ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی، متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
به هر حال، این تشکلها، نوعی تشکیلات موسمی و انتخاباتی بودند و سازمانهای سیاسی دائمی به حساب نمیآمدند. از همین رو از دید ما عربهای فلسطینی، جدی تلقی نمیشدند. از زاویه دید حزب حاکم اسرائیل، این فهرستها و تشکلها، ابزارهایی برای بسیج آرا در انتخابات و در نتیجه، تقویت قدرت این حزب در ساختار اسرائیل تلقی میشد. اما در برابر، تشکلهای عربی، دارای ویژگی عشایری و طایفهای بودند و از سوی عربها برای معامله با حکومت و بهبود وضعیت معیشتی آنها (مدارس، برق، آب، جاده سازی و...) به کار گرفته میشد. این تشکلها به موضوعات ملی نمیپرداخت و به خط رویارویی عربی-اسرائیلی ورود نمیکرد؛ چون این مسائل ممنوع بود و کسی به آن ورود نمیکرد. توجه مردم به امور خودشان و معامله با رای خود و چگونگی رسیدن به برخی بهبودهای معیشتی بود؛ رایی که تازه داشتند از اهمیت آن در بازی با تناقضهای داخلی میان احزاب اسرائیلی آگاه میشدند. تمایل عمومی در میان فلسطینیها برای ورود به حکومت اسرائیل وجود نداشت. مردم، واقعیت شرایط خود را بهصورت خودکار درک میکردند. آنها مجموعهای مردمی و زیر سیطره اشغال بودند که در رابطه با نهادهای «حکومتی» و اشغالگر محدودیت داشتند. در آن شرایط، این ایده که کشور برای همه شهروندانش است، حتی به ذهن فلسطینیهای داخل هم خطور نمیکرد. من هم بر این باورم که آنها در این برداشت خود اشتباه نمیکردند، چون اشغال، واقعیت زندگی آنها بود و میدانستند که با توجه به ماهیت اسرائیل، مجالی برای ورود به جمع یهودیان متمایز از آنها نیست، افزون بر اینکه تمایلی نیز به ورود به جمع اشغالگران نداشتند.
فصل دوم: در راه انقلاب، از آمریکا تا بیروت
علاقهای به ماجراجویی نداشتید، جادوی آمریکا نیز شما را نگرفته بود، بهطور حتم از خانواده و دوستان خود و فلسطین و فلسطینیها نیز گریزان نبودید، اما دلواپس بودید. اینها تعابیری است که شما در لحظات گفتوگو با خود درباره تصمیم به رفتن به ایالاتمتحده برای ادامه تحصیلات دانشگاهی به کار بردهاید. در دانشگاههای ایالاتمتحده، زندگی خود را با تجربههای پرشمار سرشار کردید و موفقیتهای علمی زیادی به دست آوردید. آیا پس از کسب این تجربهها و موفقیتهای علمی، بخشی از دلواپسی خود را پشت سر گذاشتید؟ تجربه خود را در آمریکا میتوانید در یک جمله فشرده برای ما بهصورت چکیده بیان کنید؛ جملهای که راهی به سوی بازنمایی تجربه شما باز کند.
اگر یک جمله کوتاه میخواهید، میتوان آن را در گفته عامیانه و بَدَوی معروف خلاصه کرد که «از شر شتر، به شتربان پناه آوردم.» ضربالمثلی که داستان آن شناخته شده است. به نظر میرسد من انسانی در ذات خود، دلواپس هستم. چون در ثبات، راحتی نمیجویم و با وضعیت روتین به آرامش نمیرسم. هنگامی که کاری را آغاز میکنم، تا به پایان نرسانم آرام ندارم و سپس به دنبال کار دیگری میروم. در زندگی روزمره نیز، هر روز نیاز مبرمی به خلوت کردن با خود برای مدت زمانی دارم تا زمام خاطرههای خود را رها کنم. اگر به هر دلیلی این فرصت را نیابم، رفتارهای من با عصبانیت همراه میشود. عصبانیتی که در کمتحملی برای شنیدن حرفهای دیگران - از جمله افراد خانوادهام - بروز مییابد. آرامش ظاهری و همیشگیام نیز تنها پنهانکننده حالت دلواپسی درونی است که مرا در چنبره خود گرفته است. هنوز پاهای خود را بر سرزمین ایالاتمتحده نگذاشته بودم که نوع دیگری از دلواپسی مرا فراگرفت؛ دلواپسیای که پیرامون تحصیل و زندگی جدید و آیندهام دور میزد.
jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com