۸۹۰۱ در حزب کمونیست نام چه کسی بود؟
درگذشت گورباچف چینی
پس از آزادی از زندان، بائو - که بقیه عمرش را تحت نظر گذراند - از مقالات، مصاحبهها و توییتر برای محکوم کردن چرخش استبدادی چین استفاده کرد. در اواسط دهه۱۹۸۰، او در طرح «اصلاحات سیاسی ژائو» و پیشنهادهایی برای مهار قدرت حزب و گسترش نظارت عمومی بر مقامات نقش اساسی داشت. در سالهای آخر عمر، او امید کوتاهمدتی به بازگشایی راه برای تغییرات دموکراتیک توسط حزب نمیدید، با این حال او خوشبین بود که چین در نهایت این مسیر را در پیش خواهد گرفت.
بائو میگفت که این تغییر مستلزم مقابله با ترومای ژوئن ۱۹۸۹ است؛ زمانی که سربازان به تظاهراتکنندگان در پکن و دیگر شهرهای چین تیراندازی کردند و تعداد تلفات از صدها تا هزاران نفر برآورد شد. بائو امسال در مقالهای برای رادیو آسیای آزاد نوشت: جنبش دموکراسی دانشجویی ۴ژوئن در سال۱۹۸۹ رویداد بزرگی بود که شایسته است که افتخار مردم چین باشد و من خودم زندگی در آن را تجربه کردم. او افزود: «اما با وقاحت دوران جدیدی را گشودهاند که در آن قدرت دولتی هیچ محدودیتی ندارد و حقوق مدنی ضمانتهای خود را از دست داده است.»
زمانی که سربازان در شب ۳ژوئن شروع به تیراندازی به سمت میدان تیانآنمن کردند، او از پیش در بازداشت مخفی قرار گرفته بود. آنها بائو را به افشای طرحهای حکومت نظامی متهم کرده بودند؛ ادعایی که او قاطعانه آن را رد میکند. بائو بعدا استدلال کرد که یک نیروی محرکه سرکوب، کودتا کرد تا ژائو و سیاستهای آزادسازی او را از مسیر خارج کند. بائو یکی از معدود بازماندگان از گروهی از مقاماتی بود که همراه دانشجویان آرمانگرا به انقلاب مائوتسه تونگ پیوسته بودند؛ امیدهایی که حزب کمونیست میتواند آزادیهای دموکراتیک گستردهای را به چین ارائه دهد.
بائو دو هفته و نیم پس از آنکه شی جینپینگ یک دوره جدید را بهدست آورد، درگذشت. به گفته دخترش بائو ژیان، بائو در جشن تولد ۹۰سالگی خود چهار روز قبل از مرگش گفت: «آنچه برای همه ما مهم است آیندهای است که برای آن تلاش میکنیم. ما باید امروز آنچه را که میتوانیم، انجام دهیم. البته آن را باید به خوبی انجام دهیم.» همسر بائو، جیانگ زونگ کائو در ۲۱اوت در ۹۰سالگی درگذشت. درگذشت آنها بهطور گسترده دوستان و حامیانشان را در چین سوگمند کرد؛ اگرچه رسانههای رسمی به این مرگ اشاره نکردهاند و سایتهای رسانههای اجتماعی سعی کردهاند این خبر را خفه کنند.
بائو تانگ در ۵نوامبر۱۹۳۲ در هاینینگ، استان ژجیانگ، در شرق چین بهدنیا آمد. او سومین فرزند از شش فرزند این خانواده بود. پدرش، بائو پیرن، مدیر یک کارخانه تولید محصولات لعابی و مادرش، وو هنگ، خانهدار، فرزندان خود را غرق در یادگیری کردند. این خانواده در سال۱۹۳۸ از تهاجم ژاپنیها فرار کردند و در بخشی از شانگهای که در آن زمان تحت کنترل فرانسه بود، ساکن شدند. بائو خواندن «آبزرور»، یک مجله لیبرال تاثیرگذار و همچنین منسیوس، حکیم چینی باستان را به یاد آورد که به گفته او «به من فهماند که مردم باید با دیگران چگونه رفتار کنند.»
پس از شکست ژاپن، حزب ملیگرای حاکم چین برای کنترل کشور با حزب کمونیست رقابت کرد که بائو آن را جایگزینی ایدهآل برای فساد و استبداد ملیگرایان میدانست. او در آوریل۱۹۴۹، ماهها قبل از اینکه مائو جمهوری خلق را اعلام کند، به کمونیستها پیوست. بائو در خاطرات خود که در تیراژ خصوصی هستند، گفت: «از پیوستن به حزب کمونیست بهدلیل تلاش برای دموکراسی خوشحال شدم. در آن زمان من کوچکترین درکی نداشتم که بین جستوجوی دموکراسی و برتری حزب کمونیست تضاد وجود دارد.» او در سازمان حزب قد علم کرد. در سال۱۹۵۵، با جیانگ زونگکائو، یکی از مقامات رسمی که در زبان اسپانیایی متخصص بود، ازدواج کرد که بعدا «صد سال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز را ترجمه کرد.
بائو یک کمونیست وفادار بود؛ اما سوابق تحصیلی و پیوندهایش با سنتهای ممنوعه لیبرالی برای او دردسرهایی ایجاد کرد. در طول انقلاب پرفراز و نشیب فرهنگی مائو، بائو بیش از ۶سال را در مدرسهای در حومه شهر تحت تعلیم گذراند. پس از مرگ مائو، بائو به موجی از مقامات پیوست که انرژی خود را برای مدرنیزاسیون چین بهکار گرفتند. او در سال۱۹۸۰ در کمیسیون دولتی علم و فناوری کار میکرد، زمانی که ژائو زیانگ، یک رهبر استانی با شهرت در نوآوری، به رهبری مرکزی در پکن ارتقا یافت، بائو منشی او شد و به وی درباره تصمیمات سیاسی مشاوره داد و به او کمک کرد تا در جریانات سیاسی دوران پس از مائو و دوران بازار پسند دنگ شیائوپینگ حرکت کند. در اوایل، ژائو یک هشدار به بائو داده بود: «بعضی از مردم مرا بهعنوان روشنفکر در اصلاحات اقتصادی و محافظهکار در اصلاحات سیاسی قضاوت میکنند و این کاملا مناسب است.»
بائو این بیانیه را بهعنوان احتیاط برای عدم اصرار برای تغییرات بزرگ سیاسی در نظر گرفت. ژائو بهعنوان نخستوزیر چین از سال۱۹۸۰ و مسوول اداره دولت، بر کاهش کنترل دولتی بر کشاورزان و کارخانهها، تشویق سرمایهگذاران خارجی و پرورش تجارت خصوصی تمرکز کرد. آن هم در زمانی که ذکر «اقتصاد بازار» برای بسیاری بدعتگذاری ترسناک بهحساب میآمد. مقامات دنگ سپس اذعان کردند که «اصلاح نظام سیاسی» برای محافظت از دستاوردهای اقتصادی چین در برابر فساد و ناکارآمدی لازم است. بائو بر یک دفتر تحقیقاتی نظارت داشت که برای ایجاد طرح ژائو برای اصلاحات سیاسی ضروری است. هر دو مرد میدانستند که اگر پیشنهادهای آنها بیش از حد پیش برود، دنگ میتواند حمایت خود را از آنها پس بگیرد. وو گوگوانگ، استاد دانشگاه استنفورد که برای کمک به دفتر بائو استخدام شده بود، گفت: «ما با هم کار کردیم، با هم غذا خوردیم -در سال اول حتی آخر هفته هم نداشتیم.
این کار باعث شد تا کارکنان از مشکلات دندانی، بیخوابی و خستگی رنج ببرند.» آنها آن را «بیماری بائو تانگ» نامیدند. در سال۱۹۸۷، دنگ بهطور ناگهانی هو یائوبانگ، دبیرکل لیبرال حزب را تنزل داد. پس از اینکه ژائو جایگزین «هو» بهعنوان رهبر حزب شد، او و بائو زمانی که دنگ پیشنهادهای آنها را برای تغییر سیاسی سنجیده تایید کرد - و کنگره حزب تایید کرد - به پیروزی بزرگی دست یافتند. پسرش گفت که نقش بائو در کمک به تهیه پیشنویس گزارش اصلی به کنگره که نشانهای برای آزادسازی امیدها در چین بود، یکی از افتخارآمیزترین لحظات او بود. با این حال، تورم و فساد خشم عمومی را تغذیه میکرد و فراخوانهای روشنفکران و دانشجویان را برای تغییرات سیاسی جسورانهتر شده بود. بائو در خاطرات خود مینویسد: «من فکر میکردم که تحت شرایط آن زمان، وقوع یک حادثه اجتماعی در مقیاس بزرگ امکانپذیر است.» او به کارکنانش گفت نکته کلیدی این است که از توسل به روشهای قدیمی و سختگیرانه حزب اجتناب و در عوض منازعه را از طریق مذاکره حل کنند.
ترس آقای بائو در سال بعد، زمانی که مرگ ناگهانی هو، رهبر برکنارشده حزب، باعث شعلهور شدن اعتراضات دانشجویان شد که خواستار تغییرات دموکراتیک بودند، به حقیقت پیوست. مقامات تندرو طرفدار پاسخ سختی بودند. در شب ۱۷مه۱۹۸۹، ژائو، بائو را به دفتر خود فراخواند و به او گفت که نامه استعفای ژائو را تهیه کند.
یازده روز بعد، بائو به مقر حزب احضار شد؛ جایی که ماشینی با پلاک پلیس منتظر بود تا او را به زندان فوق امنیتی کیچنگ ببرد. او به افشای اخباری مبنی بر آمدن حکومت نظامی متهم شده بود، اتهامی که او بهشدت آن را رد کرد. بائو در خاطراتش نوشت: «به من گفتند که از این به بعد شما را ۸۹۰۱ مینامند. من مانند یک قطره آب تبخیر و از خانواده و دوستان و محافل رسمی ناپدید شدم.» او از مخالفت با ژائو خودداری کرد. در محاکمه او که به صورت مخفیانه برگزار شد، دادستانها اتهامات را مورد تجدید نظر قرار دادند و بائو را به انتشار خبر استعفای ژائو متهم کردند؛ ادعایی که او نیز با آن مبارزه میکرد.
او از حزب اخراج و در سال۱۹۹۲ به هفت سال زندان محکوم شد. او ارشدترین مقامی بود که در رابطه با تحولات سال۱۹۸۹ محکوم شد. (سایر مقامات برکنارشده، مانند ژائو بازداشت شدند؛ اما هرگز محکوم نشدند.) بائو که در سال۱۹۹۷ پس از یک سال بازداشت غیررسمی آزاد شد، شروع به صحبت کرد و سکوتی را که از او بهعنوان دستیار ارشد حزب خواسته شده بود، کنار گذاشت. او مصاحبهها کرد و نامههایی نوشت و خواستار لغو محکومیت اعتراضات سال۱۹۸۹ توسط حزب شد و از چین خواست تا آزادسازی سیاسی را از سر بگیرد. هنگامی که او در گردهماییهای پکن حاضر شد، مورد استقبال قرار گرفت. او اغلب توسط نیروهای امنیتی لباس شخصی تعقیب میشد.
او به یک خبرنگار خارجی گفته بود: «در گذشته من به کمونیسم اعتقاد داشتم. اکنون فکر نمیکنم اصلا ارزش باور کردن داشته باشد.» او البته در سال۲۰۱۲ گفته بود که فقرا ارزش کمک کردن دارند و مارکس ایدههای خوبی داشته است. پسرش میگوید که بائو بهطور گسترده مطالعه میکرد، از متون کلاسیک چینی گرفته تا «تاریخچه خونآشام» اثر آن رایس. او همچنین برای استفاده از توییتر از دیوار سانسور چین میپرید (با استفاده از نرمافزارهای دور زدن محدودیتها) و خود را یک شهروند چینی توصیف میکرد. پس از مرگ میخائیل گورباچف در سال جاری، او در توییتی نوشت: «بائو تانگ به احترام تعظیم میکند.» وو وی، دستیار بائو در دهه۱۹۸۰ درباره او گفت: «احساس میکردم که او هنوز روحیه یک روشنفکر چینی قدیمی را در خود دارد. او همان کسی بود که همیشه بود.» پسر و دخترش تنها بازماندگان فوری او هستند. بائو پس از سال۱۹۸۹ هرگز اجازه ملاقات با ژائو را نداشت. اما در سال۲۰۱۹، مقامات به او اجازه دادند قبر ژائو و همسر ژائو را زیارت کند. بائو در آن زمان نوشت: «آنها بالاخره آزاد و در صلح هستند. من آرزو میکنم که همه مردم چین بتوانند آزادی و صلح در این جهان داشته باشند.»