تاریخ دیپلماسی؛ صلح دیتون

جنگ بوسنی یا جنگ در بوسنی و هرزگوین، جنگی مسلحانه و بین‌المللی بود که بین ۵ آوریل ۱۹۹۲ تا ۱۴دسامبر۱۹۹۵ بین بوسنی و هرزگوین، کرواسی و صربستان جریان داشت و با امضای توافق دیتون در شهر دیتون ایالت اوهایو ایالات متحده آمریکا پایان یافت. صلح دیتون را شاید بتوان از جلوه‌های صلح آمریکایی یا Pax Americana دانست که اشاره دارد به دوران صلح نسبی که با پایان یافتن جنگ جهانی دوم در سال۱۹۴۵ آغاز شد و با رهبری هژمونیک و سلطه فزاینده اقتصادی و نظامی ایالات متحده پس از پایان یافتن جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ابتدای دهه۹۰ همراه شد. دلیل مداخله آمریکا جدا از تداوم سلطه و هژمونی در مناطق جدا‌شده از اتحاد جماهیر شوروی، کشتارهای دسته‌جمعی و پاک‌سازی‌های‌ نژادی مسلمانان بوسنی بود که باعث تحرک کشورهای اسلامی و همچنین حضور جنگجویان و شبه‌نظامیان مسلمان از سایر کشورها بود.

از میانجی‌گری تا مساعی جمیله

با گذشت یک‌سال از آغاز تهاجم نظامی روسیه به اوکراین، چین طرح صلح ۱۲ماده‌ای خود را برای پایان جنگ ارائه کرد؛ این طرح به طور خلاصه شامل موارد  زیر است:

بند اول درباره احترام به حاکمیت ملی کشورهاست: قوانین بین‌المللی به‌ویژه اهداف و اصول منشور ملل متحد باید کاملا رعایت شود. حاکمیت ملی، استقلال و تمامیت ارضی همه کشورها باید به‌‌‌‌طور موثر مورد حمایت قرار گیرد. بند دوم بیانیه به ضرورت «کنار گذاشتن ذهنیت جنگ سردی» می‌‌‌‌پردازد و تاکید می‌کند امنیت یک کشور نباید به قیمت زیر سوال بردن امنیت دیگر کشورها تامین شود: «امنیت یک منطقه نباید از طریق گسترش و توسعه بلوک‌‌‌‌های نظامی به دست ‌‌‌‌آید.» بند سوم درخصوص «توقف درگیری‌‌‌‌های خصمانه» است: «هیچ کسی از جنگ یا مناقشات سود نمی‌‌‌‌برد.» دولت چین در بند چهارم طرح صلح از ضرورت «آغاز دوباره گفت‌‌‌‌وگوهای صلح» سخن گفته و تاکید کرده که بحران اوکراین تنها از این طریق قابل حل است.

بند پنجم درباره «حل و فصل مسائل بشردوستانه»، بند ششم درباره «حفاظت از غیرنظامیان و اسرای جنگی» و بند هفتم درباره «ایمن نگه داشتن تاسیسات هسته‌‌‌‌ای» است. در بند هشتم این بیانیه آمده است که باید ریسک‌‌‌‌های استراتژیک جنگ کاهش یابد. در همین راستا پکن خواستار کنار گذاشتن تهدید هسته‌‌‌‌ای و هرگونه استفاده از تسلیحات هسته‌‌‌‌ای شده و همزمان تحقیق، توسعه و استفاده از سلاح‌‌‌‌های شیمیایی را محکوم کرده است. موضوع بند نهم «تسهیل صادرات غلات» است. در بند دهم دولت چین خواستار توقف تحریم‌‌‌‌های یک‌جانبه شده، در بند یازدهم از ضرورت ادامه کار بخش‌‌‌‌های صنعتی و پایدارسازی زنجیره تامین سخن به میان آمده و بند آخر به بازسازی مناطق جنگی می‌‌‌‌پردازد.

اختلاف بین‌المللى، از مباحث مطرح در حقوق بین‌الملل بوده و به معنای عدم‌توافق در مورد موضوع حقى، یک واقعیت، تضاد در دیدگاه‌‌‌‌هاى حقوقى و منافع بین دو شخص است. اختلافات بین‌المللی معمولا به دو طریق حقوقی و سیاسی حل و فصل می‌شود. حل و فصل اختلافات بین‌المللی از طریق سیاسی عبارتند از: مذاکره، مساعی جمیله، میانجی‌گری، تحقیق، سازش یا آشتی و از طریق حقوقی عبارتند از: دادگاه دادگستری بین‌المللی و داوری بین‌المللی.

مساعی جمیله گاهی با میانجی‌گری اشتباه گرفته می‌شود. تفاوت این دو این است که در مساعی جمیله شخص واسطه از روش‌های مختلفی استفاده می‌کند تا دو طرف را پای میز مذاکره بنشاند اما میانجی‌گری به معنی مشارکت فعالانه در مذاکرات بین دو طرف بر اساس پیشنهادهایی است که شخص میانجی ارائه داده است. سه نکته حائز توجه است: ۱- در میانجی‌گری رضایت طرفین اختلاف لازم است، ولی در مساعی جمیله جلب رضایت طرفین اختلاف برای اقدام طرف ثالث لازم نیست. ۲- میانجی نقش فعال و دخالت وسیعی در موضوع اختلاف دارد؛ درحالی‌که در مساعی جمیله نقش طرف ثالث چیزی جز ایجاد زمینه و ارتباط بین طرفین اختلاف نیست. ۳- در میانجی‌گری، میانجی با دادن پیشنهادهای لازم در ماهیت دعوا وارد می‌شود؛ ولی در مساعی جمیله شخص ثالث در ماهیت دعوا دخالتی ندارد.

مانیفست چینی

به دنبال شکل‌‌‌‌گیری جهان دو قطبی و آغاز جنگ سرد، آمریکا رهبری بلوک غرب در مقابل شوروی و بلوک شرق را عهده‌دار بود‌‌‌‌. آمریکا این رهبری را در قالب نظام‌سازی اعمال کرد، ساختاری که  این کشور در درون بلوک غرب و در روابط کشورهای درون این بلوک پیاده کرد،  یک نظام چند‌وجهی  آمریکا‌محور است که حول اتحادهای امنیتی، بازارهای آزاد، نهادهای چند‌جانبه و مجامعی برای مشاوره و مدیریت سازمان‌دهی شده است‌‌‌‌. این نظامی است که بر اساس منافع و ارزش‌‌‌‌های کشورهای صنعتی ساخته شده است و ریشه در سرمایه‌‌‌‌داری و دموکراسی دارد، در عین حال نظامی است سیاسی که بر پایه قدرت آمریکا، روابط نهادینه و توافقات سیاسی به‌ویژه در اروپا و ژاپن بنا شده است‌‌‌‌.

این ساختار که در قالب ارزش‌‌‌‌های لیبرال پایه‌ریزی شده و در طول جنگ سرد در درون بلوک غرب پیاده شده بود و عملکرد خود را نشان داده بود، پس از جنگ سرد آمریکا سعی دراشاعه این ساختار و ارزش‌‌‌‌های مرتبط با این ساختار در قالب نظام بین‌الملل داشت‌‌‌‌. به این معنی که استقلال نسبی نهادها و رژیم‌‌‌‌های بین‌المللی به عنوان عوامل ساختاری و کارکردی نظام بین‌الملل، به این معناست که آنها می‌توانند در شرایطی خاص و بدون اتکای ضروری به قدرت‌هایی که آنها را ایجاد کرده و کارکرد آنها و هزینه‌‌‌‌های این کارکرد را تقبل کرده‌‌‌‌اند به حیات خود ادامه دهند. چارلز کراتهامر مفهوم «لحظه تک‌قطبی» را در سال ۱۹۹۱ بیان کرد. کراتهامر و بسیاری دیگر از نظریه‌‌‌‌پردازان نئولیبرال آمریکایی احساس می‌‌‌‌کردند که با شکست اتحاد شوروی، زمینه برای پایان چالش‌‌‌‌های ژئوپلیتیک و راهبردی به وجود می‌‌‌‌آید.

به همان گونه‌‌‌‌ای که رابرت کیگان در کتاب «جنگل بازمی‌گردد» بیان کرده است، درک تحولات نظام بین‌الملل زمانی اهمیت دارد که می‌تواند با مفهوم موازنه در محیط منطقه‌‌‌‌ای پیوند یابد. نادیده گرفتن موازنه، چالش‌‌‌‌های جدیدی را در سیاست بین‌الملل و روابط کشورها ایجاد خواهد کرد. هر نظام بین‌المللی از قواعد و قوانینی تبعیت ‌‌‌‌می‌‌‌‌کند که تعیین‌کننده چگونگی رفتارها و حوزه‌‌‌‌های عملیاتی کشورها ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است، همه سعی دارند که این قواعد در راستای منافع ملی و توانایی‌‌‌‌های آنها تبیین شود‌‌‌‌. بنابراین اجرای خواسته‌‌‌‌ها و تمایلات کشورها در دوران‌ گذار به یک نظام بین‌المللی در راستای طراحی و نهادینه کردن یکسری قواعد عمومی است که در بلندمدت منافع کشورهای اصلی نظام را تامین کند‌‌‌‌. واقعیت این است که کشورها زمانی موفق هستند که قواعدی را برای اجرا در سطح جهانی پیشنهاد دهند که نه‌تنها منطبق با توانایی خود باشد، بلکه در راستای روند طبیعی جهان یا خواسته‌‌‌‌های عمومی کشور نیز باشد.

همان‌طور که پیش‌تر گفته شد نظام تک‌قطبی از دیدگاه نظریه‌‌‌‌های روابط بین‌الملل یک وضعیت ناپایدار و دوران ‌گذار تلقی ‌‌‌‌‌‌‌‌می‌شود‌‌‌‌. به این دلیل که نظام تک‌قطبی در درون خود، بذر افول خود را دارد؛ زیرا قدرت نامتوازن هژمون محیط مناسبی را برای ظهور قدرت‌های بزرگ جدید فراهم ‌‌‌‌می‌‌‌‌کند‌‌‌‌. ورود قدرت‌های بزرگ جدید به نظام بین‌الملل باعث ‌‌‌‌‌‌‌‌می‌شود قدرت نسبی هژمون و در نهایت برتری آن رو به افول رود‌‌‌‌. حمله آمریکا به عراق در ۲۰۰۳ باعث شد تا در مقابل هژمونی آمریکا سه سطح مقاومت شکل بگیرد، سطح اول کلیت ساختار نظام بین‌الملل به رهبری آمریکا را ناعادلانه می‌داند، سطح دوم خواهان وزن‌دهی و افرایش نقش به سایر قدرت‌های نظام بین‌الملل است (نگاه چین و روسیه) و سطح سوم که خواهان اصلاح رویه‌های رفتاری آمریکا است (فرانسه و اتحادیه اروپا). طرح صلح چین در عمل راه‌حل مشخص برای پایان جنگ اوکراین ارائه نمی‌کند، بلکه بیشتر دیدگاه‌های چین را درخصوص نظام بین‌الملل در حال‌ گذار و ساختار جدید در حال شکل‌گیری بیان می‌کند؛ البته با نیم‌نگاهی به تنش فزاینده در مورد تایوان.

ایران، عربستان و چین

برخلاف طرح صلح ۱۲ماده‌ای اوکراین (به‌دلیل پیوند چین و روسیه و همین‌طور، جغرافیای درگیری که خارج از حوزه کنش دیپلماتیک موثر چین است) توافق صورت‌گرفته بین ایران و عربستان دارای یک نقشه راه است. در توافق صورت‌گرفته دو کشور متعهد می‌شوند ظرف حداکثر دو ماه، روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفته و سفارتخانه‌‌‌‌ها و نمایندگی‌ها را بازگشایی کنند. وزرای امور خارجه دو کشور برای اجرای این تصمیم و انجام تمهیدات لازم برای تبادل سفرا با یکدیگر ملاقات می‌کنند. چین بیشتر خود را در قامت یک قدرت اقتصادی می‌بیند و کمتر علاقه‌مند به نقش‌آفرینی یا تحرک نظامی در سایر حوزه‌های اقتصادی است. از آنجا که چین خود را وابسته به انرژی منطقه خاورمیانه و منطقه خلیج فارس می‌داند، تنش‌زدایی بین دو قدرت منطقه یعنی ایران و عربستان را در راستای منافع اقتصادی خود ارزیابی کرد و با میانجی‌گری تصمیم در بهبود روابط دو بازیگر و کاهش سطح تنش گرفت.