اهم این مصاحبه را در پی می‌خوانید:

 به جز چند کشور معدود مثل لیبی -آن هم بسیار محدود- از ابتدای جنگ تقریبا هیچ کشوری به ما اسلحه و مهمات نمی‌فروخت و فکر می‌کنم به‌جز جریان مک فارلین که تعدادی موشک تاو و تجهیزات دیگری در اختیار ما گذاشته شد، ما واردات سلاح و مهمات قابل‌توجهی نداشتیم. بنابراین به فرض که ما ارز هم داشتیم، امکان تأمین نیازهای اصلی جنگ از طریق واردات وجود نداشت. به‌همین‌دلیل واردات ما مربوط به اقلامی در جنگ بود که اسلحه محسوب نمی‌شدند؛ مانند خودروی تویوتا لندکروزر یا ماشین‌آلات راه‌سازی و نظیر آن. این روند تا سال ٦٤ ادامه داشت و من حاضرم با هر کسی از نیروهای مسلح و غیر نیروهای مسلح که مدعی باشد تا سال ٦٤ دولت در حمایت ارزی و ریالی از جنگ کم گذاشته است، همین‌جا مناظره‌ای بگذاریم و با آنها مناظره کنیم... در مواردی هم پول برای کسب اسلحه داده شد و باز نتیجه‌ای به دست نیامد؛ ضمن اینکه از روش‌هایی مثل بازار سیاه و قاچاقچیان اسلحه نمی‌توان برای یک جنگ هشت‌ساله که هر ساعت ‌هزاران گلوله در آن شلیک می‌شود، تجهیزات تأمین کرد.

 دومین مرحله از سال ٦٥ تا ٦٧ بود؛ یعنی سه سال آخر جنگ. از اواخر سال ٦٤  قیمت جهانی نفت سقوط کرد و از ٣٤ دلار در هر بشکه به زیر ١٠ دلار و حتی پنج دلار رسید.

از سوی دیگر از همان اواخر ٦٤ یا اوایل ٦٥، ظاهرا بعد از تحویل هواپیماهای جدید میراژ به عراق، بمباران و موشک‌باران شدید تأسیسات و خطوط لوله نفتی و کشتی‌های حامل نفت ایران در خلیج فارس شروع شد. اینها سبب شد که صادرات نفت ما که حدود دو‌‌میلیون‌و ٢٠٠‌هزار بشکه در روز بود، به زیر یک‌میلیون بشکه در روز تقلیل یابد؛ یعنی هم قیمت یک‌چهارم شد و هم مقدار صادرات به حدود ٣٥ تا ٤٠ درصد گذشته رسید و به‌این‌ترتیب در سه سال پایانی جنگ با اندکی افت و خیز، کاهش درآمد ارزی ادامه داشت و درآمد نفت ما که در سال‌های ٦٠، ٦١ و ٦٢ حدود ٢٠‌میلیارد دلار بود، در سال ٦٤ سیری نزولی را طی کرد و به ١٣ تا ١٤‌میلیارد و در سال‌های بعدی به هفت ‌میلیارد دلار رسید. با این درآمد حتی اگر جنگ هم نبود، اساسا امکان اداره کشور وجود نداشت. بالاخره کشور یک نیاز وارداتی حداقلی داشت که باید تامین می‌شد که البته طبعا با آن شرایط تحقق نمی‌یافت. در این شرایط، در دولت آقای مهندس موسوی از این

هفت ‌میلیارد دلار حدود سه‌میلیارد دلار مستقیم به نیروهای مسلح اختصاص می‌یافت.

 ... سه‌میلیارد دلار دیگر صرف خرید کالاهای اساسی و ضروری می‌شد که به‌صورت سهمیه‌بندی‌شده با تصویب ستاد بسیج اقتصادی در اختیار مردم قرار می‌گرفت و کالاهای ضروری مورد نیاز مردم که بعضا سهمیه‌بندی نبود، مثل گندم و نان که هم سوبسید می‌گرفتند و هم بایستی به وفور در کشور وجود ‌می‌داشت.

 یک‌سوم بودجه عمومی ریالی دولت در اختیار نیروهای مسلح بود، یک‌سوم آموزش‌وپرورش و یک‌سوم بهداشت و درمان. مقادیر بسیار کم باقی‌مانده هم به کارهای جزئی اختصاص می‌یافت.

 تا آنجا که به خاطر دارم بودجه ما حدود ٤٠٠‌میلیارد تومان بود و نباید آن را با الان که

٣٠٠‌ هزار‌میلیارد تومان است مقایسه کنید. ٥٠ درصد این بودجه ٤٠٠‌ میلیارد تومانی، کسر بودجه بود. یعنی ٢٠٠‌ میلیارد تومان کسر بودجه داشتیم. در چنین شرایطی چگونه می‌توان گفت دولت از جنگ حمایت نکرده است.

 کمیسیون پشتیبانی صنعتی و مهندسی جنگ در دولت تشکیل شد... کمیسیون دو کمیته داشت؛ یکی کمیسیون مهندسی و دیگری کمیته صنعتی. من مسئول کمیته صنعتی کمیسیون بودم. در این کمیته ما آنچه کارخانه‌های داخلی توان تولید را برای جبهه و جنگ داشتند سازماندهی می‌کردیم. من در آن زمان معاون لجستیک ستاد فرماندهی کل قوا و وزیر صنایع سنگین بودم. آذرآب و واگن پارس و بچه‌های نیروهای مسلح را نشاندم و با هم توافق کردند بدون اخذ هیچ‌گونه پولی تمام آن تکنولوژی‌های نظامی را به صنایع دفاع دادند. با این وصف و این توضیحاتی که خدمت شما عرض می‌کنم، حالا می‌گویند دولت در پشتیبانی از جنگ کاری نکرده، اما بدانید که این کارها توسط دولت انجام گرفت.

  (آقای رفیق‌دوست از اختلاف میان نظامیان و دولت می‌گوید و حتی از هیئت‌دولت خاطره‌ای نقل می‌کند که شما یادداشتی به ایشان داده‌اید مبنی بر اینکه ‌ای‌کاش این اندازه که در دولت شور هست، شعور هم بود). بارها این خاطره را ایشان گفته است. تا آنجا که به خاطر دارم آن موضوع مربوط به بررسی واقعه حج خونین در سال ٦٦ در هیئت‌دولت بود و ربطی به رابطه سپاه با دولت یا موضوعات مربوط به جنگ و پشتیبانی از آن نداشت (ایشان در یک مثالی می‌گفتند که وزارت صنایع سنگین توالت صحرایی را ١٠ برابر گران‌تر از نمونه خارجی‌اش تحویل می‌داد). این مصاحبه ایشان را در زندان خواندم؛ .. درباره میزان صحت و سقم آن از آقایان احمدپور، علیزاده و غمخوار که معاونان آقای رفیق‌دوست بودند، بپرسید؛ همه این آقایان هم با آقای رفیق‌دوست همفکر و همراه بودند. توالت صحرایی که در جبهه‌ها استفاده می‌شد، چیزی ساده‌تر از کیوسک تلفن و بدون نبشی‌ها و در و پنجره‌های آن بود؛ سه ورقه فولادی به هم جوش‌داده که می‌شد یک اتاقک. یک‌طرفش هم باز بود که پرده می‌زدند. کف آن هم یک ورق آهنی می‌انداختند که وسط آن را با دستگاه برش بریده و سوراخ می‌کردند. این چیزی بود که ما در جبهه می‌دیدیم. هر کسی که استفاده از دستگاه جوش را بلد باشد، می‌تواند توالت صحرایی بسازد!! در طول تاریخ جنگ من به یاد ندارم که هیچ‌یک از نیروهای مسلح، سفارش توالت صحرایی به صنایع کشور داده باشند؛ بنابراین چیزی که سفارش داده نشده چگونه می‌تواند ١٠ برابر قیمت ارائه شده باشد.

 نمونه دیگر حمایت از پشت جبهه در زمان مهندس موسوی و در دوره‌ای که تهران و شهرهای بزرگ موشک‌باران می‌شد، ساخت پناهگاه در شهرهای بزرگ بود که در کمیسیون پشتیبانی، مهندسی و صنعتی جنگ درباره آن تصمیم گرفته شد. در آن موقع مسئله جدی بود. متأسفانه برخی از دوستان و برادران عزیز ما در نیروهای مسلح به پناهگاه‌سازی به‌عنوان کارهای لوکس و غیرضروری می‌نگریستند با این استدلال که «آقا مگر رزمنده‌های ما در خط مقدم پناهگاه دارند؟» البته بسیاری دیگر خوب تحلیل می‌کردند و می‌فهمیدند که پناهگاه یعنی حفظ مردمی که پشتیبان جنگ هستند و برای جنگ در پشت جبهه‌ها کار می‌کنند. تمام کشورهای دنیا هم در جنگ‌های بزرگ پناهگاه ساختند.

 بعد از بازپس‌گیری فاو توسط عراق، امام جانشینی فرماندهی کل قوا را در حکمی رسما به آقای هاشمی دادند و آقای هاشمی هم با هدف اینکه دولت را بیشتر در جنگ درگیر کند، از مهندس موسوی خواست ستادی تشکیل دهد. آقای مهندس موسوی را به ریاست ستاد فرماندهی کل قوا منصوب کرد و ایشان هم چند نفر از وزرا را به‌عنوان معاونان ستاد انتخاب کردند که من عهده‌دار معاونت لجستیک بودم، آقای روغنی‌زنجانی که رئیس سازمان برنامه بود، معاون برنامه‌ریزی ستاد فرماندهی کل قوا شد و به‌این‌ترتیب برنامه‌ریزی دولت و جنگ یکی شد و تأمین نیازهای لجستیک جنگ با مدیریت وزارتخانه‌ای که بیشترین دخالت را در این زمینه داشت، یکی شد. معاون فرهنگی جنگ هم آقای خاتمی شد که وزیر ارشاد وقت بود.

  این ستاد وقتی تشکیل شد که عراق فاو را پس گرفته بود و دلیل تاکتیکی مشخص آن هم این بود که بعد از عملیات کربلای ٥ فرماندهان سپاه به آقای هاشمی که فرمانده جنگ بود، گفته بودند که دیگر در جبهه جنوب طرح جدیدی ندارند. این‌طور که مرحوم آقای هاشمی به من گفتند، فرماندهان انتقال سازمان رزم به جبهه شمال را مطرح و ایشان هم ظاهرا با پیشنهاد انتقال نیروها به جبهه شمال موافقت کرده بودند.

 من معتقدم انتقال سازمان رزم به جبهه شمال یکی از اشتباهات بزرگ تاکتیکی در جنگ بود.

من از وقتی وارد ستاد فرماندهی کل قوا شدم، این خطای بزرگ را گوشزد می‌کردم و توضیح می‌دادم که تمام نقاط حیاتی و استراتژیک ما در جنوب است و جبهه شمال نه برای ما و نه برای عراقی‌ها استراتژیک نیست. بعد از انتقال سازمان رزم به جبهه شمال بود که عراق توانست شبه‌جزیره فاو را در هشت ساعت تصرف کند. هرچند خود عراقی‌ها هم از این سهولت شوکه بودند و بعد از ٣٢ ساعت وارد شهر فاو شدند. آنها خیال می‌کردند ایرانی‌ها تله گذاشته‌اند. پس از اینکه عراقی‌ها متوجه شرایط ما در جبهه جنوب شدند، همه اراضی تصرف‌شده خود را که ما در چندین عملیات قبلی از آنها گرفته بودیم، به‌سرعت پس گرفتند و البته این‌بار دیگر از مرزهای بین‌المللی به این سو نیامدند. در جبهه‌های مرکزی (عموما منطقه ایلام) هم اوضاع خوب نبود، عراقی‌ها با تک‌های خود که می‌زدند به‌راحتی از ما اسیر می‌گرفتند، به‌طوری‌که بسیاری از اسرای جنگی ما متعلق به همان روزها بودند. 

 من آن‌قدر از اوضاع جبهه‌ها و تخلیه جبهه جنوب نگران بودم که یک شب حدود ساعت ١٠ با مرحوم احمدآقا تلفنی صحبت کردم و نظراتم را درباره اوضاع جبهه دادم و به پیشنهاد ایشان نامه‌ای برای امام(ره) نوشتم و خطر ازدست‌رفتن مناطق استراتژیک‌مان در جنوب را توضیح دادم و همان شب نامه را به دستشان رساندم. بعد از مدتی فرماندهان پذیرفتند که سازمان رزم باز هم به جبهه جنوب منتقل شود، البته نمی‌دانم این تصمیم چقدر به نامه من به امام(ره) مربوط می‌شد، اما بالاخره این تصمیم گرفته شد. 

 در ستاد فرماندهی کل قوا اصلا بحث آتش‌بس نه‌تنها تصویب نشد؛ بلکه اصلا مطرح هم نشد. ستاد فرماندهی کل قوا بالاترین ارگان فرماندهی جنگ بود؛ وقتی آنجا مطرح نمی‌شد، به طریق اولی در دولت هم مطرح نمی‌شد. 

 به یاد دارم یک شب به ما گفتند فردا دفتر آقای  رئیس‌جمهور، تعدادی از بزرگان کشور که همه آنها هم دولتی نبودند، دعوت هستند. فرماندهان جنگ، آقای هاشمی، آقای موسوی، آقای خاتمی، مرحوم مهدوی‌کنی، آقای محتشمی‌پور و...، جمعا حدود ٣٠ نفر، حضور داشتند. در آنجا نامه‌ای از امام خوانده شد. در آن نامه به وضع نامطلوب اقتصادی کشور و به نامه یکی از فرماندهان که در آن برای ادامه پیروزمندانه جنگ درخواست مقادیر غیرقابل تأمینی تجهیزات نظامی کرده بود، اشاره شده بود. البته باید توضیح دهم که آقای روغنی‌زنجانی هم به‌عنوان سازمان برنامه و بودجه و معاون برنامه و بودجه ستاد فرماندهی کل قوا در نامه‌ای به امام راحل، وضع نامطلوب اقتصادی کشور را تشریح کرده بود. 

 البته امام(ره) هم در نامه پیش‌گفته‌شان، با اشاره به درخواست فوق، ادامه پیروزمندانه جنگ را «شعاری بیش» ندانستند. به‌هرحال پذیرش آتش‌بس از سوی امام(ره) در آن جلسه مطرح شد و یکی، دو روز بعد نامه رسمی امام(ره) در مجلس قرائت می‌شود. به‌این‌ترتیب مشخص است که ستاد فرماندهی کل قوا و دولت هیچ‌یک اطلاعی از پذیرش آتش‌بس نداشتند... باوجود توضیحات فوق، اعلام می‌کنم ما دنبال آتش‌بس نبودیم، بلکه دنبال این بودیم که نیروهای مسلح را به جبهه جنوب بازگردانیم که بتوانند از کشور دفاع کنند و حداقل دلیل تاکتیکی پذیرش آتش‌بس که همانا ازدست‌دادن بخش‌هایی از خوزستان بود، از بین برود.

 

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.