بازی بزرگان سناریوهایی برای همزیستی چین و آمریکا در دهه‌ ۲۰۳۰

 جداسازی کارکردی

از جمله بزرگ‌ترین چالش‌های پیش روی رابطه بین چین و ایالات متحده (و پیش روی جهان)، یافتن راه‌هایی برای همکاری در مورد مسائل جهانی خواهد بود که به رهبری موثر «گروه ۲» نیاز دارد. تغییرات اقلیمی در صدر فهرست این مسائل قرار دارد و بدون اقدام قاطع ایالات متحده (که تاکنون بزرگ‌ترین تولیدکننده گازهای گلخانه‌ای در طول تاریخ بوده است) و چین (که تاکنون بزرگ‌ترین تولیدکننده فعلی گازهای گلخانه‌ای بوده است)، هیچ راه‌حلی، حتی جزئی، برای این مشکل موجودیتی وجود نخواهد داشت. بیماری‌های همه‌گیر آینده و آمادگی برای جلوگیری از آنها، یکی دیگر از مسائل حیاتی است. چنین است حفظ یک اقتصاد جهانی باثبات و پایدار. پرسش اساسی برای آینده سیستم تجارت جهانی این است که آیا این سیستم بر اساس ترجیح سنتی ایالات متحده و متحدانش برای باز بودن و حاکمیت قانون خواهد بود یا بر اساس تمایل چین به سیاست صنعتی و مدیریت دولتی. روندهای فعلی به سمت دومی پیش می‌رود؛ زیرا ایالات متحده و غرب بخش‌هایی از رویکرد چین را اتخاذ می‌کنند. در مورد سیستم پولی بین‌المللی، مساله اصلی ترجیح نرخ ارز شناور آزاد است، همان‌طور که مطلوب ایالات متحده و اروپاست، یا برای یک نرخ ارز به‌شدت مدیریت‌شده، همان‌طور که مطلوب چین و سایر کشورهای آسیایی است.

حضور چین در «صندوق بین‌المللی پول» و «بانک جهانی»، تمایل ایالات متحده برای حفظ این نهادها و دکترین‌های آنها در قلب اقتصاد جهانی را به‌شدت تضعیف می‌کند. سهمیه و حق رای چین در هر دو -که ظاهرا بر اساس یک فرمول عینی است که اهمیت کشورها را در اقتصاد جهانی منعکس می‌کند- تنها یک‌سوم سهمیه و حق رای ایالات متحده و حتی بخش کوچک‌تری از کشورهای اروپایی است. این چالش‌ها به‌ویژه حاد هستند؛ زیرا اختلافات اساسی و احتمالا آشتی‌ناپذیر بین پکن و واشنگتن تقریبا به‌طورقطع در طیف وسیعی از مسائل امنیتی، سیاسی و ارزشی همچنان پابرجا خواهد ماند. بنابراین، این دو ابرقدرت باید مسیری را برای جداسازی کارکردی پیدا کنند: فرآیندی که در آن در جایی که لازم است همکاری کنند و در جای دیگر به‌شدت اختلاف‌نظر داشته باشند.

خوشبختانه، دولت‌های ترامپ و بایدن [و سپس دولت دوم ترامپ] ضرورت همکاری و همچنین رقابت با چین را تصدیق و بنابراین راه را برای تکامل خط‌مشی‌ها در این جهت هموار کردند. جداسازی کارکردی تا حد زیادی به معنای جداسازی مسائل اقتصادی و کالاهای عمومی جهانی (که همکاری در مورد آنها باید امکان‌پذیر باشد) از مسائل امنیتی و ارزشی تقابلی است. این امر در تضاد کامل با جدایی ملی است، جایی که دو کشور در تمام مسائل از هم جدا می‌شوند. حداقل الزام برای جداسازی کارکردی، ایجاد ارتباط موثر بین مقامات چینی و آمریکایی در تمام سطوح از سران دولت‌ها به پایین است. می‌توان انتظار داشت که چنین شبکه‌ روبه‌رشدی در طول دهه‌ آینده با شناسایی و پیگیری مسائل موجود در سبد «همکاری» توسعه یابد. یک نمونه‌ آن توافق‌نامه‌ تجاری «فاز یک» است که در دولت اول ترامپ مورد مذاکره قرار گرفت. نمونه‌های قبلی را می‌توان در گفت‌وگوی اقتصادی استراتژیک دولت جورج دبلیو بوش و گفت‌وگوی اقتصادی و استراتژیک دولت باراک اوباما یافت.