دکتر زیباکلام! خانه دوست کجاست و «ترس از موفقیت»
با خواندن این جملات دکتر زیباکلام به یاد صحنهء مشهور دیالوگی در فیلم «خانهء دوست کجاست» عباس کیارستمی افتادم. در این صحنه دو پیرمرد با یکدیگر در مورد روش «دُرست» تربیت کودکان صحبت میکنند. پیرمرد اول میگوید «پدر من هر هفتهای ۱۰ شاهی به من میداد و هر پانزدهی یک کتکی به من میزد. اگر چنانچه در هفته اون ۱۰ شاهی قطع میشد٬ اما در پانزده آن کتک قطع نمیشد. برای اینکه من درست تحویل اجتماع داده شوم». پیرمرد دوم میپرسد «عرض کنم بچه آمد بی انضباطی نکرد یا کارهای زشتی نکرد. چه باید بکنیم؟». پیرمرد اول «بهانه میگیرم هر پانزدهای کتک را میزنم. متوجهاید قربان؟ ....که فراموش نشود». پیرمرد دوم «که فراموش نشود...».
پیرمرد اول سپس توضیح میدهد که دلیل دریافت حقوق دو برابر مهندسان خارجی نسبت به مهندسان ایرانی در خود ایران٬ همین «انضباطی» است که آنها دارند و ایرانیان ندارند.
.........
تفهیم «جایگاه خود» به کودکان به عنوان «هدف» تربیتی در نسلهای قدیمیتر٬ یکی از دلایل بروز اختلالی است که روانشناسان آن را «ترس از موفقیت» مینامند.
سرکوب شادیهای ناشی از موفقیتها٬ یادآوری مدام ضعفها و کاستیها٬ بیاهمیت جلوه دادن پیروزیها٬ «واقعیت» خواندن شکستها و سرخوردگیها٬ تلقین مداوم «جایگاه» فرودستتر و پَستتر آنها نسبت به دیگران٬ تکرار مدام لزوم «حفظ» این جایگاه به اسم عقل و انضباط... همگی از شیوههاییست که اختلال «ترس از موفقیت» را در ذهن و روان و ضمیرناخودآگاه انسان نهادینه میکنند.
«ترس از موفقیت» به شکلهای مختلفی در مسیر زندگی انسان و تعامل او با جهان پیرامونش٬ ظاهر میشود. انسانی که دچار این اختلال است مدام - آگاهانه یا ناخودآگانه - به شیوههای گوناگون در برابر خود «موانعی» میتراشد تا پیشرفت و موفقیت خود را متوقف سازد:
- او عادت میکند که همواره خود را برای هر موفقیتی «تنبیه» کند و اجازه ندهد که شور و شادی ناشی از یک پیروزی به «شتابی» برای کسب موفقیتهای دیگر مبدل شود. مثلاً اگر در یک امتحان نمرهء عالی بگیرد بلافاصله به خودش تلقین میکند که این موفقیت «شانسی» بوده و لیافت «واقعی» او همان نمرات متوسط یا پایین است.
- او عادت میکند که برای انفعال و بیانگیزگی و عدم اشتیاق خود به کسب موفقیت٬ استدلالهای «اخلاقی» و «منطقی» بیابد. مثلاً دست یافتن به هرگونه موقعیت راهبری و ریاست را «جاهطلبی» و تمایل به «امر و نهی» کردن دیگران میخواند٬ رسدین به شهرت را نشانی از «خودشیفتگی» میبیند٬ و جرقههای خلاقیت و نوعآوری خودش را به اسم «گستاخی» سرکوب میکند.
- او عادت میکند که «واقعبینی» را تنها در دیدن - و برجسته نمودن - ضعفها و نقصهای خود تعریف کند و دیدن نقاط قوت و موفقیتها و پیروزیها و انگیزهء حرکت به سوی هدفهای بزرگتر را «توهم» و «دور شدن از واقعیت» بنامد.
- گاهی «ترس از موفقیت» میتواند حتی به اختلالات «روانتنی» (psychosomatic) مبدل شود. مثلاً فرد مبتلا ممکن است دچار اختلالات گفتاری (مثل لکنت زبان) یا اختلالات عصبی (مثل لرزش بدن یا تعریق زیاد) در موقعیتهای خاص اجتماعی بشود٬ و به همین دلیل از هرگونه فعالیتی که ممکن است او را در مکرز توجه یا استقبال عمومی قرار بدهد٬ به طور کل پرهیز کند.
«ترس از موفقیت» تنها مختص به «فرد» نیست و یک«جامعه» نیز میتواند از این اختلال رنج ببرد.
جامعهای که از یک سو٬ در طول چندین دهه٬ مدام توسط قدرتهای خارجی تحت فشار و تحریم و تهدید قرار میگیرد تا «جایگاه خود» را بشناسد و از پروراندن هرگونه انگیزههای پیشرفت و توسعه و اقتدار در سر پرهیز کند٬ اگر قرار باشد توسط تحلیلگران و جامعهشناسان داخلی نیز «شرمنده»ء یک پیروزی در مسابقهء فوتبال بشود٬ جای تعجب نخواهد بود که با تصور هر پیروزی و موفقیت دیگری در عرصهء داخلی یا جهانی دچار لکنت و لرزش و تعریق شود.
جا دارد که دکتر زیباکلام و سایر استادان مشهور و معتبر علوم انسانی همفکر او در کشور٬ بیشتر به تاثیرات روانی اظهارات خود در جامعه توجه نمایند و اگر چنانچه هر هفته به اندازهء ۱۰ شاهی نسل جوان را «تشویق» به موفقیت نمیکنند٬ لااقل هر پانزدهی یک بار به هر بهانهای «کتک»شان نزنند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر