بخش بیست و یکم
جاده جدید امپراتور
دورترین نقطه جهان از هر اقیانوسی، میانه ناکجاآباد، در غرب چین قرار دارد، نزدیک مرزهایش با قزاقستان. جغرافیدانان آن را «نقطه عدم دسترسی اوراسیا» مینامند. کمتر از ۱۰۰ مایل آنسوتر، چین و قزاقستان قمار بزرگی را آغاز کردهاند تا آن برچسب را بر پیشانی خود بچسبانند. اوایل یک صبح در می ۲۰۱۷، سفری را از آلماتی برای دیدن دروازه «خورگوس» آغاز کردم؛ خورگوس یک منطقه بزرگ صنعتی و یک مرکز تدارکاتی است که در مرز چین و قزاقستان قرار دارد. طی سه ساعت رانندگی، بیش از انسان شاهد دامها در جاده بودم. هر از گاهی، خودروی ما توقف میکرد و منتظر میماند تا گلههای بز یا گوسفند رد شوند. بیشتر آنها در دشتهای هموارِ سرسبز، سرگردان پرسه میزدند. به سوی جنوب، کوههای پوشیده از برف، بخشی از دامنه «تیان شان»، در پس زمینه مانند دندانهای پایین غول پیکر معلق بودند. بزرگراه در حال ساخت بود و بخشهای صاف و آسفالت شده جدید در کنار قسمتهای قدیمیتر دیده میشدند که به نظر میرسید بیش از آنکه جاده باشد، چاله چوله است.
چند مایل آن سوتر از خورگوس، خودروی ما از سوی پلیس متوقف شد. ما به کنار جاده هدایت شدیم و به خط کوچکی از خودروهای کنار جاده پیوستیم. یک افسر نزدیک شد و راننده به جای اینکه در خودرو بنشیند و منتظر افسر بماند، پیاده شد و نزد او رفت. من در آینه او را میدیدم که از سوی پلیس اسکورت شده و به صندلی عقب اتومبیل پلیس هدایت میشود. او چند دقیقه بعد، بیحال و بیرمق بازگشت. از او پرسیدم چه شده؟ او به زبان روسی گفت «پول» و انگشت اشاره و شست خود را به نشانه پول به هم میمالید؛ در حالی که ماشین خود را به سوی جاده هدایت میکرد. پولی که از او گرفتند یک پنجم آن چیزی بود که من به راننده برای این مسافرت پرداخت کرده بودم و باید کرایهای که به او داده بودم را بهعنوان رشوه به آنها میداد زیرا درخواست مبلغ زیادتری از من نکرد. این آوار، روزمره است مثل بنزین زدن به خودرو. میزبان من در دروازه خورگوس با لبخند گفت: «خوش آمدید. رانندگی چطور بود؟ آیا با پلیس برخورد داشتید؟». میزبان با دادن کلاههای سفتِ نارنجی – که برای گشت و گذار لازم بود- ما را برای تماشای امکانات حرکت داد.
«دوبیِ جدید»
قبل از رسیدن، من تصاویر ماهوارهای سال ۲۰۱۰ را نگاه کرده بودم که استپهای قهوهای توسعه نیافته را نشان میداد. همین منطقه اکنون به گمرک و تسهیلات و مراکز مهاجرتی و خوابگاهها برای هزاران کارگر مجهز شده است، هرچند فقط ۲۵۰ کارگر در سال ۲۰۱۸ استخدام شدند. سازندگان اولیه این تسهیلات و مراکز وعده داده بودند که اینجا به «دوبی جدید» تبدیل خواهد شد و پیشبینی کرده بودند که تا سال ۲۰۲۰ فعالیت اقتصادی در خورگوس ۲۰ برابر خواهد شد و از ۵۰ هزار شغل هم در آنجا شکل خواهد گرفت؛ تغییر و تحولی چشمگیر که هنوز رخ نداده است. شهر «نورکنت» در همان حوالی که در پایان ۲۰۱۷ در آن ۱۲۰۰ نفر ساکن بودند به طور خوشبینانهای قرار است تا سال ۲۰۳۵ جمعیتش رشد کرده و به یک صد هزار نفر برسد. قزاقستان در حال ساخت آن است اما در این «استپِ رویاها»، چندان تضمینی نیست که این امر به وقوع پیوندد. منبع حیات خورگوس ترافیک راهآهن است و قلب تپنده آن هم جرثقیلهای غولپیکر کانتینری زرد رنگ است که مجموعهای خطوط و مسیرهای راهآهن موازی چین و روسیه از آن میگذرد. از آنجا که راهآهنها در روسیه و جمهوریهای سابق شوروی وسیعتر از اندازه استانداردی است که در چین و بیشتر اروپا مورد استفاده قرار میگیرد، محمولهها و کالاها باید در مرز تعویض شوند. افسانههای مردم پسند میگوید که روسیه تزاری اندازه خط آهن متفاوتی را برای دفاع از خود در برابر تجاوزات برگزید. در حقیقت، احتمال بیشتری هست که این تصمیم در ابتدا به دلایل کارآیی و ایمنی گرفته شده باشد. با ساخت مسیرهای بیشتر، هزینه تبدیل و «سوئیچ» به اندازه استاندارد بسیار بیش از اندازه شد.
خورگوس قماری است که تجارت زمینی در آن در آینده رقابتیتر از نیم هزاره قبل خواهد شد. در اواخر قرن پانزدهم، اختراع کشتیهای بزرگ اقیانوسپیما و روشهای جدید ناوبری، تجارت دریایی را ارزانتر و سریعتر ساخت. مرکانتیلیسم و رقابت در میان قدرتهای استعماری اروپا تجارت را به سوی خطوط ساحلی کشاند. از هم پاشیدگی سیاسی در قلب اوراسیا- که درگیری و مرزهای سفت و سختتر را به دنبال آورد- این تغییر را تقویت کرد. از آن زمان، تجارت میان آسیا و اروپا در وهله اول از طریق دریا بوده است. در سال ۲۰۱۶، «ریل» فقط کمتر از یک درصدِ تجارت میان چین و اروپا از نظر حجم و کمی بیش از ۲ درصد از نظر ارزش را جابهجا میکرد. حمل و نقل دریایی ۹۴ درصد از تجارت چین- اروپا از نظر وزن و تقریبا دو سوم تجارت از نظر ارزش را جا به جا میکرد. گذشته آسیای مرکزی در دوران شوروی هنوز سایهاش برقرار است و در مسیرهای شرقی- غربیِ این منطقه واقع است.
وقتی برنامهریزان شوروی به جنوب مینگریستند، آنها مجموعهای از جمهوریها را نمیدیدند بلکه یک هویت واحد سیاسی را مینگریستند. آنها شبکههای جادهای، ریلی، هوایی و انرژی را خلق کردند که از شمال به جنوب حرکت میکرد و مسکو در قلب آن قرار داشت. این شبکهها بعدها با تقسیم کاری که هدفش حفظ جمهوریها و وابسته نگه داشتن آنها به مسکو بود بیشتر تقویت شدند.