ناگفته‌های گفتنی

پس از ناکامی راهبرد حزب «کار» در از کار انداختن دو دهانه «گازانبر» راهبرد جدیدی در اسرائیل در دستور کار قرار گرفت که «مصر» از طریق مذاکرات، از دایره رویارویی عربی - اسرائیلی خارج شود و بر همین اساس، تمرکز بر جبهه شمالی، از سال ۱۹۷۵ افزایش یافت. در سال ۱۹۷۶، آنچه «دیوار امن» نامیده می‌شود، در جنوب «لبنان» افتتاح شد و بازی تخریبی در داخل این کشور، ابعاد جدید و پر سر و صدایی پیدا کرد.

درواقع همان‌گونه که عرب‌ها، مذاکره با اسرائیل را بر بستر نتایج جنگ ۱۹۶۷، نپذیرفتند، اسرائیل هم مذاکره بر بستر نتایج جنگ ۱۹۷۳ را نپذیرفت و در نتیجه جبهه رویارویی، همچنان مفتوح ماند.

خلل اساسی در رهبری سیاسی/ نظامی اسرائیل در جنگ ۱۹۷۳ در مفاهیم نژادپرستانه‌ای نهفته بود که بر آنها تکیه داشت. مفهوم حاکم بر رهبری سیاسی/  نظامی اسرائیل این بود که «سوریه»، بدون «مصر» اقدام به جنگ نمی‌کند و «مصر» نیز به دلایل مختلف، دوباره به جنگ روی نخواهد آورد. از این رو، با وجود رسیدن اطلاعات زیادی از آماده‌سازی‌های عربی برای جنگ، نهادهای تحلیل اطلاعات و اطلاعات نظامی اسرائیل، این آماده‌سازی‌ها را تنها مانورهایی برای پیش راندن روند سازش پس از شکست ابتکار عمل «راجرز» می‌دیدند. به ذهن اسرائیلی‌ها هم نمی‌رسید که ممکن است، عرب‌ها دست به تهاجم بزنند. «تقصیر» و کوتاهی نخست و علت اصلی این موضوع هم، ارزیابی آنها از قدرت بازدارندگی اسرائیل بود. «تقصیر» و کوتاهی دوم اسرائیلی‌ها در ارزیابی حجم تهاجم و استحکامات نظامی اسرائیل بود که فکر می‌کردند در برابر تهاجم برپا خواهد ماند و ضربه نخست را جذب خواهد کرد. درحالی‌که در واقعیت، این استحکامات با سرعت فروپاشید. خط «بارلیف» و خط «آلون» در چند ساعت ساقط شد و ارتش «سوریه» ایستگاه راداری «جبل الشیخ» را گرفت. «تقصیر» و کوتاهی سوم اسرائیلی‌ها در جنگ اکتبر۱۹۷۳، ارزیابی اشتباه آنها از سطح عملکرد نظامی خودشان در جریان جنگ، در زمینه دفاع هوایی و نبرد میدانی بود. از همین رو، ایالات متحده، از همان روزهای نخست جنگ، ناچار به کمک فوری به پایگاه شهرک‌نشینی خود در منطقه شد که نیازمند کمک فرماندهی مرکزی خود شده بود. پل هوایی گسترده‌ای برای ارسال کمک‌های «آمریکا» به اسرائیل زده شد، اطلاعات نظامی لازم در اختیار اسرائیل قرار گرفت و ای بسا به شکلی از اشکال، مقدمه‌سازی لازم برای عملیات رخنه در «کانال سوئز» توسط آمریکا انجام شد. همه این موضوعات، هنوز نیازمند تحلیل، بررسی دقیق و به‌دست آوردن اطلاعات لازم است.

چرا دو لشکر زرهی ارتش مصر (۲۲ و ۲۳)، از غرب «کانال سوئز» به شرق آن جابه‌جا و در خارج از پوشش دفاعی خود، در معرض نابودی قرار گرفت؟ اقدامی که کرانه غربی کانال را در برابر امکان نفوذ و رخنه و انتشار دشمن، مکشوف کرد. این را هم باید بدانیم که برخی افسران مصری نسبت به ایجاد چنین وضعیتی هشدار داده بودند. چرا «سادات» بر اساس روایت برخی فرماندهان نظامی مصر، بر این کار پافشاری کرد؟ این موضوع هنوز، نیازمند بررسی دقیق است. همچنان که جریان تحولات بلافاصله پس از پایان جنگ، از توافق کیلومتر ۱۰۱، تا توافق سینا، تا کمپ‌دیوید و اعلام اینکه پس از این، جنگی در کار نخواهد بود و ادامه رویارویی بی فایده است؛ چون همه برگه‌ها در اختیار آمریکا است و هیچ راهی جز رسیدن به سازش با اسرائیل وجود ندارد، نیازمند بررسی دقیق‌تر است.

جنگ اکتبر، جدای از آنچه اسرائیل، پس از هفته نخست نبرد، به‌دست آورد، زلزله شدیدی در داخل اسرائیل ایجاد کرد. زلزله‌ای که نتیجه آن، تنها یک تغییر راهبردی نبود، بلکه بازبینی شمار زیادی از مقوله‌های حاکم در اسرائیل در آن زمان را در پی داشت. مفهوم مورد نظر در راهبرد بالادستی اسرائیل و در پیوند با ستون‌های سه‌گانه امنیت اسرائیل تغییر نکرد؛ اما مفاهیمی در طرز تفکر نظامی و اقدام سیاسی و همچنین ماهیت رابطه با کشور مادر (مرکز) دچار دگرگونی شد. این جنگ در اسرائیل، زلزله توصیف شد و اثرات آن تا امروز کارکرد دارد.

شما در نگاه خود به تحولات لبنان، از جنگ داخلی (۱۹۷۵) تا لغو توافق ۱۷مه تا شکست اسرائیل در جنوب، به دست مقاومت و به راهبری با کفایت حزب‌الله، به عامل اسرائیل، نقش تعیین‌کننده‌‌ای به‌ویژه از هنگام شروع جنگ داخلی (۱۹۷۶-۱۹۷۵) می‌دهید. به نظر شما این همپوشانی میان وضعیت داخلی لبنان و نیازهای راهبردی اسرائیل در این کشور، چگونه حاصل شد؟

هنگامی که وضعیت یک کشور، ترکیبی از تناقض‌های داخلی و خارجی است، چیزی که در «لبنان» روی داد، وضعیت باید به صورت منطقی و عقلانی تحلیل شود. اهمیت عواملی که به انفجار وضعیت در «لبنان» منجر شد، با یکدیگر برابر نیست و باید در جست‌وجوی عامل اصلی تحریک‌کننده در جدال منجر به رویارویی و بروز آن بود. تناقض‌های داخلی «لبنان» از هنگام تاسیس این کشور به‌عنوان یک موجودیت سیاسی مستقل وجود داشته و تا امروز همچنان برقرار بوده است. اما هیچ‌گاه همچون مرحله میان دهه هفتاد تا «پیمان طائف» این‌چنین برافروخته و شعله‌ور نشد. پیمانی که در آن، نوعی از آشتی، ایجاد و از شدت تناقض‌های داخلی «لبنان» کاسته شد. اما رویارویی‌ها، بر اثر کارکرد عامل خارجی همچنان ادامه یافت. عاملی که تاثیر اصلی را در تنش‌آلود شدن وضعیت «لبنان» داشت. منظورم از عامل خارجی، مداخله اسرائیل است که با سوءاستفاده از تناقض‌های داخلی «لبنان» و پنهان شدن در پشت آن، گرایش های خودکار نزدیک به نژادپرستی و موجود در این کشور را در برابر وجود فلسطینی‌ها به‌کار گرفت.

jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com

444