عارف: آیتالله هاشمی برای نظام نقش مادر را داشت؛ نه دایه
«برای آقای هاشمی در این کشور باید همیشه نقش مادر را تلقی کنیم نه دایه. مادر سکوت میکند و از منافع فرزند خود در کوتاهمدت برای حفظ منافع بلندمدت او میگذرد.» اینها را محمدرضا عارف در دفتر کارش در خیابان فرصت میگوید و بیان میکند که بعد از فوت آیتالله چند بار درباره «هاشمیزدایی» از دانشگاه آزاد تذکرهایی را داده است، از لحظه شنیدن خبر فوت آیتالله در جلسه شورای عالی سیاستگذاری برای تمهید مقدمات انتخابات ریاستجمهوری ۹۶ میگوید و با اشاره به مراسم تشییع باشکوه آیتالله هاشمی معتقد است اگر صدا و سیما پوشش خبری و تصویری جامعی از این مراسم داشته حضور پرشور مردم رسانه ملی را ناچار به این کار کرده است.
متن مصاحبه ایلنا با محمدرضا عارف را در ذیل میخوانید:
آشنایی شما با آقای هاشمی به چه زمانی برمیگردد؟
قبل از انقلاب آقای هاشمی را میشناختم. از وقتی دانشجو شدم از روحانیونی بود که همواره همراه امام بودند و بخشی از برنامههای امام از طریق ایشان در ایران اجرا میشد. بعد از انقلاب هم طبیعتاً در کارهای اجرایی همیشه حضور داشتند و دارای مسؤولیت بودند.
اگر اشتباه نکنم روز اول آشنایی نزدیک و دیدارم با آقای هاشمی به سال ۱۳۶۰ برمیگردد. در دوره جدید وزارت علوم که من مسؤولیت پذیرفتم بحث جدی ما توسعه کمی و کیفی آموزش عالی کشور بود. آن زمان ۱۷۵ هزار دانشجو داشتیم و هر شاخصی را که مطرح میکردیم احساس میکردیم باید چندین برابر توسعه پیدا کند. از طرفی هم بحث مدرکزدایی مطرح بود و ما تعداد زیادی از مراکز آموش عالی را که کیفیت نداشتند، منحل کرده بودیم. در دهه ۵۰ مراکز آموزش عالی زیادی ایجاد شده بودند که حداقل کیفیت را نداشتند و به همین دلیل منحل یا در مؤسسات دیگر ادغام شدند. برنامه این بود که جوانان کشور را خیلی به سمت مدرکگرایی هدایت نکنیم و به سمت کارآمد کردن آنها و افزایش تواناییشان برویم. در تشکیلات وزارت علوم در شهریور سال ۶۰ دفتر آموزشهای آزاد را دیدیم که بیاییم دورههای کوتاهمدت تخصصی را بدون مدرک رسمی بگذاریم. چند نفری در زمان وزارت آقای نجفی این مسأله را به آقای هاشمی مطرح کردیم و گفتیم ما این راهبرد را داریم چون قابل پیشبینی بود که با منابع دولتی نمیتوانیم توسعه جدی رسمی داشته باشیم. آن زمان مشکل جدی ما فضای فیزیکی بود و اغلب واحدهایی که منحل کرده بودیم اماکنی که در اختیارشان بود، استیجاری بود یا متعلق به نهادهایی بود که پس گرفته بودند. اولین بار بحث جدی حمایت آقای هاشمی و کل دولتمردان برای تشویق جوانان به سمت آموزشهای آزاد مطرح شد که کشور به این دانشها به ویژه تربیت کاردان بسیار احتیاج داشت. ایشان توجیه شدند و نتیجه صحبت ما با آقای هاشمی و نتیجه صحبت ایشان در نماز جمعه تهران در نهایت دانشگاه آزاد شد که در بحث اولیه دانشگاه آزاد هم مقابله با مدرک و موضوع مدرکزدایی مطرح شد. در نهایت دانشگاه آزاد توسعه خوبی با کمک مردم پیدا کرد. میتوان گفت اولین ملاقات رسمی و مستقیم من با آقای هاشمی در مورد دانشگاه آزاد و بحث آموزش عالی بود.
به دانشگاه آزاد اشاره کردید. واقعاً بعد از رحلت آقای هاشمی در پی هاشمیزدایی از این دانشگاه هستند؟
این تلقی خیلیها است و به نظرم به جای ارزیابی اینچنینی باید به مدیریت دانشگاه آزاد و هیأت امنای آن تذکر داده شود که دانشگاه آزاد میراث آقای هاشمی است و ایشان هم خیلی برای این دانشگاه مایه گذاشت. اگر به دهه ۶۰ برگردیم، بعد از تشکیل دانشگاه آزاد اختلاف جدی بین وزارت علوم و دانشگاه آزاد برای اخذ مجوز برای برخی رشتهها و روند برخی فعالیتها پیش آمد و انصافاً آقای هاشمی مایه میگذاشت. حتی آقای هاشمی زمانی که رئیسجمهور هم بود در اختلافهای بین وزارت علوم و دانشگاه آزاد عموماً نظرش با نظر دانشگاه آزاد یکی بود، یعنی کسانی که امروز مسؤولیت دانشگاه آزاد را در سطح کلان برعهده دارند باید از میراث گرانسنگ آقای هاشمی مراقبت کنند و رفتار و کردار و عملکردشان طوری باشد که همیشه احساس شود آیتالله هاشمی در دانشگاه آزاد حضور دارد.
بعد از رحلت آقای هاشمی تذکری در این رابطه به مسئولان دانشگاه آزاد دادید؟
تذکر رسمی ندادم ولی به شکل خصوصی مواضع خود را گاهی تندتر از این هم مطرح کردم.
به خود آقای ولایتی این مواضع را گفتهاید؟
خیر. با آقای ولایتی تاکنون در این باره صحبتی نداشتم چون ایشان هیچ وقت در این موضوع از من نظری نخواستند و من هم نظری به ایشان ندادهام.
چگونه از خبر فوت آقای هاشمی مطلع شدید؟
آن زمان ما جلسه شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان داشتیم. وسط جلسه آقای مرعشی بلند شد رفت با تلفن صحبت کرد و برگشت. حدود ساعت ۱۷ و ۳۰ دقیقه بود. به من گفت که میگویند آقای هاشمی در استخر سکته کرده و حالش بد شده و ایشان را به بیمارستان شهدای تجریش بردهاند و از من اجازه خواست که از جلسه به بیمارستان برود و رفت. ما هم نگران شدیم. از آن لحظه زمزمه و پچپچی در جلسه شورای عالی سیاستگذاری افتاد و بعد از ۲۰ دقیقه دوستان گفتند این خبر جدی است و گویا آقای هاشمی سکته کرده است. همه دوستان نگران بودند. ما هم جلسه را نیمهکاره تعطیل کردیم چون دوستان علاقهمند بودند که به بیمارستان مراجعه کنند. ما هم در مسیر بیمارستان بودیم که متأسفانه خبر فوت ایشان را دریافت کردیم.
بعد از فوت آقای هاشمی شاهد بودیم صداوسیمایی که تا روز قبل از رحلت ایشان هجمههایی را علیه ایشان داشت، به یکباره تغییر موضع داد و رویهای متفاوت از گذشته را در پیش گرفت. همان روزها هم این مسأله تعجب خیلیها را برانگیخت. نظر شما در مورد این عملکرد دوگانه چیست؟
صداوسیما باید خود را رسانه ملی بداند نه رسانه یک جریان و گروه خاص و باید در چارچوب منافع ملی و سیاستهای کلی نظام حرکت کند. این اشکال را متأسفانه صداوسیما در مقاطع مختلف داشته است. البته شدت و ضعف دارد و در مقاطعی آن طور که باید و شاید خبرهای مربوط به شخصیتی مثل آقای هاشمی را منعکس نمیکرد. آقای هاشمی در همه مقاطع جزو سران تأثیرگذار کشور بود و باید اخبار مربوط به ایشان را درست پوشش میدادند که این کار را در مقطعی انجام ندادند و یکدفعه هم مواضعشان عوض شد. اگر رفتار و کردار صداوسیما در رابطه با شخص آقای هاشمی را خود صداوسیما تحلیل کند به نظرم به نتیجه خوبی خواهد رسید که برای شخصیتهای بزرگ دیگر این اشتباه را تکرار نکند. نمیشود در زمانی که این شخصیتها در قید حیات هستند و مؤثر هستند بایکوت خبری شوند و بعد از فوتشان آنها را در خبرها به عرش خدا ببریم. این خیلی بد است و مردم هم از این عملکرد راضی نیستند. شخصیتهای ما تا وقتی هستند باید قدرشان را بدانیم و به آنها احترام بگذاریم. اینکه بعد از فوت، از زحمات ایشان در رسانه ملی تقدیر شد و اخبار ایشان را پوشش دادند جای تشکر دارد. قطعاً اگر به همان مسیر گذشته خودشان ادامه میدادند خیلی بدتر میشد. حقیقتاً با آن حضور پرشور مردم در مراسم تشییع پیکر و مراسمهای ترحیم هم صداوسیما مجبور بود اخبار آن را پوشش بدهد ولی بهتر است صداوسیما رفتار ۱۰ ساله اخیر خود را درباره آقای هاشمی تحلیل کند. فکر میکنم در این رابطه به نتیجه خوبی میرسند که این رفتارها را برای دیگر بزرگان تکرار نکنند.
آقای هاشمی از شخصیتهایی بود که بیشترین هجمه را در این سالها متحمل شد، با این حال در چند سال آخر حیاتشان محبوبیت زیادی پیدا کرده بودند. این محبوبیتها در کنار این هجمهها ناشی از چه بود؟
طبیعی است افرادی که تأثیرگذار هستند باید آماده هر گونه هجمه هم باشند. قرار نیست این افراد تصمیمی بگیرند یا اظهارنظری کنند که همه با آن ۱۰۰درصد موافق باشند، بنابراین شاید میتوان گفت هجمهها با تأثیرگذاری افراد متناسب است. متأسفانه این واقعیت جامعه ماست و نشان میدهد که ما روی اخلاق و فرهنگ خیلی کم کار کردهایم. انتظار نداریم در یک جامعه اسلامی این شیوه عمل شود که به خدومترین افراد هجمه وارد شود. این واقعیتی است که باید بپذیریم. آقای هاشمی همیشه نگاهش به مسائل نگاهی ملی بود، به خصوص شاید در این دهه اخیر خیلی فراجناحی حرکت میکرد و شاید مهمترین دغدغهاش منافع ملی بود و موضعگیریها و سکوت و تحملش را در این مسیر ارزیابی میکنم. این مسیر هم به مذاق برخی افرادی که آقای هاشمی را منسوب به خط و جریان خود میدانستند، خوش نمیآمد. ایشان با هوشیاری و تیزهوشی که داشت میخواست خود را فراتر از دو جریان اصلی کشور تعریف کند و این هم کار درستی بود و ما همواره به افرادی که بتوانند فراجناحی حرکت کنند و در شرایط خاص روی تلطیف روابط و همگرایی ملی تأثیرگذار باشند، نیاز داریم و انصافاً آقای هاشمی این نقش را از دهه ۸۰ به بعد خیلی خوب انجام داد.
از ماجرای تشییع پیکر آقای هاشمی و عدم حضور آقای خاتمی در این مراسم اطلاع دارید؟
عدم حضور آقای خاتمی در برخی مراسم ازجمله تشییع آقای هاشمی را در همان مسیری که درباره صداوسیما مطرح کردم، میبینم. باید از ظرفیت و شخصیت آقای خاتمی به نفع مصالح و منافع ملی استفاده شود و حضور ایشان در برخی جاها تقویتکننده انسجام ملی است و حرف و حدیثها و شیطنتهایی که دشمنان میخواهند درباره انقلاب مطرح کنند را خنثی میکند.
شما در دهه ۷۰ ریاست دانشگاه تهران را برعهده داشتید و در این دوره آقای هاشمی رئیسجمهور بودند. نحوه انتخاب شما در این جایگاه به چه شکل بود و چه تعاملی با دولت آقای هاشمی داشتید؟
اگر بخواهیم شخصیت آقای هاشمی و اولویتهای وی را طرح کنیم به نظرم مهمترین اولویت آقای هاشمی تربیت نیروی انسانی و توسعه علم و فناوری بود. شهادت میدهم که یکی از مهمترین دغدغههای آقای هاشمی، توسعه دانشگاه بود. دانشگاه تهران در سال ۷۲ و ۷۳ با دو تغییر مدیریتی روبهرو بود که تلقی دانشگاهیان از آن، برخوردهای جناحی و دعوای چپ و راست بود. در سال ۷۳ وضعیت دانشگاه تهران تقریباً نگرانکننده شده بود و آقای هاشمی در جلسهای من را دعوت کردند و خدمت ایشان رفتم. خیلی صریح گفتند که الان وضعیت دانشگاه تهران آزاردهنده شده و در اکثر جلسات شورای عالی امنیت ملی، بحث دانشگاه تهران مطرح میشود و همه هم نگران هستند. یکی از افرادی که برای ریاست دانشگاه تهران مطرح شده شما هستید و من نمیدانم میتوانید مشکل را حل کنید یا نه؟ من هم صحبتهایی با ایشان کردم و وقت خواستم. بعد از دو هفته خدمت ایشان رسیدم و نگاه و تحلیل خود را از وضعیت آموزش عالی و به خصوص دانشگاه تهران با ایشان مطرح کردم. سابقه اجرایی من هم پیشتر در آموزش عالی بود و ایشان هم از سابقه من اطلاع داشت. من هم سه شرط گذاشتم. ایشان هم با شروط من خیلی خوب برخورد کرد و گفت این موارد خیلی طبیعی است و باید اتفاق بیافتند، من هم مسؤولیت را قبول کردم. انصافاً هم ایشان در مدتی که من رئیس دانشگاه تهران بودم نهایت همکاری را در راستای همان سه شرط و حتی فراتر از آن با من داشتند. وقتی رئیس دانشگاه تهران شدم اکثریت دانشکدههای این دانشگاه در اعتصاب بودند و در مراسم تودیع و معارفه رئیس دانشگاه هم دانشجویان دانشکده حقوق و برخی دانشکدههای دیگر برای اعتراض به وزیر علوم آمدند. لیست بلندبالایی از اساتید دانشکده حقوق که باید اخراج میشدند، تهیه شده بود و گویا سه نفر از آنها هم اخراج شده بود که من رئیس دانشگاه شدم. به هر حال این دانشگاه فضای بحرانی داشت و هم ایشان و هم همه دانشگاهیان خوب همکاری کردند. تقریباً همه تشکلهای دانشگاه تهران که موضع و نظری داشتند، همراهی کردند و دانشگاه پس از چند ماه آرام شد. میتوانم بگویم از مهر ۷۴ به بعد دانشگاه تهران به آرامش رسید و توانستیم به کارهای اصلی خود برسیم. اگر طرح ساماندهی و توسعه دانشگاه تهران را توانستیم شروع کنیم و به نتایج خوبی هم رسیدیم، به خاطر حمایت و همراهی آقای هاشمی بود. خوب است که باز هم در اینجا مطرح کنم که اگر آقای هاشمی حمایت بیش از تعهد خود را نداشت ساماندهی دانشگاه تهران اصلاً عملی نمیشد. البته توسعه دانشگاه تهران در سه فاز پیشبینی شده بود که بعد از فاز اول، فازهای بعد در دولتهای بعدی متوقف شد. آقای هاشمی خیلی خوب همراهی کرد و دانشگاه توانست وارد وظیفه اصلی خود شود و بعد از مدتی محیط دانشگاه آرام شد و اثر این آرامش هم تقریباً در کل آموزش عالی قابل مشاهده بود. آرامش ایجاد شده در دهه ۷۰ و اینکه آموزش عالی توانست یک حرکت جهشی را در دولت اصلاحات انجام دهد به خاطر نگاه آقای هاشمی بود که از دانشگاه تهران آغاز شد و خوشبختانه با آمدن آقای خاتمی و دولت اصلاحات در سال ۷۶ این روند و مسیر با شتاب بیشتری ادامه پیدا کرد. دستاوردهای ارزشمند علمی را در این دوره شاهد بودیم که بسترسازی آن با نگاه آقای هاشمی در دهه ۷۰ بود بهخصوص با حمایتی که از برنامههای دانشگاه تهران و توسعه علم و فناوری در کشور داشتند.
سال ۹۲ ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع به شما پیشنهاد شد. چرا پیشنهاد آقای هاشمی را نپذیرفتید؟
ما بحثهای مفصلی با هم داشتیم. داشتن یک مرکز راهبردی یا استراتژیک برای نظام یک اصل است. بحثی که من با ایشان داشتم اول این بود که درب مرکز تحقیقات باید به روی همه باز باشد و نمیتوانیم سلیقهای عمل کنم و صرفاً سلیقه خودمان را بیاوریم چون اینجا میخواهد راهبردهای کل نظام را تبیین کند و نمیتوان در آن گزینشی عمل کرد و نباید با برچسبزنیها مانع حضور افراد صاحبنظر و برجسته در این مرکز شد. خوشبختانه آقای هاشمی هم این مسأله را قبول داشت. مسأله مهم دیگر هم برای من موازیکاریهایی بود که در کشور داریم. الان مراکز استراتژیک متفاوتی داریم. بحث من با آقای هاشمی این بود که فرض کنید این مرکز فعال میشود و چهرههای برجسته را دعوت میکنیم و به جمعبندی میرسیم و مرکز استراتژیک دیگری هم به نظر دیگری میرسد. ما به کدام نظر در نظام عمل خواهیم کرد؟ دوباره مرکزی سومی میخواهیم که این دو نظر را با هم جمع کند. بحث من این بود که اگر مرکز استراتژیک مجمع برای کل نظام است و بقیه عملاً جمع و جور میشوند، میتوان کاری کرد، در غیر اینصورت فرقی نمیکند در این مرکز چه کسی حضور داشته باشد. در نهایت بحث دوم ما عملی نبود. خیلی از قوای ما و خیلی از دستگاههای ما این مراکز را داشتند که عملاً رسیدن به یک مرکز عملی نبود.
آقای هاشمی عضو جامعه روحانیت مبارز بود و از ابتدا به عنوان فردی اصولگرا شناخته میشد. چه شد که این جریان اینقدر از آقای هاشمی فاصله گرفت و چه اتفاقاتی افتاد که خط اصولگرایان را از آقای هاشمی جدا کرد و نتوانستند ظرفیتی مثل هاشمی را درون خود حفظ کنند؟
دلیل فاصله گرفتن یک جریان از یک شخصیت را باید از افراد همان جریان سؤال کرد که البته من با شناختی که از آقای هاشمی داشتم، معتقدم خطی دیدن آقای هاشمی اشکالی بود که ریشه آن هم در دولت دوم آقای هاشمی بود. تلقی عدهای این بود که ایشان در دولت دوم خود مقداری از جریان چپ به سمت راست غلتیده است و تعدادی از وزرای چپ را برداشت و جای آنها وزرای راست را قرار داد. شاید در سال ۷۲ تلقی این بود که آقای هاشمی تعامل خود را با جریان چپ کمتر کرده است. قبل از این سال، آقای هاشمی تعامل خوبی با هر دو جریان داشت و خود را فراجناحی تلقی میکرد چون الگوی ایشان هم امام بود اما در دولت دوم این اعتقاد ایجاد شد که ایشان از جریان چپ قدری فاصله گرفته و این از انتخاب وزرای ایشان بود. قطعاً ایشان هم دلایل خاص خود را داشت اما در مقاطع بعد تلاشش این بود که خود را قدری فراتر از جناحها ببیند و شاید میخواست قدری عملکرد خود در دولت دومش در برابر نیروهای چپ را جبران کند. هر گاه خود من حضورم در صحنههای ملی را با ایشان مطرح میکردم ایشان حضور من را تأیید میکرد. شاید عملکرد جریان راست و این واقعیت که یک جریان نمیتواند به تنهایی کشور را به سامان برساند ایشان را مقداری فراجناحیتر کرد، به خصوص در دهه ۸۰ و از سال ۸۴ به بعد این ویژگی ایشان بیشتر نمایان شد. البته جریان اصلاحات همواره به آقای هاشمی احترام میگذاشت و احترامی که ما به آقای هاشمی میگذاشتیم ربطی به زمان نداشت، چه قبل از دهه ۸۰ و چه بعد از آن. اما جریان راست از ایشان فاصله گرفت و فکر میکنم از یک زمانی عقلای این جریان متوجه شدند که چه اشتباهی کردند اما با فضاسازیها و تندرویهایی که بعضاً در کشور میبینیم مجال اینکه آقای هاشمی در آن جایگاه فراملی قرار بگیرد و جریان اصولگرا هم به اندازه اصلاحطلبان از ایشان حمایت کند، گرفته شد. گرچه هیچگاه اصولگرایان آقای هاشمی را جدا از خود تعریف نکردند منتها تلقی جامعه این بود که آقای هاشمی در دهه ۸۰ به بعد گرایششان به سمت اصلاحات رفته است و من هم به مزاح میگویم که فکر میکنم همه سیاستمدارانی که اصولگرا هستند در نهایت اصلاحطلب خواهند شد.
اخیراً برخی مطرح میکنند که آقای هاشمی این روزهای کشور و اینکه آقای احمدینژاد نهایتاً اینگونه مقابل شخصیتهای نظام قرار میگیرد را قبلاً پیشبینی کرده بود. نظر شما درباره این ویژگی آقای هاشمی در عرصه سیاسی چیست؟
من از پیشبینی ایشان اطلاع ندارم اما قابل پیشبینی است که برخی رفتارهای افراد و تندرویهایی که میکنند به نتیجه نمیرسد. ما هم بر این باوریم آنچه به نتیجه میرسد اخلاق، اعتدال و عقلانیت به معنی واقعی آن است. وقتی گاهی به دلیل منافع کوتاهمدت فردی را کشف میکنیم و بیش از ظرفیت او به وی مسؤولیت میدهیم، حتماً گرفتارمان خواهد کرد. یکی از دلایلی که این چهار دهه گذشته ما گرفتار شدیم همین بوده که با برخی افرادی که پست بالایی هم داشتند روبهرو بودیم که نتوانستند جایگاه و وزانت خود را حفظ کنند. باید در این رابطه مراقبت شود. نباید با نگاههای شعاری و منافع کوتاهمدت به مسائل نگاه کنیم، در غیر اینصورت نتیجه آن همین روزهای کشور میشود. در دولت احمدینژاد مظلومیت آقای هاشمی بیشتر نمایان شد. فکر میکنم برای آقای هاشمی در این کشور باید همیشه نقش مادر را تلقی کنیم نه دایه. مادر سکوت میکند و از منافع فرزند خود در کوتاهمدت برای حفظ منافع بلندمدت او میگذرد و این رفتار هاشمی در مقابل تخریبها برای من طبیعی بود. جز این هم از آقای هاشمی انتظار نداشتم و اگر جز این عمل میکرد دیگر آقای هاشمی نبود. برای آقای هاشمی رسیدن به اهداف انقلاب و تثبیت آن مهمتر از هر چیز بود که بخواهد انرژی و وقتش را برای دفاع از خودش بگذارد. دیدیم آقای هاشمی در انتخابات ردصلاحیت شد اما چه موضعی گرفت؟ بعد از اعلام این ردصلاحیت مصممتر شد که این مسیر را ادامه دهد و ما در رسانهها گلایهای از آقای هاشمی نمیبینیم. این باید برای همه ما درسی باشد که اگر منافع کوتاهمدت را لحاظ کردیم و منافع بلندمدت را فراموش کردیم، قطعاً ضربه میخوریم. واقعاً هم ضربههای زیادی هم از درون خوردیم که میتوانست این ضربهها وجود نداشته باشد.
بعد از فوت آقای هاشمی پیش آمد که از حرفی که به ایشان نگفتید یا کاری که در قبال ایشان نکردید، حسرت خورده باشید؟
منش من اینطور است که عموماً خیلی مزاحم بزرگان نمیشوم و در مورد ایشان هم چنین بود ولی ایشان به من لطف داشت و هر گاه حرفی یا مطلبی داشتم به راحتی با ایشان مطرح میکردم و فکر هم میکنم مؤثر بود. حسرت ما از فقدان ایشان است. الان هم کاملاً خلأ وجودی ایشان را حس میکنیم و دعا میکنیم خداوند اجر ایشان را بدهد و ایشان را با اولیا خودش محشور کند.
ویژگی خطبههای آقای هاشمی چه بود که باعث شده بود همه بگویند بعد از سال ۸۸ جای ایشان در تریبون نماز جمعه خالی بود؟
خطبههای ایشان همیشه با استقبال مردم مواجه میشد و همه تلاش ایشان این بود که خطبههای خود را از موضع ملی مطرح کند. از همان موضع چالشهای کشور را مطرح میکرد. الان بیشتر متوجه این موضوع میشویم. یک زمانی آقای هاشمی با نگرانی مسائل اجتماعی کشور را مطرح میکرد. آن زمان خیلی به آنها نپرداختیم و امروز بعضی آسیبهای اجتماعی از ناهنجاری هم عبور کرده و در حد بحرانهای جدی اجتماعی مطرح است. مثلاً در مسأله خانواده یکی از نگرانیهای آقای هاشمی بحث طلاق بود و امروز هم یکی از مسائل جدی کشور، نرخ بالای طلاق است. اگر بازنگری کنیم و خطبههای آقای هاشمی را به ویژه در عرصه اجتماعی ببینیم و به طور جدی به آن توجه و عمل کنیم، قطعاً میتوانیم این آسیبها را بهتر مهار کنیم. جای آقای هاشمی در خطبههای نماز جمعه بسیار خالی بود. حضور ایشان همیشه در نماز جمعه مفید بود و حضور حدود سه دههای ایشان در نماز جمعه، تأثیرگذاری بالایی داشت.
هیچگاه با کسی صحبتی نکردید که ضرورت دارد آقای هاشمی به تریبون نماز جمعه بازگردد؟
صحبتهایی را با برخی از بزرگان و دوستان داشتم.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر