«تیان شیا»؛ نظم بینالمللی چینمحور
در اواسط قرن پانزدهم، حاکم «آیودیا» از اطاعت از درخواستهای فرستاده سلسله مینگ برای نشان دادن احترام به امپراتور خودداری کرد. برای این حاکم و بسیاری دیگر، به رسمیت شناختن یک هدف (در این مورد، بهدست آوردن حمایت مینگ برای مقابله با دیگر هژمونهای مشتاق مانند «ماجاپاهیت») سودمند بود. به همین ترتیب، برونئی در ازای حمایت در برابر جاوا، به دنبال موقعیت واسال بود. تفاوت در قدرت بین حاکم چین و بقیه «تیان شیا» میتوانست حتی منجر به تغییر نقش شود: در سال۱۱۳۸، بنیانگذار سلسله سونگِ جنوبی، موقعیت واسال در برابر سلسله بربر «جین» را پذیرفت.
در قرن هجدهم، در پاسخ به فشار ژاپن، پادشاهی «ریوکیو» هم به «شوگون توکوگاوا» و هم به چین خراج فرستادند. حتی کرهایها- وفادارترین مجموعه از کسانی که به «تیان شیا» اظهار وفاداری میکردند- بارها از درخواستهای امپراتور هونگوو از سلسله مینگ برای فرستادن اسب سر باز زدند؛ «ژانگ فنگ» استاد دانشگاه تسینگوا حدس میزند که دربار کره میخواست سهم خود را برای استفاده در درگیریهای احتمالی آینده با «مینگ» در منچوری ذخیره کند. قدرت تعهد کرهایها هم از یک سلسله به سلسله دیگر یکی نبود. با وجود ارسال خراج به «چینگ» اما حاکمان کره بهطور مخفیانه آنها را تحقیر و آشکارا تقویم مینگ را حفظ کردند. سایر تحلیلگران شاهد تغییر تدریجی در راستای دوری از خراج بودهاند که به درجات مختلف از سوی دربار چین بهسوی تجارتی که نبود سوق داده شد. طی دوره مینگ، معاملات تجاری بین ریوکیو و بسیاری از مناطق جنوب شرقی آسیا مانند عنان، جاوا، مالاکا، پاتانی، سیام و سریویجایا وجود داشت. تجارت خصوصی بین چین و ژاپن وجود داشت، حتی در دوره بهاصطلاح «ساکوکو» در قرن هفدهم که ژاپن به لحاظ نظری، درهایش به روی تجارت بسته بود. سوابق دربار چین از اواخر دهه۱۴۰۰ نشاندهنده نگرانی درباره تجارت خصوصی با بخشهای مختلف آسیای جنوبشرقی است. گرفتار شدن در انجام این کار عواقب سنگینی داشت: قشونکشیهای تنبیهی موفق میتواند منجر به بریدن سر عاملان شود. در پرتو انتقادات مطرحشده در برابر اختلال «تیان شیا»یی از سوی قدرتهای غربی که محرک آن انگیزههای بازرگانی است، مهم است خاطرنشان شود که در قرن پانزدهم، یک سیستم تجارتی شرق آسیایی تکاملیافته بود که هم جنوب شرق و هم شمال آسیا را دربرمیگرفت.
این پیش از ورود غرب سرمایهدار بود: پرتغالیها سال۱۵۲۴ وارد شدند؛ سایر قدرتهای اروپایی بعدتر آمدند.
حاکمیت وستفالیا
با توجه به اینکه «تیان شیا» بهعنوان یک پارادایم برای یک دنیای صلحآمیز دارای ضعفها و کاستیهایی است، باید بررسی شود که چگونه حاکمیت وستفالیا بهعنوان یک جایگزین یا بدیل عمل میکند. مفهوم «مصلحت دولت»- این تصور که به عنوانمثال، بهترین منافع دولت بر خلاف مفاهیم دینی یا احکام امپراتوری باید راهنمای رفتار دولتمردان باشد و اینکه اگر هر کشوری بهترین منافع خود را دنبال کند، صلح و رفاه همه حاصل خواهد شد- دارای کاستیهای واضح است.« مصلحت دولت» هیچ محدودیت داخلیای ندارد و تصمیمگیری درباره چگونگی دفاع از امنیت و رفاه دولت را به عهده رهبرانی میگذارد که مستعد فراتر رفتن از تحمل همسایگان است. آنها بهنوبه خود میترسند که رفاه کشورهایشان به شکل نامطلوبی تحت تاثیر قرار گیرد و به طرق مختلفی مقاومت میکنند. ازآنجاکه هیچ قدرت تصمیمگیری عالی وجود ندارد، مفهوم حاکمیت - که باید اشاره شود که در هیچ جای معاهده وستفالیا ذکر نشده است - میتواند حل اختلاف را پیچیده کند. بااینوجود، هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی اسبق آمریکا، سیستم تاسیسشده در وستفالیا در سال ۱۶۴۸ را معتبر میداند و معتقد است که همین سیستم بود که دورهای از صلح را پس از «جنگهای سیساله» ویرانگر برای اروپا به ارمغان آورد. زدوخوردهای جزئی وجود داشت؛ اما تا زمان انقلاب فرانسه و تلاش ناپلئون برای ترسیم مجدد نقشه، قرارداد وستفالیا بسیار خوب عمل کرد. پس از شکست ناپلئون، کنگره وین در سال۱۸۱۴ به توافقی دست یافت که مانع وقوع یک جنگ بزرگ برای یک قرن شد، آنگاه که ظهور ناسیونالیسم و مشکلات اجتماعی ایجادشده از انقلاب صنعتی به شکلی رادیکال، اجماع اساسی ارزشها را که زیربنای آن توافق بود تغییر داد. کیسینجر قدرت را بهمثابه تسلط و تغییری دائمی میبیند که با آزمون ارادهها به دست میآید. نتیجه- که از قبل تعیین نشده است- یا هژمون خواهد بود یا توازن قوا. درحالیکه حاکمیت همچنان دارای این اشکالات است اما تحقیقات «استفان کراسنر» نشان میدهد که این مفهوم هرگز به شکل سفت و سختی که مخالفانش آن را به تصویر میکشند، اعمال نشده است. برای مثال، زمانی که حاکمان- چه در قرن هفدهم و چه از دوران نهادهای مدرنی مانند بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول- نیاز به قرض گرفتنِ پول داشتند (و هنوز دارند) آنها موظف بودهاند (و همچنان هستند) با شرایطی موافقت کنند که نقض حاکمیت وستفالیا است. حاکمیت وستفالیا همچنین با بندهایی که در بسیاری از موافقتنامههای بینالمللی گنجاندهشده بود نقض شده، مانند مقررات مربوط به آزادی مذهبی در خود معاهده وستفالیا، حقوق اقلیتها در معاهده۱۹۱۹ ورسای و حقوق بشر در توافقنامه۱۹۷۵ هلسینکی. علاوه بر این - کراسنر اشاره میکند که- حاکمیت میتواند با شرایط متغیر سازگار شود و سازگار هم شده است. بدیلهایی برای دولتها همیشه وجود داشته است: امپراتوری مقدس روم از قرن نهم تا سال۱۸۰۶ و بهتازگی، کشورهای همسود بریتانیا و کشورهای مستقل همسود پسا شوروی. در حال حاضر، دولتها داوطلبانه برخی از اختیارات حاکمیتی را برای راحتی متقابل - مثلا در توافقات منعقدشده توسط اعضای اتحادیه اروپا- واگذار کردهاند. سایر اشکال نهادی به رسمیت شناختهشدهاند مانند «سازمان آزادیبخش فلسطین» و «فرمان مالتا» حتی زمانی که - مثلا درباره فرمان مالتا- آنها بهواقع کنترل سرزمینی ندارند.
* این مجموعه پاورقیها که از یکشنبه (۱۵ آبان ماه) در روزنامه «دنیایاقتصاد» منتشر میشود بخشی از مقدمهای است که بر کتاب «جاده جدید امپراتور: چین و پروژه قرن» نوشتهام. ترجمه این کتاب به پایان رسیده است و امیدوارم شرایط انتشار آن فراهم شود. منابع در دفتر روزنامه موجود است.