ضرورت تغییر روشهای کار در اتحادیه
اروپا باید بزرگتر شود
جنگ در اوکراین بار دیگر، چیزی شبیه به احساساتی که بنیانگذاران اتحادیه اروپا را به حرکت درآورد، شکل داده است. اکنون بحث پذیرش ۹عضو جدید از جمله اوکراین در این اتحادیه مطرح است. پیوستن به موفقترین باشگاه دموکراسیهای صلحجو و پررونق جهان، این کشور ویرانشده از جنگ و اعضای داوطلب در بالکان غربی، گرجستان و مولداوی را در مسیری جدید و امیدوارکننده قرار میدهد. برای خود اتحادیه اروپا نیز چنین چیزی تاریخی خواهد بود؛ تکمیل یک اتحادیه بزرگ قارهای و پایان روندی که با پیروزی بر نازیها آغاز شده است. اگر یک یا دو متقاضی در آینده به عضویت این اتحادیه درآیند، شکل اتحادیه اروپا تغییر خواهد کرد؛ اما به اعتقاد اکونومیست روش کار اتحادیه اروپا باید تغییر کند.
گسترش این اتحادیه از ۲۷ به مثلا ۳۶عضو مشکل خواهد بود. اما پس از مدتها که ایده گسترش اتحادیه اروپا غیرفعال بود، این ایده دوباره در دستور کار قرار گرفته است. قرار است رهبران سراسر قاره، از جمله اعضای داوطلب جدید برای پیوستن به اتحادیه اروپا، در شهر گرانادا اسپانیا در ۵اکتبر دیدار کنند. پس از آن، اعضای فعلی اتحادیه اروپا، درباره اصلاحات لازم برای اتحادیهای با اعضای بیشتر و متنوعتر گفتوگوخواهند کرد. این امر، روند دشواری در پی خواهد داشت. متقاضیان عضویت در این اتحادیه و ساختار هر دو باید تغییر کنند. رهبرانی که دغدغه آینده اتحادیه اروپا را دارند باید به خاطر داشته باشند که توسعه، موفقترین سیاست آن بوده است. پروژههای بزرگی مانند یورو، بازار واحد و مقررات غولهای فناوری مهم هستند؛ اما بیشتر ارزش آنها از این واقعیت ناشی میشود که دامنه آنها فراتر از فرانسه و آلمان تا فنلاند، یونان، اسلواکی و اسپانیا گسترش مییابد. تصور کنید اگر اتحادیه اروپا چهار کشور هم مرز با منطقه جنگی را در برنگرفته بود، در کمک به اوکراین چقدرضعیفتر عمل میکرد.
اتحادیه اروپا دیگر نمیتواند با طولانی کردن روند بررسی درخواست عضویت ۹عضو احتمالی بدون اینکه آنها امیدی واقعی داشته باشند، آنها را در انتظار نگه دارد. رها کردن همسایگان اروپایی در یک منطقه خاکستری، در را به روی کسانی باز میکند که قاره را بیثبات میکنند. اولین مثال برای این امر، ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه است. این پویایی ناسالم، سبب شده است سیاستهای بدبینانه و گاه ناکارآمد شش کشور بالکان غربی و سه متقاضی دیگر تقویت شود. ادغام هیچ یک از آنها در اتحادیه اروپا آسان نخواهد بود. گرجستان، مولداوی و اوکراین همگی کشورهایی هستند که نیروهای روسی در خاک آنها حضور دارند. همه کشورهایی که درحال حاضر برای پیوستن به اتحادیه اروپا تمایل دارند طبق شاخصهای اندیشکده آمریکایی خانه آزادی، تنها «تا حدی آزاد» تلقی میشوند.
از منظر اکونومیست، با آغاز این ماموریت، اتحادیه اروپا باید سه تعهد قاطع را بپذیرد. اول، امیدبخشی به متقاضیان است. زمانی که متقاضیان، اصلاحات لازم را انجام دهند، اجازه ورود به اتحادیه خواهند داشت. وعده مشابهی در سال۲۰۰۳ به بالکان غربی داده شد؛ اما به سرعت فراموش شد. متقاضیان باید همان معیارهایی را داشته باشند که دیگران برای پیوستن به اتحادیه اروپا رعایت کردهاند؛ بهویژه با حمایت از دموکراسی. شرایط برای پیوستن به یورو باید سختگیرانه باشد؛ اما به کسانی که با حسننیت تلاش میکنند باید کمک بیشتری داده شود. برخی از مزایای عضویت از جمله دسترسی به بازار واحد را میتوان به تدریج با ریشه دواندن اصلاحات اقتصادی به آنها اعطا کرد. در عین حال، باید این امر واضح باشد که مقصد نهایی، عضویت کامل در اتحادیه اروپاست، نه ماندن در برزخی در خارج از آن.
تعهد دوم این است که اصلاحات داخلی اتحادیه اروپا نباید الحاق کشورهایی را که آماده پیوستن به این اتحادیه هستند، به تعویق بیندازد. اتحادیه باید در عملکرد داخلی خود تجدید نظر کند. هنگامی که اعضای این اتحادیه به ۳۶عضو افزایش یابد، احمقانه است که به دولت یک کشور اجازه داده شود که یک اقدام جمعی را وتو کند، همانطور که این امر اکنون درباره امور خارجی و مالیات وجود دارد. الزام نهایی این است که باید از بزرگسازیهای گذشته درس گرفت.
اکثر کشورهایی که برای ورود به اتحادیه اروپا اصلاحات انجام میدهند، در مسیر درست باقی میمانند و آزادتر و شکوفاتر میشوند. اما تعداد انگشتشماری مسیر بدی را در پیش گرفتهاند: مجارستان و لهستان از هنجارهای اتحادیه اروپا سرپیچی کردهاند. اگر اتحادیه اروپا میخواهد درباره تازهواردان باسابقه مدیریتی متزلزل قمار کند، باید مکانیسمهایی برای مجازات رفتار بد در نظر بگیرد. نقطه شروع خوب میتواند این باشد که از تخصیص بودجه به رژیمهای غیرقابل اعتماد جلوگیری شود.
از منظر اکونومیست، چشمانداز استقبال از دستهای از تازهواردان دلهرهآور است. اما اروپا، قبلا هم دل را به دریا زده و نتیجه گرفته است. یونان، پرتغال و اسپانیا همگی حدود یک دهه پس از سرنگونی دیکتاتوریها وارد اتحادیه اروپا شدند و اکنون بهعنوان دموکراسیهای قوی درحال رشد هستند. بین سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۷، این بلوک دوازده عضو جدید را پذیرفت که بیشتر آنها تحت سیطره شوروی بودند.
این اتفاق، تعداد کشورهای اتحادیه اروپا را تقریبا دو برابر کرد و جمعیت این اتحادیه را ۲۷درصد افزایش داد که دوبرابر چیزی است که اکنون پیشنهاد میشود. آنچه در آن زمان غیرممکن به نظر میرسید، اکنون بهعنوان امری اجتناب ناپذیر و حیاتی بهنظر میرسد. بیش از هر چیز، اگر اروپا بخواهد بهعنوان یک نیرو در جهان به حساب بیاید، باید نشان دهد که توانایی عمل را دارد. به تعویق انداختن توسعه بهدلیل دشواری اجرای آن، قاره و در نتیجه اتحادیه اروپا را تضعیف میکند؛ به ویژه اگر جنگ امروز اوکراین، فردا با انزواگرایی آمریکا همراه شود. هرقدر که شرایط جنگ وحشتناک باشد، اما انگیزهای را برای ساخت اتحادیه اروپای بزرگتر و بهتر شکل داده است و اروپا باید راهی برای ساختن آن پیدا کند.