«انرژی امروز» در تحلیلی نوشت: «توتال به صورت رسمی قرارداد توسعه فاز ۱۱ پارس جنوبی را ترک کرده است». این گفته بیژن زنگنه پایانی بود بر اما و اگرها و برخی دلخوشی‌ها؛ دلخوشی‌هایی که گویندگان آن، از معاون پارلمانی وزیر نفت تا سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس، تا همین هفته قبل هم آن را مطرح می‌کردند و واقعیتی عیان چون رفتن توتال از پارس جنوبی را رد می‌کردند.

شجاع‌الدین بازرگانی و اسدالله قره‌خانی که از بقای توتال در ایران گفته بودند؛ نمونه‌هایی از افراد دیرباور در صنعت نفت هستند که هنوز پایان یک دوران شیرین اما کوتاه را باور نکرده‌اند. دورانی به نام «پسابرجام» که در آن، کشورهای اروپایی و غول‌های نفتی تست‌های اولیه برای حضور در پروژه‌های انرژی ایران را صورت دادند و برخی هم با پذیرش ریسک و مقداری امید به حل مسایل ایران با جهان غرب (و به‌ویژه آمریکا) چمدان‌های خود را بستند و راهی تهران شدند.

توتال در این میان، پرچمدار بود. غول نفتی فرانسوی که در دهه ۷۰ هم پس از تحریم‌های دوران ریاست‌جمهوری بیل کلینتون علیه ایران (معروف به داماتو) به ایران آمده بود تا نخستین فازهای پارس‌جنوبی را توسعه دهد؛ آخرین شرکت مهم نفتی غربی هم بود که پس از تحریم‌های هسته‌ای و تحریم‌های دوجانبه آمریکا و اروپا در ابتدای دهه ۹۰ ایران را ترک کرد و حال، پس از برجام بار دیگر نخستین شرکت مهم غربی بود که با ایران قرارداد امضاء کرد.

ناکام ماندن تلاش‌های توتال برای اخذ معافیت از آمریکا و بی‌نتیجه ماندن رایزنی‌ها و مکاتبات رییس‌جمهور و مقامات دولت فرانسه برای حضور شرکت‌های بزرگ این کشور در ایران، عملا جایی برای ادامه حضور توتال باقی نگذاشت.

رفت و آمد پاندولی توتال به ایران، چنان با روند مناسبات و فراز و نشیب‌های روابط ایران و غرب همسو و همسان است که می‌توان از پس دو دهه تجربه همکاری با توتال، بودن یا نبودن این شریک فرانسوی در پرو‌ژه‌های نفت و گاز ایران را به‌ مثابه نشانگر و علامتی مشخص، از میزان وخامت یا سلامت روابط سیاسی دوجانبه تلقی و تعریف کرد. معنای آشکار نبودن توتال در ایران، فقدان هرگونه امکان و امید به سرمایه‌گذاری قابل‌توجه (حتی با پذیرش ریسک نسبی) در ایران است.

این در حالی است که مثلا شل و بی‌پی ریسک‌پذیری بسیار کمتری جهت حضور در پروژه‌های ایران دارند و بود و نبود آنها را نمی‌توان ملاک مشخصی در این زمینه تلقی کرد. گر چه حضور این شرکت‌ها در ایران می‌توانست نشانه پایداری نسبتا بلندمدت شرایط سرمایه‌گذاری باشد؛ اتفاقی که در مقطع دو ساله پس از برجام رخ نداد و این شرکت‌ها بر خلاف توتال، حاضر به پذیرش ریسک و حضور در ایران نشدند.

ضمن آن که شرایط و مدل قراردادهای نفتی ایران در مقایسه با کشورها و بازارهای رقیب (به‌ ویژه عراق و قطر) چندان جذابیتی نداشت که به‌ جز توتال، سایر شرکت‌های مهم نفتی را به پذیرش ریسک حضور در ایران وادارد. تجربه توتال، البته می‌توانست هم طیف طرفدار سرمایه‌گذاری خارجی در توسعه صنعت نفت را در داخل ایران تقویت کند و از فشارهای دلواپسان و جریان‌های سیاسی-اقتصادی فعال در صنعت نفت که شعارهایی چون «استقلال» و «خودکفایی» می‌دهند، بکاهد و هم می‌توانست انگیزه شرکت‌های غربی محتاط‌تر برای حضور در ایران را افزایش دهد.

توتال امروز رفت و هیچ‌یک از این دو اتفاق نیفتاد. حال، دوباره نوبت دلواپسان و مخالفان جذب سرمایه خارجی شده تا میدان را در دست بگیرند و با قیافه‌ای حق‌ به‌ جانب بگویند: «دل بستن به شرکت‌های غربی از ابتدا اشتباه بود.»

اما گزینه بدیل این مدعیان و منتقدان چیست؟ آیا این طیف که در حوزه سیاست خارجی هم با شعار «مقاومت» و «نفی برجام»، عملا مذاکره و تعامل جدی با قدرت‌‌های غربی را نفی می‌کنند و بدون ارایه یک سناریوی واقع‌بینانه و غیر شعاری شرایطی معلق و بلاتکلیف را بر کشور حاکم کرده‌اند، در حوزه نفت و گاز و انرژی هم، کاری بیش از این بلد هستند؟ آیا جز «خودفریبی» و شعار «ما می‌توانیم» یا فرش قرمز انداختن پیش پای شرکت‌های چینی بدسابقه، راه دیگری پیشنهاد می‌کنند؟ آیا جز این است که در شرایط کنونی، چه توسعه میادین، چه افزایش تولید و چه حتی فروش نفت دیر یا زود تعلیق به محال خواهد شد یا هزینه‌های فروش و تامین امنیت نفت برای کشور و نیز شرایط دشوار بازگرداندن پول آن، چنان بالا خواهد رفت که عملا چیزی به نام «درآمد نفتی» ته جیب دولت نخواهد ماند؟

چه کسانی که همچون شجاع‌الدین بازرگانی و اسدالله قره‌خانی هنوز ابعاد تحریم را باور نکرده‌اند و دلخوشانه تا همین هفته گذشته، حتی رفتن توتال از ایران را منکر می‌شدند و چه کسانی چون احمد توکلی و دلواپسانی که اصل مساله گرفتاری ایران در تحریم را نادیده می‌گیرند و مدعی می‌شوند ناتوانی صنعت نفت ایران در این شرایط، ناشی از حضور وزیری چون بیژن زنگنه است؛ هر دو، کاری جز «خودفریبی» انجام نمی‌دهند.

توسعه میادین، افزایش تولید و بازاریابی و فروش نفت (و دیگر محموله‌های انرژی) نیازمند یک سیاست خارجی باثبات و وجود حداقلی از اعتماد و اطمینان در نزد مشتریان، سرمایه‌گذاران و صاحبان تکنولوژی است. نمی‌توان در شرایطی که کشور به گوشه رینگ رفته، از وزیر نفت (هر کس که می‌خواهد باشد: بیژن یا رستم!) انتظار داشت همچون قهرمانان اسطوره‌ای به میدان بیاید و نفت ایران را از شرایط بحران نجات دهد. باز در اینجا، باید انصاف زنگنه را ستود که نه چون رستم قاسمی وعده نفت ۲۰۰ دلاری در شرایط تحریم می‌دهد و نه همچون معاون خود یا سخنگوی کمیسیون انرژی، رفتن توتال را انکار می‌کند.

اما آیا باید نشست و منتظر ماند؟ فعالان صنعت نفت باید بنشینند و مرگ تدریجی یک رویا را تماشا کنند؟ نگاه واقع‌بینانه این است که سرنوشت صنعت نفت ایران تا حد زیادی از دست فعالان این صنعت و وزارتخانه خارج شده و آینده آن، به تصمیم سطوح عالی نظام وابسته است. در عین‌ حال، سهم نفت در اقتصاد ملی چنان است که طبعا، سران نظام نمی‌توانند در قبال افول و سقوط آن لااقتضی و منفعل بمانند.

اما در حوزه فعالان صنعت نفت، اگر هم قرار باشد کسی در این شرایط کاری کند، قبل از هرچیز باید ابتدا خودفریبی و شعارهای به ظاهر انقلابی را کنار گذاشت و با رویکردی کارشناسی و استفاده از تجربه مدیران نفتی فعال در دوران جنگ و تحریم، در جهت استفاده از معدود ظرفیت‌های باقیمانده (آن‌ هم به شکلی کوتاه‌مدت) گام برداشت و در عین‌ حال، مسئولان سیاسی کشور را به اتخاذ تصمیماتی جدی برای بازگشت ثبات به سیاست خارجی کشور دعوت کرد. دل باختن به توتال و چنگ انداختن به زنگنه، هر دو خطاست. هر چه زودتر، خودفریبی را کنار بگذاریم!»

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.