با نزدیک شدن به انتخابات مجلس دو جناح اصلاح‌طلب و اصولگرا دو رفتار کاملاً متفاوت از خود بروز می‌دهند. جریان اصلاح‌طلب بی‌رمق و در تردید برای حضور در انتخابات و جریان اصولگرا با جدیت و همیت برای انتخابات لحظه‌شماری می‌کند.

تردید اصلاح‌طلبان و احتمال مشارکت پایین مردم، روح در کالبد جریان اصولگرایی دمیده و آن‌ها را نسبت به اسفند پیش رو امیدوار کرده است. اما سوال اینجاست که عدم حضور یا حضور کمرنگ اصلاح‌طلبان و ناامیدی پایگاه رأی آن‌ها برای مشارکت در انتخابات، موفقیت جریان اصولگرا را تضمین خواهد کرد؟

بی رمقی اصلاح طلبان دامی پیش پای اصولگراها

طبعاً در زمین بازی وقتی حریف بی‌رمق و کم‌توان و بی‌عمل است، رقابت سهل‌تر و پیروزی سهل‌الوصول‌تر خواهد بود. اما این همه ماجرا نیست. تیم فوتبالی را در نظر بگیرید که بازیکنانش فارغ از میزان توانایی، نام‌های بزرگی دارند اما سرمربی‌اش توان ساماندهی و هماهنگ‌سازی بازیکنان را ندارد (در واقع اصلاً سرمربی ندارد). کاپیتان تیم مشخص نیست و هرکس به نوبه خود داعیه‌دار بازوبند کاپیتانی است و به زعم خود دلایلی برای ادعایش دارد. 

در این شرایط اگر کسی هم بازوبند را تصاحب کند، فاقد هویت کاپیتانی و فاکتورهای مربوطه خواهد بود. یعنی کاپیتان نه تنها محور انسجام و عنصر نظم‌دهنده نیست، که عامل تفرقه و بی‌نظمی خواهد بود.  با این همه اگر حریف قدرتمندی پیش رو باشد، ممکن است خود عامل همدلی و همکاری بازیکنان شود. به عبارتی دشمن مشترک می‌تواند مبنای اتحاد باشد. اما در صورتی که حریف درمانده و بی‌رمق باشد، انگیزه‌ای برای همکاری برنمی‌انگیزاند و بازیکنان تیم هر یک به دنبال مطرح کردن نام خود و دریافت بیشترین سهم از رقابت هستند. چه بسا در مقابل دروازه خالی تکلی زیر پای یار خودی بزنند تا شاید گل به نام خودشان ثبت شود.

در شرایطی که به قول باهنر "زمینه و فضای رأی اصولگرایان در جامعه فراهم است" رفقا می تواند جای رقبا را بگیرند. از این منظر عدم حضور اصلاح‌طلبان نه تنها فرصتی برای اصولگرایان نیست، که می‌تواند تهدیدی علیه اتحاد و انسجام مورد نظر برای پیروزی در انتخابات باشد.

بازی ژنرال ها زیر سقف شورای وحدت 

اصولگرایان که به نظر می رسد بی رمقی حریف را فرصت دیده اند، اینبار با یک اسم جدید در تلاش برای فتح کرسی های از دست رفته شان در قدرت هستند. اینبار «شورای وحدت» ورد زبانشان شده و می گویند ذیل همین شورا، وحدت را جاری و ساری می کنند. اما روشن است که «شورای وحدت» برخلاف نامش و دلیل تشکیلش، در شرایط مشابهی با ساختارها و تشکیلات وحدت گرای پیشین اصولگرایان به سر می‌برد.

با نگاهی به اسامی شاخص این شورا، اولین سوالی که به ذهن می‌رسد این است که چگونه قرار است باهنر، حدادعادل، قالیباف، جلیلی، چمران، رضایی و ... زیر یک سقف تصمیم مشترک بگیرند؟ با اتکا به تجارب پیشین از گعده‌های اینچنینی نظیر جمنا و حتی در مقیاس‌های کوچکتر نظیر ائتلاف سه گانه انتخابات ۹۲ پاسخ جز "تلاشی محکوم به شکست" وجود دارد؟

سازهای جداگانه کوک شده اند

در همین ابتدای کار چمران و مصباحی‌مقدم بر سر جمنا و شاجا از خجالت یکدیگر درآمدند،(اینجا) قالیباف با نواصولگرایی‌اش هویتی مستقل برای خود قائل است، مصباح و جبهه پایداری نیز حضور مستقل را به ائتلاف ترجیح می‌دهند چرا که به گفته قاسم روانبخش نتیجه بهتری از آن گرفته‌اند.جلیلی هم خیمه دولت سایه خود را همچنان برافراشته نگه داشته و محسن رضایی هم برخی یاران حزبی اش را جمع کرده و در گوشه ای آرام درحال تشکیل جبهه انتخاباتی هستند.

لیدری حداد عادل؛ آرزویی محال یا ...

در این میان اما ظاهراً حدادعادل در تلاش است نقش لیدری این شورا را تصاحب کند. لیدری که بی شک با ان قلت هایی از سوی دیگرحاضران در شورا از جمله باهنر روبرو خواهد شد. 

باهنر که در ماجرای ریاست های چندساله حدادعادل در مجلس هفتم خود را محق می‌داند سالهاست که دیگر ریاست بزرگترین جبهه اصولگرایی را برعهده دارد، او این سال های دور از پارلمان تلاش زیادی کرده است که دایره نفوذ و لیدریش در جریان اصولگرا را گسترده تر کند. در چنین شرایطی بسیار بعید است ذیل شورایی به ریاست حداد برود. ضمن اینکه اساساً ریاست حدادعادل بدون جلب حمایت چهره‌هایی چون باهنر چندان محتمل نیست و حتی اگر ممکن شود، کارآمد نخواهد بود. 

ماجرای لیدری حداد حتی به باهنر ختم نمی‌شود. چهره‌های مطرح دیگری چون قالیباف که با طرح نواصولگرایی تشکیلات مجزایی راه انداخته و ۱۴۰۰ تن از «جوانان عزیز انقلابی و دلسوز ایران» را برای انتخابات آتی مهیا می‌کند هم بعید است ذیل تشکیلاتی با رهبری حدادعادل یا کسان دیگر خود را بگنجاند. حتی اگر قالیباف سودای ریاست‌جمهوری در سر داشته باشد و شخصاً پا به عرصه انتخابات مجلس نگذارد، بعید است تشکیلات اختصاصی خود را در پیوند و خدمت شورای وحدت درآورد.

سعید جلیلی و محسن رضایی هم احتمالاً خود را فراتر از شورایی تحت رهبری حدادعادل می‌پندارند. به یاد آوریم که در انتخابات سال ۹۲ این حدادعادل بود که به نفع دیگر اصولگرایان و مشخصا جلیلی کنار کشید  و ائتلاف سه نفره اصولگرایان خود به اختلاف منجر شد.

سرمربی تیم اصولگرایان چه کسی خواهد شد؟

برگردیم به داستان تیم فوتبالی که نه سرمربی کارآمد دارد و نه کاپیتانی که رهبری‌اش در زمین مورد اجماع سایر بازیکنان باشد. با این وجود بازیکنان تیم اصولگرایی، بدون سرمربی و کاپیتان نیز شاید تا حدی بتوانند به همدلی و هماهنگی نسبی برسند، اگر و تنها اگر زمینه‌ای مشترک برای اتحاد بیابند. حضور جدی اصلاطلبان در انتخابات شاید می‌توانست این زمینه را فراهم کند که عجالتاً در هاله‌ای از ابهام است. در چنین شرایطی گعده اصولگرایانه شورای وحدت بعید است جز تضاد منافع، بالا گرفتن اختلافات و "شکست" عایدی برای جریان اصولگرایی داشته باشد.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.