واقعیت این موضوع که خانم نیکی هیلی، کناره گیری را انتخاب نموده در چهارچوب کدامیک ازدوگزینه اجباری یا اختیاری قابل تفسیر است؟

پاسخ دقیق به این سئوال و اینکه انتخاب او برای برکناری اجباری و ناشی از خاستگاه ترامپ یا مشاورین او بوده یا  اینکه اختیاری و متاثر ازخاستگاه  مادی؟ یا برای کسب منافع درامد های فردی بهتر و ذخیره سازی برای پست ریاست جمهوری بوده  است؟

برای  پاسخ مستدل به این سوالات به چند نکته باید توجه کرد:

نیکی هیلی

اول؛ موفولوژی شخصیت خانم هیلی است. ازدواج او با مایکل هیلی، افسر ارتش امریکا توانست موقعیت ویژه ای را برای هیلی نیکی هیلی فراهم کند. او با تغییر دین خود از سیک گرایی به مسیحیت رو آورد و به سرعت با پیوستن به هئیت مدیره کلیسای متدیست و متعاقب آن سناتور شدن در مجلس نمایندگان و فرماندار کارولینای جنوبی را درسوابق خود اعمال کرد.

دوم؛ هیلی در پرتو شناخت ذاتی و تجربه مدیریت حسابداری و مالی خود، بهترین فرصت شناسی را در آن دید که در ایام سفیری در سازمان ملل  انچه در ذهن ترامپ اولویت داشت را به شکل پررنگ، به گونه ای بی محابا  اجرا  نماید، بدون برخورداری از ملزومات دیپلماسی سازمان ملل. به نوعی خانم هیلی سازمان را طوری اداره می کرد که گویی یک شرکت تجاری است و همه فرمانبردار او بودند.

در همه قضایای پیچیده ای همچون فلسطین، یمن، روسیه، سوریه، حقوق بشر در امریکا، برجام و برگزاری اجلاسیه فوق العاده شورای امنیت، بدون رعایت شاخص های بین المللی با یک شیداگرایی جدید فقط درصدد تحقق خاستگاه رئیس خود در کمال بی پروایی و بی توجهی به منطق های پذیرفته در قواعد بین المللی و چند جانبه گرایی، موجب شد که در نهایت خود را منزوی ببیند.

سوم؛ متعاقب روی کار امدن بولتون و پمپئو عملاً دو دستگاه مهم در راهبردهای سیاست خارجی و شورای امنیت ملی امریکا  را در اختیار این دو نفر قرار گرفت که ازسوی ترامپ، مسئولیت های مذاکرات روسیه و کره شمالی را نیز به عهده داشتند که فضای هرگونه همکاری را بر روی هیلی بست.

گاف های هیلی از جمله رو کردن ناشیانه بسته جدید تحریم علیه روسیه  که موجب شد مشاور اقتصادی ترامپ، هیلی را گیج توصیف نماید و همچنین شکست جلسه ابتکاری هیلی در شورای امنیت باعث رسوایی هرچه بیشتر سیاست خارجی ترامپ شد.

رئیس جمهور آمریکا که درصدد بود از نتایج اجلاس هلسینکی، امتیازهای بیشتری برای اجلاسیه های بعدی، حل بحرانهای مهم همچون سوریه، اوکراین،  ایران و حل مشکلات اسرائیل در عرصه سیاست خارجی را برای خود محقق سازد. به طوری که دست پر برای انتخابات نوامبر آماده باشد، اما عملا منفعتی برای ترامپ بدست نیامد.

چهارم؛ تخصص واقعی خانم هیلی، حسابداری با  مهارت کسب درآمد های بالا  است. به همین دلیل بین کسب موقعیت سیاسی برجسته تر و شرایط بهتر برای کسب درامدهای مالی بیشتر، برای گذران زندگی کم دردسر، معادله نقد را بر نسیه ترجیح می دهد و گزینه دوم را برمی گزیند.

پنجم؛ هیلی شخصیتی بلندپرواز و آرزو های زیادی در سر می پروراند. ولیکن در نظام آمریکا که عمدتا متکی به تفوق شایستگی های  نخبگانی، در مقایسه با رجحان چهره های براق و پرزرق و براق ستوار است، دور از انتظار است که به علت فقدان مهارت سیاسی، بتواند جایگاهی در بالاترین سطح سیاسی آمریکا به دست بیاورد.

ششم؛ بعید است خانم هیلی شخصیتی قوی تر از خانم کلینتون داشته باشد. کلینتون دانش آموخته علوم سیاسی هاروارد بود. به لحاظ تجربه و شخصیت،  از وزانت بیشتری در بین سناتور های کنگره، بهره مند و همچنین از نفوذ کلام، بیان و چهره ای جذاب و روابط گسترده ای در سطح امریکا و جهان برخوردار بود. به لحاظ نژاد از اصالت امریکایی و نه دورگه، برخوردار است. اما تمایلات مرد سالارانه مردم امریکا در انتخابات و رأی بیشتر به نامزد " مرد"  سبب شد که کلینتون در این رقابت پیروز نشود. 

هفتم؛ مجموعه قرائن هیلی هندی تبار بلحاظ رفتار شناسی و ذائقه فردی، نشانگر این است که او علاقمندی بیشتری به ورود به تجارت و کسب پول و درآمد را نسبت به کار سیاسی از خود نشان داده است. در محاسبات خود، زندگی پر خرج و تجملاتی را بر هر مولفه دیگری برتری می دهد.

خانم هیلی در بزنگاه به این مساله آگاه شد که ماندن در سازمان ملل برای او به جز انزوای فردی، عوایدی نخواهد داشت، لذا با تصمیمی شجاعانه، راه کسب درآمد را از طریق شرکتهای خصوصی و شرکتهای مربوط به مایکل هیلی (همسرش) را برگزید. نیکی هیلی فعالیت مشاوره ای خود را با درامدی هنگفت در بخشهای پیمانکاری و دلال گری را انتخاب کرد تا کفاف مخارج زندگی لوکس و هزینه های فراوان فرزندان  دانشگاهی اش تامین شود.

هشتم؛ هیلی که از حمایت طیفهای جمهوریخواهان سنتی، از جمله گراهام وروبیو،  لابیهای قدرتمند پنهان یهودی همچون ادلسون برخوردار است، سعی دارد همچنان نیم نگاهی نیز به موقعیتهای آینده سیاسی داشته باشد و برای دوره های بعدی انتخابات که چنانچه تیم ترامپ بی پروا، سرش به سنگ خورده و به زمین افتاد، موقعیتهای بهتری با مهارتهای بیشتر را برای ورود به فضای انتخابات برای خود و جمهوریخواهان طرفدارذخیره سازد.

نتیجه‌گیری: به ترتیب  مجموعه مولفه ها شامل؛ انگیزه های اصلی مالی هیلی و ناکامیهای ناشی از فقدان مهارتهای دیپلماتیک درسازمان ملل و رویکرد منزوی سازی بولتون و پمپئو و نهایتا آرزوهای بلندپروازانه آینده، موجب درخواست کناره گیری او از تیم ترامپ شد.

* سفیر پیشین ایران در اوکراین

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.