جاده جدید امپراتور
همچون تجلیل و ادای احترام مقامهای چینی به جاده باستانی ابریشم، ژاپنیها از استعارههای رنگارنگ استفاده میکنند تا طرحها و اهداف اقتصادیشان در منطقه را بیضرر جلوهگر سازند. نظریه «غازهای پرنده» که در دهه ۱۹۳۰ ظاهر شد و در دهه ۱۹۶۰ محبوبیت یافت یک امر مطلوب بود. حامیان ادعا میکردند که ژاپن در تشکیلات پروازی همچون غازِ رهبر بود و بادها و امواج را برای اقتصادهای کمتر توسعهیافته میشکست. آنها از پیشرفتهای ژاپن در خط مقدم تکنولوژی - نظریهای که حدس و گمانهایی درباره آن وجود دارد - نفع میبرند؛ زیرا ژاپن صنایع را به کشورهایی که عقبتر از خود هستند نیز میدهد. یکی از اسناد وزارت تجارت بینالمللی و صنعتی ژاپن از این کشور میخواست که بهعنوان «مغز» منطقه عمل کند. بخشی از این مهارت فروشندگی نتیجه عکس داشت. وجه اشتراک همه تصاویر این بود که ژاپن مسوولیت خواهد داشت، در بطن امور خواهد بود و در صدر سلسلهمراتب قرار خواهد گرفت.
خاطرات دهههای منتهی به جنگ جهانی دوم هنوز باقی است و سوءظنها درباره اهداف نهایی ژاپن هنوز زنده است. نزد برخی ناظران، اهداف ژاپن همچون تجسم جدیدی از «حوزه همکاریجویانه آسیای شرقی بزرگ» است؛ مفهومی که امپریالیستهای ژاپنی برای توجیه اقدام نظامی طی دهه ۳۰ از آن استفاده میکردند. ویسوکی میگفت: «آنچه ژاپن نمیتوانست ۵۰ سال پیش با نیروی نظامی انجام دهد، امروز از طریق پول، دیپلماسی و مهارت تکنولوژیکش قابل دستیابی است.» او در ادامه گفته است: «مقامهای دولتی و مدیران اقتصادی و تجاری در کل منطقه از این میترسند که پس از اندکی اقتصادهایشان در آغوش ژاپن خفه خواهد شد.» «هاچ» و «یامامورا» هم در سال ۱۹۹۶ چنین هشدار دادند. در گذشته، ترس درباره فعالیتهای کمکی و زیرساختی ژاپن زیاد بود. با وجود تمام سروصدایی که برنامه جدید AID به پا کرد، این برنامه بازتاب دیدگاه یک آژانس دولتی ژاپنی بود نه کل دولت ژاپن. چنانکه «رابرت اور» محقق مسائل ژاپن و تاجری که بعدها سفیر آمریکا در بانک توسعه آسیایی شد، نوشت: «این مفهوم که ژاپن از اهداف هژمونیک در برنامههای کمکی اقتصادی آنسوی دریاهایش برخوردار است از این فرض نشأت میگیرد که اجماعی در میان دولت و بخش خصوصی درباره استفاده از کمکها در راستای همین هدف وجود دارد.» در حقیقت، او اشاره کرد که «هیچ اجماعی درباره آن اهداف وجود ندارد» و این «بهطور یکسان باعث سردرگمی در نیات ژاپن میان دریافتکنندگان کمک و اهداکنندگان آن میشود.» بهجای راهبری استراتژیک قدرت شرکتهای ژاپنی بهسوی مجموعه اهداف خاصی که از سوی دولت تعیین میشود، برنامه «جدید» به شکل گسترده آن چیزی را مورد تایید قرار داد که بسیاری از شرکتهای چندملیتی ژاپنی از قبل در حال انجامش بودند.
حتی اگر چنین اجماعی وجود میداشت، ژاپن برای انجام آن تلاش میکرد. برای نمونه، در اندونزی در سال ۱۹۸۷، ژاپن ۲۶ متخصص داشت که بر ۷۰۰ میلیون دلار کمک نظارت میکردند. در همین بازه زمانی، ژاپن نسبت به آمریکا تقریبا دارای یکسوم از مجموع متخصصان کمکرسان بود که البته باز نسبت به ایالات متحده کمکهای کمتری ارائه میداد. برنامه جدید AID و استعارههایی که برای نشاندادن فعالیتهای گستردهتر ژاپن استفاده میشد، باعث شد چنین به نظر رسد که اقدامات ژاپن در نظر هماهنگتر از آن چیزی بود که در عمل به نظر میرسید. دولت ژاپن یک عروسک خیمهشببازی قدرتمند نبود، بلکه متشکل از چندین شرکتکننده رقیب و اغلب، ناظر بود. البته تفاوتهای مهمی میان تجربه ژاپن در آسیای جنوب شرقی طی دهه ۱۹۸۰ و ابتکار «کمربند و جاده» چین وجود دارد. ژاپن از نظر سرانه، ثروتمندتر و توسعهیافتهتر بود. بدیهی است که ژاپن یک دموکراسی است؛ اما چین خیر.