مجلس ۹۸ و ریاست جمهوری ۱۴۰۰ امیدی داشت؟

به اعتقاد من حوادث طبیعی ساخته می‌شوند و بی اذن و اراده‌ی ما حادث نمی‌شوند. سیاست یعنی ممکن کردن یک ناممکن! به تعبیری که آلن بدیو به کار می‌گیرد زمانی که همه چیز ناممکن است و از ناممکن، ممکن ساختی یعنی سیاست‌ورزی کردن؛ یعنی اراده‌ی معطوف به آگاهی و خودآگاهی ما بر این تعلق بگیرد که بتوانیم تا در جریانات آتی جامعه نقش تعیین کننده‌ای داشته باشیم؛ می‌توانیم امید داشته باشیم به شرطی که این آگاهی شکل گیرد. این «خود» جمعی ما نخست «خود» موجودش را نقد کند و از خود واقعاً موجودش -به قول فوکو- تخطی و امتناع کند؛ تا اینکار را نکند به سوژه‌ی تاریخی تبدیل نخواهد شد که حوادث آینده را بتواند تدبیر کند و رقم زند.

در شرایط کنونی به سمت و سویی می‌رویم که دیگر بازتولید رخدادهای گذشته توسط جریان‌های اصلاح‌طلبی در آینده بسیار سخت جلوه می‌کند و آن اقبال مردمی که در سمت جریان اصلاح‌طلبی در هنگامه‌های تاریخی خاص ما شکل می‌گرفت، بازتولید آن سخت می‌شود؛ اما این فضا می‌تواند ساخته شود و تدیبر شود؛ می‌توانیم دوباره تاریخ‌ساز شویم؛ به شرطی که سوژه‌ای تاریخ‌مند باشیم، در تاریخ باشیم و نه فراسوی تاریخ. بنابراین چیزی که نمی‎بینم همین اراده‌ی معطوف به آگاهی است؛ اگر این شکل نگیرد طبیعی است که به طور فزاینده‌ای به حاشیه کشیده خواهیم شد و رخدادهای جامعه بی‌اذن و حضور ما جلوه خواهد شد.

 

با این تعاریفی که از اصلاح طلبی ارائه می‌شود کسانی مثل علی مطهری اصلاح طلب حساب نمی‌شوند اما بسیاری دیگر که اصلاح طلب هم نیستند جزو این دسته هستند و با این وضعیت کسانی که دغدغه‌ی اصلاح وضع موجود را دارند خود را جزو اصلاح‌ طلب‌ها نمی‎دانند برای این وضعیت چه باید کرد؟

شاید در گام نخست باید اقتدار بیان گزاره‌ جدی و تعریف مسلط راجع ‌به اصلاح‌طلبی را از برخی گرفت؛ چه کسی این اقتدار را به برخی واگذار کرده که اصلاح طلبی را تعریف کنند؟ چه کسی به برخی این اقتدار و مشروعیت و مقبولیت را داده که کرانه‌های جریان اصلاح‌طلبی و هویت آن را تعریف کنند؟ و بعضی‌ها را خودی، ناخودی تعریف کنند. اصلاح طلبی قرار نبود به معنای ارتودوکسی یک مشرب ایدئولوژیک داشته باشد، دیگری و خودی و ما و آنها تولید کند؛ یک جریان وسیعی است که هرکسی دل در گروی اصلاح این مملکت و تغییرات مدنی دارد می‎تواند عضوی از آن باشد، نه کسی که به مرام و منش خاص تعلق دارد و نه کسی که رنگ و بوی ایدئولوژی خاصی را با خودش دارد؛ بنابراین عده‌ای اصلاح طلبی را ایدئولوژیک کردند. در طول تاریخ بسیاری از روشنفکران دموکراسی را ایدئولوژیک کردند و همه‌ مفاهیم را ایدئولوژیک کردند و همه چیز را در خمره‎ی رنگرزی ایدئولوژی ریختند و اصلاح طلبی را به معنای ارتودوکسی ایدئولوژیک کردند.

بنابراین یک تعریف هویتی ارائه دادند و این تعریف هویتی تولید «ما» و «آنها» می‌کند و امکان حذف و طرد می‌دهد؛ یعنی این امکان را می‌دهد که عده‌ی زیادی بیرون درب اصلاح‌طلبی بنشینند و اجازه‌ی ورود پیدا نکنند و محرم نشوند و وارد این سرا نشوند. این جریان را به طور فزاینده‌ای فشرده و فشرده‌تر و محدود و محدودتر می‌کنند و از آن گستردگی، طراوت و فضای همگانی خارجش می‌کنند. باید این اقتدار را گرفت، روح جمعی جامعه است که باید قاعده و هنجارهای آن را مشخص کند و نه یک عده‌ی خاص.

به قول مولانا «چشمشان خانه‌ خیال است و عدم ** نیست‌ها را هست بیند لاجرم»

پیش چشم خود یک شیشه‌ی کبود گذاشتند و جهان و جامعه را کبود می‌بینند و از آن زاویه تمهید و تدیبر می‌کنند؛ باید این شیشه‌ کبود را برداشت و اجازه نداد کسانی که غرض‌های آلوده به قدرت به آنها اجازه‎ی تفکر نمی‌دهد، بتوانند جریان اصلاح‌طلبی را در فضای خود خلاصه، تعریف و ترسیم کنند و نقش و نقاشی از اصلاح طلبی ترسیم کنند و در قاب و قالبی قرار دهند که خودشان می‌خواهند. این نقش و نقاشی را باید از آنها گرفت و آن قالب را هم باید شکست. اگر این اتفاق نیفتد اصلاح‌طلبی که در آن قالب است دیربازی است دیگر تماشاگر و خریدار ندارد؛ برای اینکه در پستویی از آن نگهداری شود باید قاب را عوض کرد، باید نقش و نقاشی را عوض کرد، باید رنگ و نقاشی و تابلو را عوض کرد، باید پیامش را عوض کرد وگرنه این قاب مرسوم اصلاح طلبی در هیچ نمایشگاهی قابل نصب نیست.

اگر برای اصلاح‌طلبی یک گستره‌ی وسیعی را در نظر بگیریم و بخواهیم آن را از حالت نخبه‌گرایی خارج کنیم تا عامه‎ مردم هم جذب کند، چگونه چنین چیزی ممکن است وقتی جامعه از طبقات مختلفی تشکیل شده و آنها باهم دیگر منافع مشترکی ندارند؟

قرار بود جریان اصلاح طلبی نقش نخ تسبیح را اجرا کند و نه نقش دانه‌ی تسبیح را. به تعبیر فوکو قرار بود قاعده‌مندی در کثرت ایجاد کند؛ قرار نبود دیگ جوش باشد و همه‌ی هویت‌های متکثر را درونش بریزد و همه بهم شبیه شوند تا با آنها رابطه برقرار کند. قرار بود سی و سی دانه‌ی تسبیح را بهم وصل کند. پس ما نقش خودمان را گم کردیم. قرار بود قومیت‌ها، خرده‌ فرهنگ‌ها، خرده گفتمان‌های مختلف را بهم گره بزند. قرار بود جامعه را با هویت‌ها و زبان‌های مختلف بهم گره بزند. جامعه‌ی ایرانی کثیرالقوم و زبان و فرهنگ همه با هم زندگی می‌کنیم، اگر قرار بود برای عده‌ای خاص، نسلی خاص و …صحبت کنیم، آن وقت چه بحثی از ایران است؟ ایران باتمام این کثرت و گسترش معنا پیدا می‌کند، باید بتوانیم در میان این کثرت یک وحدت ایجاد کنیم.

بدون اینکه ناقض و نافی هویت‌های متکثر شویم و بدون اینکه بخواهیم تفرد را ازبین ببریم؛ بدون اینکه بخواهیم خرده فرهنگ‌ها را در هم مستحیل کنیم باید بتوانیم آنها را در یک همزیستی مسالمت آمیز در کنار هم قرار بدهیم؛ جامعه همین است و از آغاز تاکنون از هویت‌های متکثر تشکیل شده و جامعه‌ای وجود نداشته که در آن همه مثل هم باشند؛ اگر کسی استعداد و ایده‌ای دارد همه پژواکش باشند.

در زمان معصومین هم چنین جامعه‌ای شکل نگرفته؛ به قول بدیو در امر کثیر امر واحد را باید ایجاد کنیم، یعنی این کثرت‌ها می‌توانند کنار هم باشند بدون اینکه ناقض هم باشند؛ می‌توانند کنشگری جمعی داشته باشند بدون اینکه یکسان باشند. بنابراین جامعه‌ای داریم که در اوجش مثل ظرف سالاد است و قرار نیست گوجه در کاهو یا زیتون در قارچ مستحیل شود و همه هویت خود را دارند، قرار نیست جامعه به آش شله قلمکاری تبدیل شود که همه‌ی هویت‌ها در هم مستحیل شوند و دست در دست هم بدهند. جامعه مثل ظرف سالاد است و جریان اصلاح طلبی با فهم این طبیعت جامعه باید تلاش کند، نقش آن ظرف را بازی کند بدون اینکه هویت خود را از دست بدهد.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.