جاده جدید امپراتور

«دنیس کاکس» با یکی از این پروژه‌های حاشیه‌ای برخورد کرد. کاکس به‌عنوان یک مامور اقتصادی در وزارت خارجه آمریکا از سال ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۰ برای اولین‌بار در پاکستان مستقر شد. طی یک سفر تحقیقی حدود ۲۰۰مایلی شمال کراچی، میزبانان پاکستانی او مشتاق بودند که به او نشان دهند که سخاوتمندی آمریکا برای آنها چه ارمغانی آورده است. آنها اصرار داشتند که «شما از سفارت آمریکا هستید. باید پروژه‌های کمکی ما را ببینید. ما یک آزمایشگاه علمی فوق‌العاده داریم.» وقتی کاکس وارد آن مرکز علمی شد، تجهیزات زیادی وجود داشت؛ اما او دریافت که هیچ‌یک از این تجهیزات به برق وصل نیست. میزبانان او توضیح دادند: «خب البته یک مشکل کوچکی وجود دارد .ما برق نداریم.» ظاهرا هیچ‌کس در فرآیند کمک به خود زحمت بررسی این موضوع را نداد یا اینکه آنها خوش‌بینانه تصور می‌کردند که برق در راه است. این پروژه‌های- بیهوده و شرم‌آور - هنوز فقط قطره‌ای در مجموعه کمک‌های روبه‌رشد آمریکا بودند که بیشتر در زمینه مزایای استراتژیک توجیه می‌شد تا تاثیر اقتصادی. رهبران پاکستان با درک این مساله هرگز فرصت استناد به تهدید کمونیسم را از دست ندادند. در سال ۱۹۶۱، ژنرال ایوب خان که سه سال قبل‌تر در یک کودتا قدرت را به دست گرفته بود، از ایالات متحده دیدار کرد. او در یک جلسه مشترک در کنگره آمریکا گفت: «ما امروز به شما به‌عنوان دوست فشار می‌آوریم، اگر ما کارمان خوب پیش برود، کار شما هم خوب پیش خواهد رفت. اگر کار ما خوب پیش نرود و خدانکرده زیر یوغ کمونیسم برویم، در این صورت بازهم به شما فشار خواهیم آورد؛ اما این بار نه به‌عنوان دوست.»

تا اوایل دهه ۶۰، کمک آمریکا به پاکستان به بیش از ۴۰۰میلیون دلار در سال می‌رسید. در اوج آن طی نیمه اول آن دهه، کمک آمریکا بیش از نیمی از کمک‌های خارجی پاکستان بود و نیمی از واردات و یک‌سوم بودجه توسعه‌ای این کشور را پوشش می‌داد. در کنار بودجه بانک جهانی -یک کمک‌دهنده مهم به پاکستان و هند- وام‌های خارجی به دولت پاکستان اجازه داد که هزینه زیادتری را صرف ارتش خود کند؛ درحالی‌که اگر آن منابع صرف فعالیت اقتصادی می‌شد، بهتر ذخیره می‌شد و بازدهی بهتری می‌داشت. با این‌حال، پاکستان در حال پیشرفت بود و برنامه ۵ساله دوم که سال‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۶۵ را پوشش می‌داد، موفقیت‌آمیزتر بود. دولت «خان» تمرکز بیشتری را بر توسعه اقتصادی قرار داد و اختیارات بیشتری به کارکنان برنامه‌ریزی مرکزی داد. در فاصله ۱۹۶۰ و ۱۹۶۵، پاکستان غربی تقریبا ۶ درصد رشد داشت و صحبت از «معجزه اقتصادی» الهام‌بخش بود. پاپانک بعدها نوشت: «تا سال ۱۹۶۵، پاکستان از تجهیزات لازم برای بررسی منطقی و اجرای سیاست‌های اقتصادی کاملا پیچیده برخوردار بود. اگر این کشور می‌خواست در برنامه‌ریزی قابل‌توجه مشارکت داشته و دخیل باشد، از ابزار لازم برای این کار بدون اشتباهات بیشتری که در ذاتش وظیفه‌اش بود یا در اکثر دولت‌ها اجتناب‌ناپذیر بود، برخوردار بود.»

پاکستان ظرفیت برنامه‌ریزی را توسعه داده بود؛ اما همچنان فاقد ظرفیت برای اجرای آن طرح‌ها بود. «جان بل» چند دهه بعد یادآور شد: «موانع، موانع. بزرگ‌ترین مشکل، منابع انسانی و نهادها بود نه پول. بله شما به پول نیاز دارید؛ اما این پول بدون وجود منابع انسانی و نهادها استفاده زیادی ندارد و شما نمی‌توانید منابع انسانی و نهادها را از کارخانه‌ها یا نیروگاه‌ها به کشور گیرنده بدهید. آنها باید رشد کنند، آموزش ببینند، پرورش داده شوند و سپس برای انجام آنچه می‌خواهند انگیزه یابند.

p04 (2) copy