پوقتی «مجید» و «پری سیما» وارد راهروی دادگاه خانواده شدند، بیشتر مراجعه‌کنندگان نه حوصله حرف زدن داشتند و نه اهمیت چندانی به پوشش خودشان داده بودند، اما این زوج طبق عادت بهترین لباس‌هایشان را بر تن کرده بودند. لباس‌های آنها در ظاهر چندان تفاوتی با پوشش دیگران نداشت، اما برای کسی که اهل خرید پوشاک با مارک و نشان‌های معروف باشد خیلی زود معلوم می‌شد که قیمت هر یک از آنها چند برابر یک لباس معمولی است.

مجید و پری سیما قبل از آنکه به دادگاه بیایند با هم توافق کرده بودند بدون بحث و دعوا به زندگی مشترک خود پایان دهند. روی پرونده دادخواست آنها نوشته شده بود؛ «طلاق توافقی» و دلیلی که برای جدایی مطرح کرده بودند؛ «عدم تفاهم و سازش» بود. اما موضوعی که از چند هفته پیش آنها را رو در روی هم قرار داده بود، مسائل دیگری بود.

وقتی زوج جوان وارد شعبه ۲۷۶ دادگاه خانواده شدند، قاضی «غلامرضا احمدی» از آنها درباره دلیل اصلی اختلاف‌شان پرسید. مرد جوان پیش‌دستی کرد و جواب داد:«راستش من و همسرم در یک شرکت خصوصی همکار هستیم. اما با درآمد کارمندی نمی‌توانم هم اجاره خانه بدهم و هم هزینه‌های سنگین لباس و خریدهای متنوع همسرم را تأمین کنم. یک سال است خواهش کرده‌ام از خریدن لباس‌های گرانقیمت و مارک‌دار دست بردارد. اما گوش همسرم بدهکار این حرف‌ها نیست و معتقد است: اگر لباس‌ها برند نباشند آبروی آدم می‌رود. من از شما می‌پرسم آیا کفشی که مارک معروف نداشته باشد با کفش معمولی فرقی دارد؟خب؛ مهم این است که رنگ اجزای پوشش ما با هم هماهنگ باشند...»

پری سیما حرف همسرش را قطع کرد و گفت:«ما آدم‌های تحصیلکرده‌ای هستیم و بیشتر افراد فامیل‌مان در خارج از کشور زندگی می‌کنند. بنابراین چه اشکالی دارد که لباس‌های خوب و با کیفیت بپوشیم؟»

...و مجید بلافاصله جواب داد:«اشکالش در جیب من و شماست. افراد مورد نظر فامیل در خارج زندگی می‌کنند و به دلار پول درمی‌آورند، به ما چه ربطی دارد که چه می‌پوشند؟ ما با حقوق کارمندی زندگی می‌کنیم و باید منابع و درآمدمان را مدیریت کنیم. اصلاً چه اشکالی دارد لباس ایرانی بپوشیم.»

مرد جوان سپس رو به قاضی کرد و گفت:«مشکل ما فقط خرید لباس نیست. این خانم هر سال باید گوشی آیفون خودش را عوض کند. خب گوشی، گوشی است. مگر لازم است آدم هر سال چند میلیون پول گوشی بدهد؟ با این وضع ما چه زمانی می‌توانیم صاحب خانه شویم؟»

 قاضی که متوجه موضوع شده بود زوج جوان را به آرامش دعوت کرد و از آنها خواست زندگی خودشان را برای مسائل بی‌ارزش به هم نزنند. اما مرد جوان مصمم بود راه خود را از همسرش جدا کند.

او وقتی اصرار قاضی را برای مراجعه به کارشناسان مشاور دید، انگار جایی پیدا کرده که درددل کند، نفس بلندی کشید و گفت:«من و پری سیما چند سال پیش با هم آشنا شدیم. تازه به استخدام شرکت درآمده بودم تا در بخش انفورماتیک کار کنم. در یکی از مراجعاتم به‌بخش اداری بود که او را برای نخستین بار دیدم. چند روز بعد به بهانه خراب شدن لپ‌تاپ به سراغم آمد و آشنایی ما شروع شد تا اینکه یک روز فهمیدیم به هم علاقه‌مند شده‌ایم. همیشه به پاکیزگی اهمیت می‌دادم و سعی می‌کردم لباس‌های تمیز و مرتب بپوشم. پری سیما هم لباس‌های هماهنگ و ساده‌ای می‌پوشید که متفاوت از سبک پوشش دخترهای فامیل و همکاران بود. بعدها فهمیدم که علاقه عجیبی به پوشیدن لباس‌های مارک دار و اجناس خارجی دارد. ابتدا اهمیتی ندادم و فکر کردم طبیعت جوانی باعث شده او چنین روشی برای خرید داشته باشد. اما بعد از ازدواج این موضوع تبدیل به مشکل بزرگی در زندگی مشترک ما شد. درآمد ما روی هم رفته بد نیست و می‌توانستیم با برنامه‌ریزی درست و دقیق هم خوش بگذرانیم، هم مسافرت برویم و در نهایت برای آینده خودمان هم پس‌اندازی داشته باشیم. اما از خرید کیک عروسی گرفته تا حلقه و تاج لباس عروس، جهیزیه خارجی و حتی کت و شلوار دامادی آنقدر با هزینه‌های عجیب و غریب روبه‌رو شدیم که اگر پدر و مادرهایمان نبودند بدهکاری بزرگی به بار می‌آوردیم. ما هم مثل همه زن و شوهر‌ها اختلاف سلیقه و نظر داریم که می‌شود از آنها براحتی عبور کرد. اما هزینه‌های سرسام آور لباس و کفش و عینک و گوشی و غیره خوشی‌هایمان را تحت تأثیر قرار داده است. در حالی که خیلی از مردم همین جامعه با حقوق‌های کمتر و خریدهای منطقی با هم خوشبخت هستند...»

تا مجید خواست نفسی تازه کند، همسرش رشته کلام را در دست گرفت و گفت:«لباس‌های گرانقیمت خارجی با دوام‌تر و شیک‌تر از هر لباس دیگری هستند. همسرم در ماه‌های اول آشنایی و ازدواج از این موضوع خیلی هم استقبال می‌کرد، اما حالا خست به خرج می‌دهد و می‌خواهد همه چیز را حساب و کتاب کند. مگر ما چند سال جوان می‌مانیم که اینقدر به خودمان سختی بدهیم.»

سپس رو کرد به شوهرش و ادامه داد:«چرا نمی‌گویی که خوشمزه‌ترین غذاها و دسرها را از بهترین مواد برایت درست می‌کنم؟ آیا شده یک روز با لباس چروک به سر کارت رفته باشی؟ این‌ها را چه کسی جز من برایت انجام می‌دهد؟»...

قاضی که به حرف‌های زن و شوهر جوان گوش می‌داد سعی کرد از در نصیحت وارد شود، اما دریافت که زوج جوان مشکل چندان بزرگی با هم ندارند و از روی لجبازی روانه دادگاه شده‌اند. با این حال آنها را به واحد مشاوره فرستاد تا پس از ارائه نظر کارشناسی دوباره با آنها صحبت کند.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.