وقتی در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی، زیرساخت‌ها و ارتش عراق توسط «نیروهای ائتلاف» عملاً نابود شد و دیگر خطری از جانب عراق متوجه اسرائیل نمی‌شد، لابی‌های اسرائیل در واشنگتن تمام قوای خود را علیه «ایران» بسیج کردند تا این بار  این رقیب دیگر منطقه‌ای خود را نیز از صحنه خارج کنند.

اگر به سخنرانی‌ها، مقالات و صورت‌جلسات آن‌ها در این دوران نگاه کنیم، خواهیم دید که تمام این ذهنیت‌سازی‌ها، کلیدواژه‌ها و گفتمان‌پردازی‌ها حول محور «خطر هسته‌ای ایران»، «خطر برنامه موشکی ایران»، «خطر تروریسم سپاه»، «یاغی‌گری ایران» و امثال آن به همین تاریخ بر می‌گردد.

حتی لفظ «رژیم ملاها» و «رژیم آیت‌الله»‌ها - که همچنان در ادبیات نئوکان‌ها و اپوزیسیون فارسی‌زبان قابل مشاهده است - نیز عمدتاً متعلق به همین دوران است؛ چرا که لابی‌های اسرائیل تلاش داشتند اینگونه به افکار عمومی و سیاستمداران واشنگتن القا کنند که حکومت ایران یک حکومت «آخر زمانی» است که نمی‌توان آن را با منطق و دیپلماسی از پروژه‌های ایدئولوژیک خطرناک‌اش منصرف کرد! طبیعتاً، آن روی سکه این ادعا هم این بود که تنها راه خنثی‌سازی ایران، توسل به جنگ و نیروی نظامی است.

اما در طرف مقابل، ایران نیز برای «زمین‌گیر» کردن اسرائیل و مهار هجمه‌های آن بیکار ننشست و با انگیزه‌ای مضاعف به  «قدرت نرم» و قابلیت ذهنیت‌‌سازی خود در سطح منطقه روی آورد. به عبارت دیگر، ایران نیز برای ممانعت از شکل‌گیری یک همراهی فراگیر میان دولت‌های عرب و اسرائیل در «روند صلح اسلو»، شروع به ترویج گفتمانی کرد که سال‌ها به یکی از مهم‌ترین موانع بر سر راه پروژه هژمونیک اسرائیل در منطقه تبدیل شد.

این گفتمان عدالت‌محور و اخلاق گرا، در عمل «ایران» را در جایگاه مدافع بلامنازعه مردم فلسطین و پرچمدار عدالت اسلامی نشاند و اسرائیل را به عنوان رژیمی غاصب، اشغال‌گر، قانون‌گریز، ناقض قطعنامه‌های شورای امنیت، اسلام‌ستیز و نافی ارزش‌های دینی و اعتقادی مردم منطقه معرفی کرد. عنصر وحدت‌بخش و عامل جذابیت این گفتمان نیز، دست‌کم برای مردم کوچه و خیابان جهان عرب، تاکید آن بر «همبستگی اسلامی» و وحدت «امت اسلامی» علیه تهاجم بیگانه بود.

اما طبیعتاً تحکیم و ترویج این گفتمان نیز با موانع و واکنش‌های طرف مقابل روبرو شد. به بیان دیگر، دولت‌های عرب که همراهی راهبری‌شان با اسرائیل - به واسطه این گفتمان - به «دشمنی با اسلام» و «خیانت به مسلمین» تعبیر شده بود، شروع به تأکید بر ماهیت «شیعی» ایران و طرح ادعای پروژه «توسعه‌طلبی شیعه» کردند تا افکار عمومی جهان سنی و عرب را در همراهی با گفتمان ایرانی دچار ترس و تردید کنند.

موضوع «هلال شیعی» که توسط ملک عبدالله اردن در سال ۲۰۰۴ مطرح شد و متعاقباً توسط دیگر رهبران جهان عرب به آن دامن زده شد، و همچنین اظهارات اغراق آمیز مقامات اسرائیلی و سعودی در مورد پروژه «صدور انقلاب» - در همین چارچوب قابل بررسی است.

در کنار آن، خطای استراتژیک دولت احمدی‌نژاد در تاکید بیش از حد بر ماهیت شیعه ایران - به جای تاکید بر ضرورت وحدت اسلامی که خمیرمایه گفتمان ایران بود - نیز کار روایت‌پردازان طرف مقابل را تا حدودی آسان‌تر کرد. ضمن اینکه ظهور داعش و تشدید ناگزیر اختلافات شیعه-سنی در عراق و منطقه نیز به کل فضای روانی جدیدی را در اغلب جوامع غرب آسیا حاکم ساخت.

حال، در فضای جدید پسا داعش که «جنگ مفاهیم و گفتمان‌ها» میان قدرت‌های منطقه همچنان برقرار است، ولیعهد جوان و «استراتژیست» عربستان سعودی - محمد بن سلمان - قصد دارد با گفتمان جدیدی وارد میدان شده و بر صحنه و اذهان و قلب‌های منطقه مسلط شود. این گفتمان جدید - همانطور که خود او در جریان یک کنفرانس اخیر در ریاض عنوان کرده - مبتنی بر یک «اسلام معتدل و آزاد» است که نشانه‌های ظهور آن را می‌شود در  رسمیت یافتن برخی آزادی‌ها برای زنان سعودی مشاهده کرد.

بدون تردید، یکی از دلایل شتابزدگی ولیعهد جدید سعودی در ارائه یک گفتمان «معتدل»، ارزیابی درست او از قدرت تأثیرگذاری و ارزش استراتژیک «گفتمان اعتدالی» در منطقه داعش‌زده خاورمیانه است؛ یعنی گفتمانی که علیرغم میل استراتژیست‌های سعودی، دستگاه دیپلماسی دولت روحانی فعلأ پیش‌قدم و پرچمدار آن است.

حال باید دید در این رقابت دیرینه و راهبردی برای همراه‌‌سازی افکار عمومی منطقه، ایران چگونه گفتمان خود را با فضای جدید - و وجهه جدید عربستان سعودی - تطبیق خواهد داد. آنچه مسلم است این است که اگر از قافله عقب بمانیم، در شکل‌دهی به نظم نوین منطقه نقش کم‌رنگ‌تری ایفا خواهیم کرد.

*حقوقدان بین الملل

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.