یادداشت سلیمی‌نمین به شرح زیر است:

در آستانه بیست‌و‌سومین سالگرد رحلت حجت‌الاسلام سیداحمد خمینی (اسفند۱۳۷۳)، طرح ادعاهایی از سوی آقای احمد منتظری علیه این فرزند سفر کرده امام خمینی(ره) یک بار دیگر شیوه و روش تخریب‌‌ها در خاطرات تنظیمی برای آیت‌‌الله منتظری را زنده ساخت.

اهل تحقیقی که خاطرات آیت‌الله منتظری را خوانده‌‌اند، موارد متعددی را به‌خاطر می‌‌آورند که ایشان صرفاً آن‌ها را بر مبنای شنیده‌‌ها بیان می‌‌کند، بدون آن‌که نام و مشخصات گوینده، یا زمان و مکان گفته شدن مطلب، یا شاهدانی که در آن زمان حاضر و ناظر بوده‌‌اند را بگوید. تنظیم‌‌کنندگان این خاطرات با توسل به این شیوه، اتهاماتی را به مرحوم سیداحمد خمینی نسبت داده‌‌اند تا در نهایت و به صورت غیر مستقیم متوجه امام شود. تصویری که در خلال این خاطره‌نویسی از مرحوم حاج احمد آقا ارائه می‌‌شود، وی را در هیبت یک فرد قدرت‌‌طلب به تمام معنا به نمایش می‌‌گذارد؛ فردی که برای حفظ قدرت و بالا رفتن از پله‌‌های آن، حاضر به هر اقدامی اعم از توطئه‌‌چینی، جعل اسناد، فتنه‌‌گری در بیت رهبر انقلاب و خلاصه انواع و اقسام اقدامات خلاف اخلاق و قانون است.

اما تاریخ، واقعیت دیگری پیش روی اهل نظر قرار داده است که باید به مرور آن پرداخت. در این میان، ظاهراً خود تنظیم‌‌کنندگان خاطرات بر ناکامی در وارد آوردن نسبت‌‌های ناروا اذعان ‌دارند که بعد از سال‌‌ها در قالب دیگری به طرح اتهامات مشابه می‌‌پردازند.

در روزهای اخیر، آقای احمد منتظری در مصاحبه با یک رسانه فارسی‌‌زبان بیرونی به گونه‌‌ای سخن می‌‌گوید که گویا همه مسائل پیش آمده فی‌‌مابین امام و آیت‌الله منتظری با هدف انتخاب حاج احمد آقا به عنوان رهبر آینده بوده است. گزارشگر این رسانه بعد از طرح این ادعای عاری از حقیقت می‌‌پرسد:" آقای منتظری! شما در صحبت‌‌هاتون گفتید که مرگ زود‌هنگام آیت‌الله خمینی باعث شد که برنامه احمد خمینی برای جانشین شدن او به ‌هم بریزه، مثلاً حالا اگر آیت‌الله خمینی چند سال بیشتر زنده بود، قرار بود چه اتفاقی بیفته که احمد خمینی جانشین او بشه؟

احمد منتظری: در محافل اون وقت گفته می‌‌شد به صورت متواتر که اون ائمه جمعه مشخصاً از سراسر کشور چون که در ارتباط با بیت حرف‌‌شنوی داشتند آن‌ها قرار بود که نامه‌‌هایی بنویسند به امام خمینی و مطرح کنند که حالا که رهبری آینده مشخص نیست بهترین شخص و عزیزترین شخص به تعبیری که نوشته بودند و گفته بودند احمد آقای خمینی هست و همان طور که امام جواد(ع) در جوانی به امامت رسیدند هیچ اشکالی نداره که در جوانی کسی امام مسلمین باشه و این متن رو گفت‌‌وگو می‌‌شد که چیزهایی تنظیم کردن و در حال تنظیم و ارسال بودند و چون که امام خمینی را معالجه می‌‌کردند اون ها فوت ایشون رو شهریور ۶۸ پیش ‌بینی کردند. بعد، این رخ ‌داد و در واقع نقشه‌‌ای که بود نقش بر آب شد." (رادیو فردا،۲۵/۱۱/۹۶)

همان‌گونه که ملاحظه می‌‌شود در هجمه جدید به مرحوم احمدآقا که البته هدف اصلی آن امام است مجدداً از همان سبک " گفته می‌‌شد" بهره گرفته شده است؛ لذا از هیچ‌‌یک از ائمه جمعه به عنوان راوی ذکری به میان نیامده است. در حالی‌‌که اگر چنین ادعایی در مورد چنین جایگاه فوق‌‌العاده‌ای در نظام سیاسی ایران کمترین بهره ‌ای از حقیقت داشت آیا نمی‌‌بایست در خاطرات شفاهی و روایت‌ گری‌‌های مختلف منعکس شود؟! قابل تأمل این‌ که حتی امام جمعه‌‌هایی چون آیت‌‌الله طاهری اصفهانی(امام جمعه وقت اصفهان) با وجود گرایش به آقای منتظری هیچ‌گونه اشاره‌‌ای به چنین ادعایی ندارند.

باید دقت داشت وقتی راوی ادعای خود را به اظهارات و قول افراد مجهول‌‌الهویه و ثبت نشده ارجاع می‌‌دهد و در واقع جز" شنید‌ه‌‌‌ها " سند و مدرکی برای اثبات موضوع در اختیار مخاطب قرار نمی‌‌دهد، در این‌صورت شنونده باید به این نکته توجه کند که آیا روایتگر، نام و مشخصات منبع " شنیده " خود را اعلام داشته یا خیر؟اگر از این کار هم امتناع شده باشد، صرف تأکید راوی بر این‌که آن را از فرد دیگری شنیده است نمی‌‌تواند هیچ‌گونه سندیتی فراتر از شخصیت خود وی برای شنونده داشته باشد.

اما از آن جا که راوی در راستای اهداف خاطرات تنظیمی برای آیت‌‌الله منتظری همچنان قصد پنهان کردن دلایل واقعی اختلاف امام با آقای منتظری را دارد می‌‌خواهد صرفاً بر اساس یک شنیده آن‌ هم از فردی مجهول‌الهویه وانمود سازد که گویا تجدید نظر خبرگان رهبری در انتخاب آیت الله منتظری برای رهبری آینده بر اساس زمینه‌‌چینی جهت انتقال رهبری از امام به مرحوم حاج احمدآقا بوده است.

در این اتهام بی اساس و بزرگ هر چند به‌‌ظاهر مرحوم حاج سید احمد مورد خطاب قرار گرفته است، اما در متن ادعا این‌گونه جلوه داده شده که امام می‌‌خواسته در این زمینه تصمیم بگیرد(قرار بود نامه‌‌هایی بنویسند به امام خمینی...)؛ به عبارتی راوی می‌‌خواهد این‌گونه القا کند که براساس یک سناریو، آیت‌‌الله منتظری ناگزیر از استعفا شد و سپس در خارج از چارچوب‌‌های قانونی طی زد و بندهای پنهان بنا بود نامه‌‌هایی به امام بنویسند و ایشان به این درخواست‌‌های ساختگی پاسخ مثبت بدهد و احمد آقا، فرزند خود را در زمان حیاتش برای رهبری آینده تعیین کند، اما فوت زودهنگام امام همه برنامه‌‌ها را برهم می‌‌زند!

این در حالی است که همه مستندات، عکس آن ادعایی است که سعی در القایش شده است را به اثبات می‌‌رساند به‌‌ویژه در زمان حیات امام، زیرا ایشان حتی اجازه ندادند سید احمد آقا در مسیر دست‌یابی به مناصب سیاسی قرار گیرند. به عنوان نمونه در سال ۵۹ آقای بنی صدر بعد از انتخاب شدن به عنوان اولین رئیس جمهور رسماً ایشان را به عنوان گزینه نخست وزیری خویش مطرح ساخت که هم با مخالفت امام و هم فرزندشان مواجه شد و نهایتاً شهید رجایی به این سمت انتخاب شد.

اگر کمترین انگیزه‌‌ای در نیل به قدرت، آن‌گونه که ادعا شده است، وجود داشت پیشنهاد آقای بنی صدر بهترین زمینه را برای این امر فراهم می‎‌ساخت، اما به گواه تاریخ این بزرگواران کمترین رغبتی در این زمینه از خود نشان ندادند. بنابراین چگونه ممکن است امام اجازه چنین انحرافی از قانون را به فرزندشان بدهند؟ البته بعد از رحلت بنیان‌گذار انقلاب اسلامی اقداماتی از سوی افراد و گروه‌‌هایی در حمایت از رهبری حاج احمد آقا و به منظور در تقابل قرار دادن ایشان با منتخب مجلس خبرگان صورت گرفت.

حمایت کنندگان از مرحوم حاج سید احمد خمینی از موقعیتی برخوردار بودند که در صورت موافقت ایشان با این طرح، آن ها قدرت به راه انداختن یک حرکت جدی در این زمینه را داشتند. حال اگر واقعاً مرحوم سید احمد آن‌گونه که تنظیم‌‌کنندگان خاطرات آیت‌‌الله منتظری و اکنون فرزند ایشان سعی در القایش دارند فردی قدرت‌‌طلب بود و برای دست یابی به قدرت از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌‌کرد می‌‌بایست به محض فراهم شدن زمینه درصدد بهره‌‌گیری از آن برآید تا سرانجام به آن‌ چه برایش تلاش کرده است برسد، اما زمانی که برخی شخصیت‌‌های تعیین‌‌کننده یک جریان سیاسی در حسینیه جماران اجتماع کردند و به‌‌صراحت از شایستگی وی سخن به میان آوردند مرحوم سید احمد چگونه رفتار کرد؟ آیا جز این بود که با اعلام بیعت با رهبری آیت‌‌الله خامنه ‌ای_که از سوی مجلس خبرگان برگزیده شده بودند _حمایت‌‌کنندگان از خود را به کلی ناامید ساخت؟

همچنین به گواه تاریخ کوچکترین حرکت و رفتاری دال بر تعلق خاطر به آن‌چه به آن دعوت می‌‌شد از خود بروز نداد. مرحوم سید احمد‌آقا در مورد سایر مناصب حکومتی نیز چنین بود. بعد از رحلت پدر بهترین موقعیت برای رأی‌‌آوری وی به عنوان رئیس جمهور وجود داشت؛ تمامی شرایط اعم از حمایت‌های گسترده مردمی و گروه‌های صاحب نفوذ و فقدان هرگونه مقاومتی از سوی مقامات بلندپایه کشوری زمینه را برای دست‌یابی مرحوم سیداحمدآقا به قدرت اجرایی کشور فراهم ساخته بود، اما ایشان هیچ‌ قدمی در این مسیر برنداشت.

آیا در صورتی که آقای احمد منتظری فارغ از حب و بغض‌ها در مورد آن‌ چه تنظیم‌‌کنندگان خاطرات پدرشان (آیت‌‌الله منتظری) سعی در القایش داشته‌‌اند، به تأمل می‌‌پرداخت دچار تردید در مورد اتهاماتی چنین بی اساس نمی‌‌شد؟ البته نباید از نظر دور داشت که اطرافیان آقای منتظری شاهد سلوک حاج سید احمد آقا پیش از فوت امام و پس از آن بوده‌‌اند، اما از آن‌جا که قصد وارد آوردن انواع اتهامات به امام را داشتند و از طرفی به لحاظ شأن و منزلت آن بزرگوار در نزد مردم، قادر به چنین اقدامی به صورت مستقیم نبوده‌‌اند، لذا بخش اعظم اتهامات را متوجه مرحوم حاج سید احمد آقا ساخته‌‌اند تا از این طریق به زعم خود جایگاه امام را در جامعه‌ به صورت همه جانبه زیر سؤال برند؛ این در حقیقت یک ظلم مضاعف به فرزندی صادق به شمار می‌‌آید.

اما این لجاج با حقیقت ریشه در کجا دارد؟ بنیان‌گذار انقلاب اسلامی از دوران پهلوی به یکی از نزدیکان آقای منتظری یعنی مهدی هاشمی حساسیت داشتند و او را فردی شایسته و قابل اعتماد نمی‌‌دانستند. این نکته به ‌صراحت در نامه آقایان کروبی، امام جمارانی و روحانی به آیت‌‌الله منتظری خاطر نشان شده است: "موضع امام علیه مهدی هاشمی در نجف اشرف که حتی به برادران روحانی نجف اجازه تحصن و اعتصاب برای نجات جان او را ندادند آموزنده و پندآموز است" (پیوست‌های خاطرات آیت ‌الله منتظری ،ص۱۲۵۹) این منع عیناً از سوی امام به دانشجویان اروپا نیز منعکس شد که در خاطرات مرحوم صادق طباطبایی-دبیر وقت اتحادیه انجمن‌های اسلامی_مندرج است. با این وجود آقای منتظری در خاطرات خود می‌‌گوید: " این مطلب را هم که می‌‌گویند امام از همان اول مخالف سید مهدی بودند ثابت نیست... چطورشد که این اواخر عمر امام این مسائل مطرح شد."(خاطرات، ص۶۰۶)

حال آن‌که امام به‌‌ویژه بعد از انقلاب به دفعات به صورت خصوصی به آقای منتظری در مورد حضور سید مهدی هاشمی در بیت‌شان تذکر داده بودند و در مواردی نیز به صورت عمومی نگرانی از بیوت را مطرح می‌‌ساختند. از آن جمله در پیام خود به مناسبت افتتاح اولین دوره مجلس خبرگان رهبری در سال ۶۲ می‌‌گویند:" لازم است به رهبر محترم آتیه یا شورای رهبری تذکری برادرانه و مخلصانه بدهم ... باید بدانید که تبهکاران و جنایت‌‌پیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوخته‌ اند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما با چهره‌‌های صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نخواسته فاجعه به بار آورند و با یک عمل انحرافی، نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود ،الله الله در تعجیل در تصمیم‌‌گیری خصوصاً در امور مهمه، وباید بدانید و می‌‌دانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگردید و اقرار به خطا کنید که آن کمال انسانی است و توجیه و پافشاری در امر خطا نقص و از شیطان است"(صحیفه امام-جلد هجدهم-ص ۶و۷)

اما آقای منتظری همواره در برابر تذکرات خصوصی و غیر مستقیم مقاومت می‌‌کرد تا امام در نهایت بعد از چند سال مجبور به علنی کردن دلیل حساسیت خود در این زمینه می‌‌شوند؛ با این وجود بازهم مقاومت ادامه می‌‌یابد:" اصلاً این همه آقایان علما در قم و جاهای دیگر دارای بیوت بوده‌ و هستند و هر کدام مطابق سلیقه خود اعضای دفتر خود را انتخاب می‌نمایند، وهیچ‌گاه معمول نبوده کسی نسبت به اعضای دفتر دیگری علناً نظر بدهد و امر و نهی کند و در این رابطه افشاگری نماید. این کار را می‌گویند تصرف در امور دیگران یا هتک حیثیت آنان " (خاطرات آی ت‌الله منتظری ،ص۶۱۸)

مرحوم سید احمد آقا در نامه‌‌ای به آقای منتظری به شمه‌‌ای از تذکرات غیر علنی اشاره دارد :" امام آیت‌‌الله طاهری اصفهانی را خدمت شما فرستادند که به ایشان بگویید آقای مهدی هاشمی، فرد خطرناکی است، او را از بیت خود اخراج کنید. آیا به این نصیحت و پیام گوش دادید؟...آیا حضرت امام من را با آقای موسوی خوئینی خدمت شما نفرستادند؟ آقای مهدی هاشمی ساواکی است. خوب است از طرف شما فردی معین شود تا با فردی از اطلاعات به این موضوع رسیدگی نمایند؟"(رنجنامه، خاطرات سید احمد خمینی،ص۱۷)

شاید تصور شود آیت‌‌الله منتظری از مقوله ارتباط سید مهدی هاشمی با ساواک و قتل‌ها کاملاً بی‌‌اطلاع بودند. خیر؛ بنا بر اظهار خود ایشان چنین نیست:"هنگام قتل مرحوم آقای شمس آبادی من در زندان اوین بودم وآن ‌چه را من در زندان شنیدم این بود که آقای شمس‌‌آبادی تبلیغات زیادی علیه امام و شهید جاوید و... انجام می‌‌دهد ...بچه‌‌های انقلابی تند خواسته بودند او را گوشمالی دهند و بترسانند ولی برخلاف میلشان به قتل رسیده بود... البته این کار، کار درستی نبود ولی بالاخره این اتفاق افتاده بود. بعد سید مهدی را با بعضی افراد دیگر دستگیر کرده بودند، حالا بعضی افراد می‌‌گویند که آن مدتی که در زندان بوده به ساواک قول همکاری داده بود ولی من بعید بدانم که ساواکی شده باشد."(خاطرات آیت‌‌الله منتظری،صص۵-۶۰۱)

حتی اگر آیت‌‌الله منتظری از بیست و هفت فقره قتل مهدی هاشمی صرفاً به یک مورد آن وقوف می‌‌داشت (که از این اظهار برمی‌‌آید که داشته است) چرا باید در برابر تذکرات دلسوزانه استاد خود مقاومت کند؟! ایشان در مورد آخرین اتمام حجت امام به صورت محرمانه و پاسخ متقابل خود می‌‌گوید:" مرحوم امام نامه‌‌ای در رابطه با سیدمهدی به من نوشتند و من هم یک نامه نه صفحه‌‌ای در جواب ایشان نوشتم، پس از چند روز آقای احمد حسنی نماینده سید مهدی را در تهران در خانه‌‌ای به قول آقایان خانه تیمی بازداشت کردند "(پیوست‌های خاطرات ،ص ۶۰۸)

حال با مرور فرازهایی از این دو نامه تاریخی کمی به واقعیت چرایی مکدر شدن روابط این استاد و شاگرد نزدیک می‌‌شویم. امام در تاریخ ۱۲/۷/۱۳۶۵ طی نامه‌ خصوصی و دلسوزانه‌‌ای می‌‌نویسند:"... این خطر بسیار مهم از ناحیه انتساب آقای سید مهدی هاشمی است به شما. من نمی‌‌خواهم بگویم که ایشان حقیقتاً مرتکب چیزهایی شده‌‌اند بلکه می‌‌خواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار از قبیل قتل مباشره یا تسبیباً و امثال آن می‌‌باشند و چنین شخصی ولو مبرا باشد ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جناب عالی است که بر همه حفظش واجب مؤکد است... من تأکید می‌‌کنم که شما دامن خود را از ارتباط با سید مهدی پاک کنید که این راه بهتر است والّا هیچ عکس‌‌العملی در رسیدگی به امر او از خود نشان ندهید که رسیدگی به امر جنایات مورد اتهام حتمی است ."(پیوست‌های خاطرات آیت‌‌الله منتظری، صص ۳-۱۱۵۲)

آقای منتظری در پاسخی تند به نامه پدرانه امام علی‌‌رغم دست‌‌کم اطلاع از یک فقره قتل مهدی هاشمی به دفاع از وی می‌‌پردازد:" حالا وزیر اطلاعات می‌‌فرمایند او متهم به بیست و چند فقره قتل است و حضرت عالی هم می‌‌فرمایید :" متهم به جنایات بسیار از قبیل قتل مباشره یا تسبیباً و امثال آن می‌‌باشد." اگر کشور هرج ومرج است عرضی ندارم و اگر قانون دارد اتهام قتل احتیاج به شاکی دارد و مرجع رسیدگی هم دادگستری است."(پیوست‌های خاطرات، ص ۱۱۶۰)

آقای منتظری در دفاع از خویشاوند خود معلوم نیست از چه منطقی پیروی می‌‌کند. آیا پی‌گیری پرونده قتل افراد لزوماً نیاز به شاکی خصوصی دارد؟ یعنی اگر مقتولی خویشاوندی نداشت حکومت نباید پرونده قاتل را پی‌گیری کند؟ از این جالب‌تر فراز دیگری از نامه آقای منتظری است:" حالا همه مشکلات کشور از جنگ و اقتصاد و گرانی و تورم و نارضایتی‌ها حل شده و فقط مشکل سید مهدی باقی مانده..."(همان)؛ بنابراین در منطق زیاده خواهانه آقای منتظری که نمی‌‌خواهد قانون شامل حال منسوبان ایشان شود ابتدا باید همه مسائل کشور حل شود آن‌گاه به پرونده‌‌های قتل سید مهدی هاشمی رسیدگی شود!

در نهایت ایشان در واکنش به اعلام ضرورت رسیدگی به پرونده‎‌ها در بند هفتم نامه خود حرف آخر را می‌‌زند :" بالاخره با وضع فعلی ناچارم از کارهای سیاسی کنار بمانم و به درس و بحث طلبگی و کارهای حوزوی بپردازم؛ به همان نحو که حضرت‌عالی در اواخر با مرحوم آیت‌‌‌الله بروجردی عمل کردید."(همان،ص۱۱۶۶) بنابراین علت فاصله گرفتن و جدایی‌‌ها صرفاً به خاطر مخالفت امام با زیاده‌‌خواهی آیت ‌الله منتظری بود ؛ خلاف آن‌ چه عده ‌ای امروز تلاش می‌ کنند القا کنند که عامل جدایی، صراحت لهجه آقای منتظری در طرح انتقادات و انتقاد پذیر نبودن امام بوده است باید گفت این شاگرد است که نه تنها انتقاد بحق استاد را نمی‌‌پذیرد بلکه ایشان را تهدید به دوری جستن می‌‌کند.

علی رغم این تهدید دستور رسیدگی به قتل‌ های سید مهدی هاشمی صادر می‌‌شود؛ آقای منتظری نیز واکنش‌های خود را حادتر می‌‌سازد. مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود در این زمینه می‌‌نویسد:" آقای عبدالله نوری آمد و گفت آیت‌‌الله منتظری در عکس العمل جریان بازداشت گروه سید مهدی هاشمی، ملاقات‌ ها را تعطیل کردند."(اوج دفاع، خاطرات سال ۶۵ هاشمی رفسنجانی، ص۳۰۴)

بعد از این واکنش علنی و تند، امام آقای هاشمی رفسنجانی را برای منطقی کردن رفتار آقای منتظری به قم گسیل می‌‌دارند:" تا ساعت نه شب با ایشان بودم. پس از صرف شام به تهران برگشتم .آقای سید هادی هم در مذاکرات شرکت داشت . ایشان از دستور امام در خصوص تعقیب گروه سید مهدی هاشمی رنجیده ‌اند."(همان،ص۳۰۵) مهدی هاشمی بعد از دستگیری تا مدتی با اتکا به حمایت‌های آشکار آیت‌‌الله منتظری از موضع بسیار بالا همه چیز را انکار می‌‌کرد اما با کشف دست‌‌نوشت‌ه‌هایی در مورد قتل‌ها در نهایت ناگزیر به پذیرفتن مسئولیت اعمالش می‌‌شود.

بعد از اعترافات مهدی هاشمی به قتل‌ها و مشخص کردن محل دفن اجساد قربانیان خود و پخش فیلم بیرون آوردن جنازه‌‌ها از رسانه ملی، آقای منتظری صرفاً در مقطع کوتاهی از قاطعیت و عدالت‌‌طلبی امام تمجید می‌‌کند:" بسم‌‌الله الرحمن الرحیم. محضر مبارک رهبر بزرگ انقلاب آیت‌‌الله العظمی امام خمینی مدظله العالی. ضمن سلام و تشکر از موضع‌گیری‌‌های مدبرانه و برخورد قاطع حضرت عالی نسبت به جریانات انحرافی، خواهشمندم دستور فرمایید که جرایم و اتهامات سید مهدی هاشمی و افراد مربوطه وی بدون اغماض و با کمال دقت مطابق موازین عدل اسلامی ولو بلغ ما بلغ رسیدگی شود و مبادا ارتباط سببی ایشان و یا دیگران با اینجانب و یا هرکس و یا رعایت حرمت این وآن مانع تحقیق و رسیدگی گردد، زیرا حفظ حرمت اسلام و جلوگیری از انحرافات از دامن اسلام عزیز و انقلاب مقدس و روحانیت به همه جهات مقدم است. (پیوست‌های خاطرات آیت‌‌الله منتظری ،ص۱۲۱۰)

اما این دور شدن از زیاده خواهی دوام چندانی نیاورد؛ زیرا تلاش پشت پرده ایشان برای جلوگیری از اعدام مهدی هاشمی علی‌رغم ارتکاب بیست و هفت فقره قتل به جایی نرسید و امام به درخواست عفو آقای منتظری پاسخ نداد:" او از خیلی از کسانی که مورد عفو امام قرار گرفته‌‌اند بدتر نیست و مادر پیر و زن وفرزندان خردسال او مورد ترحمند و خانواده و بیت آنان مورد احترامند."(پیوست‌های خاطرات آیت‌‌الله منتظری ،ص۱۲۱۵)

پافشاری امام بر عدالت و نپذیرفتن زیاده‌‌خواهی آیت‌‌الله منتظری، متأسفانه موجبات لجاج وی را با استادش فراهم ساخت که حتی با درگذشت امام نیز پایان نیافت. سال‌ها بعد که خاطراتی به نام آقای منتظری به چاپ رسید بر اساس همین شیوه "شنیده‌‌ام" یا "گفته می‌‌شد" اتهامات ناروایی متوجه امام به صورت مستقیم و نسبت‌های ظالمانه غیر مستقیم از طریق انتساب موارد کذب به مرحوم احمد آقا متوجه شخصیت بزرگی شد که تمام اهتمامش دفاع از حقوق همه آحاد جامعه بود.

آیا اتهامات بی مبنای دیروز همچون " شنیدم که یکی از قضات همین دادگاه ویژه..."(خاطرات،ص۷۳۸)، " شنیدم حاج احمدآقا گفته بود..."(همان،ص۶۶۷) و...توانست چهره برجسته امام را ملکوک کند و زیاده خواهی آیت‌‌الله منتظری را از تاریخ محو سازد؟ قطعاً پاسخ منفی است، اما که امروز آقای احمد منتظری احساس می‌‌کند باید با همان روش "شنیده‌‌ها" به گونه‌‌ای ادامه دهد که نتیجه‌‌ای عاید آید. چه نیکوست لحظه پیراستن خود از توهم مؤثر واقع شدن و توسل به چنین روش‌های غیراخلاقی. بی تردید همان‌گونه که یکی از بزرگترین آرزوهای امام در حیات دنیایی خود فلاح و رستگاری "حاصل عمر خویش " بود و بدین منظور هر آن‌ چه در توان داشت به کار برد تا وی را از گرداب زیاده‌خواهی اطرافیان ناصالح رهایی بخشد این آرزو در مورد احمد منتظری نیز در حیات اخروی آن بزرگوار همچنان پابرجاست.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.