آیا غرب میتواند پیروز شود؟
اهرم قدرت در دست بیطرفان
نشریه اکونومیست در سرمقاله خود به شرح رقابت بزرگ ژئوپلیتیک قرن بیستویکم پرداخته است که به نظر میرسد افزون بر نیمی از جمعیت جهان در بیش از ۱۰۰کشور در حال اجتناب از پیوستن به یک بلوک ژئوپلیتیک یا بلوک دیگر هستند. به عقیده اکونومیست، سران کشورهای عضو جنبش عدم تعهد در مجموع با تکهتکه شدن نظم فعلی جهانی اهمیت بیشتری خواهند داشت. کشورهایی مانند هند و عربستان در حال صورت دادن معاملههایی هستند که آنها را از درگیریها میان بلوک شرق و غرب جدا میسازد و به آنها این قدرت را میدهد تا در امور جهانی حرف بیشتری برای گفتن داشته باشند.
نکته قابل تامل این است که این نیمه جهان به قدری گسترده است که هرگز نتواند بهعنوان یک بلوک وارد عمل شود. جنبش عدم تعهد کارنامه مشکوکی دارد. در دهه۱۹۵۰ فعالیت خود را بهعنوان اتحاد کشورهای در حال توسعهای که مشتاق اعمال حاکمیت جدید خود در میان تنشهای فزاینده بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی بودند، آغاز کرد. در طول دههها، جنبش به مجمعی بزرگ و ضد آمریکایی تبدیل شد. البته این در حالی بود که این اتحاد فاقد هرگونه انسجام، نفوذ نظامی، عضویت دائمی در شورای امنیت سازمان ملل، وزن اقتصادی یا حتی پیشگامی در حوزههای فناوری و مالی بود و بهطور کلی قدرت کمی داشت. بیش از ۱۰۰کشور به ظاهر بیطرف امروزی، هنوز با بسیاری از مشکلات مشابه جنبش کشورهای عضو عدم تعهد در قرن بیستم روبهرو هستند.
این کشورها تا انسجام به شکل غرب یا حتی اتحاد چین و روسیه، راه طولانی و اشتراکات کمی در میان خود دارند. اقتصادهای عظیمی مانند برزیل و هند منافع مشترک کمی دارند و بهنظر نمیرسد نقشهای برای برنامه مشترک با پادشاهی ثروتمند همچون قطر داشته باشند. این کشورها کماکان در حوزههای مختلف از جمله فناوریها، از نیمهرساناها تا تسلیحات نظامی، به غرب، چین و روسیه متکی هستند و بخش عمدهای از تجارت خود را با دلار آمریکایی صورت میدهند. از دیدگاه اکونومیست به دو دلیل دستکم گرفتن نقش این کشورها اشتباه است. اول آنکه نفوذ اقتصادی آنان روزافزون است.
بهعنوان مثال میتوان به «۲۵ اقتصاد بزرگ عدم تعهد» اشاره کرد، کشورهایی که در جریان توافقات اخیر جهانی حاضر به تحریم روسیه نشدند یا هنگامی که ترجیح دادند در رقابت چین و آمریکا بیطرف باشند. این کشورها در کنار یکدیگر در حدود ۴۵درصد از جمعیت جهان را شکل می دهند و سهم آنها از تولید ناخالص داخلی جهانی از ۱۱درصد از زمان سقوط دیوار برلین به ۱۸درصد امروزی، به رقمی بیشتر از اتحادیه اروپا افزایش یافته است. پس از دههها جهانیسازی آزادانه، الگوی تجاری این کشورها چندقطبی، بهصورت انشعابی سهطرفه بین غرب، چین و سایر کشورهای عدم تعهد شکل گرفته است. دوم، رویکرد کشورهای عضو جنبش عدم تعهد در مقابل جهان، بر اساس تمایل آنها برای توسعه ملی و کاملا عملگرایانه شکل گرفته است.
این کشورها کوچکترین علاقهای به جبههگیری در مسائل بینالمللی از خود نشان نمیدهند: از مکزیک تا اندونزی، آنها تمایل دارند آزادانه با هر دو طرف شکاف ژئوپلیتیک تجارت داشته باشند. عملگرایی کشورها همچنین به این معنی است که آنها اعتماد چندانی به نهادهای جهانی تحت رهبری آمریکا پس از ۱۹۴۵ مانند سازمان ملل یا صندوق بینالمللی پول ندارند. از نگاه این کشورها ادعاهای غرب درباره دفاع از نظم لیبرال یا حقوق بشر اغلب خودخواهانه و ریاکارانه تلقی میشود.
در نتیجه چنین رویکرد سیال و معاملاتی به جهان، کشورها در تلاش برای کسب مزیت هستند. هرچند کشورهای عدم تعهد اغلب به تنهایی عمل میکنند، با این حال به هنگام همکاری پرقدرت ظاهر میشوند. بهعنوان مثال اوپک، در این ماه با وجود نارضایتیهای غرب، قاطعانه تولید خود را ۴درصد کاهش داد. لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا، رئیسجمهور برزیل در حال تبلیغ کمپین «باشگاه صلح» برای پایان دادن به درگیریها در اوکراین است. درحالیکه اکثر کشورها از پیوستن به یک بلوک ژئوپلیتیک یا بلوک دیگر اجتناب میکنند، با این وجود ابرقدرتها برای بهدست آوردن آنها سخت در رقابت هستند. چین همکاری با کشورهای عدم تعهد را محتمل میبیند.
به سبب چنین تصوری: فناوری و تسلیحات بهطور مساوی به دیکتاتورها و دموکراتها ارائه میکند. البته به نظر میرسد با گذشت زمان، کشورهای عدم تعهد آسیبپذیرتر متوجه خواهند شد چنین جهانی، بیش از هر موقعیت دیگری مناسب سلطهجویان است. البته حمایت نمایشی چین اقتدارگرا چندان طرفداران پر و پا قرصی پیدا نکرده است. چنانچه شهروندان کشورهایی که توسط چین حمایت مالی میشوند به سختی در صف مهاجرت به پکن قرار میگیرند.
بدیهی به نظر میرسد غرب باید برای رقابت بهمنظور نفوذ بیشتر آماده شود. آمریکا و متحدانش باید در برابر وسوسه بهکار گرفتن تاکتیکهایی که در نهایت آنها را مشابه مخالفان خودکامه میکند، مقاومت کنند. توسل به نظم لیبرالی که پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد، تا همیشه نمیتواند برای پیروزی در این رقابت کافی باشد. با تمامی این اوصاف برخی از نقاط قوت غرب کماکان از جمله دسترسی به بازار، فناوری و جریان آزاد اطلاعات پابرجاست. البته بهتر آن است که غرب برای بهبود سایر بخشها نیز تلاش کند. از جمله این کارها میتوان به ارائه شبکه انعطافپذیرتری از روابط امنیتی اشاره کرد. نظم جهانی جدیدی که در حال ظهور است با روزگار تکقطبی آمریکا در دهه۱۹۹۰ فاصله زیادی دارد؛ اما هنوز این امید وجود دارد که در بازی برای نفوذ بیشتر، غرب هنوز میتواند رقابت کند.