جاده جدید امپراتور
دیباچه
در سرزمینی غیرمسکون، جایی میان چین و قرقیزستان گیر افتاده بودم و وقت کافی برای اندیشیدن داشتم. مرزبانان در پست مرزبانی شماره ۵ (از هفت پست مرزبانی) تازه ناهار خود را شروع کرده بودند و من باید منتظر بازگشت آنها میماندم. چند روز قبلتر، در اولین نشست «کمربند و جاده» در پکن که یک مراسم عظیم و بهدقت طرحریزیشده در مورد رویکرد سیاست خارجی «شی جین پینگ» برای اتصال چین و جهان است، شرکت کرده بودم. اما در مرز چین همه چیز بهآهستگی حرکت میکرد (البته اگر اصلا حرکتی در کار باشد). با تبدیل دقایق به ساعتها، ایده این کتاب زاییده شد. در واشنگتن دی.سی و دیگر پایتختهای غربی، سیاستگذاران چیزهایی در مورد این نشست در پکن شنیده بودند. آنها در مورد دهها رهبر خارجی که سروکلهشان پیدا شده بود چیزهایی خوانده بودند، از رهبران ۶۰ کشور که امضایشان را پای طرح چین گذاشته بودند خوانده بودند؛ در مورد مسیرهای باستانی کهن که احیا میشود و دیگر ادعاهای بزرگ چیزهایی شنیده و خوانده بودند؛ اغلب همان چیزهایی که رسانههای دولتی چین در مورد آنها داد سخن سر داده بودند. آنها نقشههای مربوط به کریدورهای اقتصادی جدیدی را دیده بودند که از دل چین بیرون میآمد. تمام این جزئیات چهره چین را بهعنوان کشوری مکار و استراتژیک جا انداخته بود که بهآهستگی به نیمه قرن پا میگذارد.
آنها زمان ناهار و تاخیرهای مرزی را ندیده بودند. از دوردستها، چالشهایی که در مسیر جاهطلبیهای جهانی چین وجود دارد - مانند کوهها - کوچک به نظر میرسد. طنز سخن اینجاست که باتوجهبه سوءظن بسیار، کار چندانی برای بررسی این مساله انجام نشده که آیا اقدامات انجامگرفته پیشبرنده این جاهطلبیهاست یا خیر. کاملا قابلدرک است که بیشتر مردم نمیتوانند برای عبور از مرز چین با خودرو، پای پیاده یا قایق زمان صرف کنند یا از قطارها و اسکلههایش در دیگر کشورها بالا روند، چنانکه من در زمان نوشتن این کتاب چنین کردم. این کتاب نگاهی اجمالی به حقایق روی زمین را به اشتراک میگذارد. وقتی ساعتها بعد آن نگهبانان مرزی بازگشتند و خودروی مرا هُل دادند، رسیدن به قرقیزستان برایم مانند رسیدن به خانه بود.
در سال ۲۰۰۹ من بهعنوان محقق برنامه «فولبرایت» در بیشکک، پایتخت قرقیزستان زندگی میکردم. من شیفته این مساله شدم که آسیای مرکزی چگونه بازتاب نفوذهای بیرونی بوده و چگونه این نفوذ را توازن میبخشد. من از سوی آسیاییهایی مورد استقبال قرار گرفتم که در برابر مقدساتشان تعظیم میکنند، نوشیدنی مینوشند، روسی سخن میگویند، غذای ترکی میخورند، به موسیقی آمریکایی گوش میدهند و کالاهای چینی را تجارت میکنند. من پی بردم که چگونه چهارراههای جهانی آزمونی کلی از نظم جهانی به دست میدهند.
قرقیزستان یک دهه بعد متفاوت میشود. پایگاه نظامی آمریکا دیگر وجود ندارد؛ پایگاهی که بهعنوان «هاب» یا «قطبی» برای نیروها و تجهیزات موردنیاز به افغانستان به کار میرفت. چینیها در همهجا حضور دارند: از بازارها تا جادههای جدید، از کابلهای فیبر نوری تا پروژههای برقی. شینهوا، خبرگزاری دولتی چین، یک «مرکز فرهنگی» در بیشکک بازکرده که نسخههایی از آثار «شی» را میفروشد. بااینحال، این چیزها نزد مردم قرقیز جایگاه چندانی ندارد. بهجای استقبال از درخواست «شی» برای «جامعهای با سرنوشت مشترک»، بسیاری از قرقیزها نگران نفوذ چین بوده و از توقیف و بازداشت اقلیتهایی قومی وحشتزدهاند. این چشمانداز که من کوشیدهام آن را نشان داده و به تصویر بکشم، اشتراکهایی با گذشته دارد اما پیچیدهتر از هر «بازی بزرگ» یا رقابت امپریالیستی است؛ در حالی که ایالاتمتحده این روزها بیشتر شکایت میکند، چین در حال پیش رفتن است. اما این کار را تنها یا بدون رقیب انجام نمیدهد. ژاپن، روسیه، هند و بسیاری از کشورها هم برنامههای خاص خود را دارند. کشورهای کوچک اگرچه ملعبه هستند، اما اغلب کلیدیترین بازیگران هستند. بسیاری از این کشورهای کوچک تجربه جدیدتری در تعامل با قدرتهای خارجی دارند تا چینی که بهتنهایی وارد این بازی شده است. این جاده متعلق به آنهاست چنانکه امیدوارم تا سالها چنین باشد.
فصل ۱/ پروژه قرن
ارکستر نواختن را در حالی آغاز میکند که رهبر ملت وارد راهرویی غار مانند میشود. وقتی او بر روی فرش قرمز گام برمیدارد - و خدموحشم در پشت سرش حضور دارند - خیل میهمانان برجسته برمیخیزند و تشویق میکنند. وقتی او روی سکویِ مخصوصِ جلوسِ اشخاص برجسته میایستد، حاضران سکوت میکنند. او با نگاهی به خیل حاضران گفت: «دوستان عزیز، این در حقیقت نشستِ مغزهای بزرگ است.» او با چاپلوسی در برابر حضار، در مورد خود هم چاپلوسی کرد. دوستانش شامل وفاداران، روسایجمهور، تجار و روشنفکران و نیز کشتیای از ملیتهای مختلف همچون کشتی نوح میشوند: آسیاییها، اعراب، آفریقاییها، اروپاییها، ایرانیها و روسها. از گوشهوکنار دنیا، آنها بهزحمت خود را به دربار «شی» رساندند. برخی برای عرض تبریک و برخی هم برای تجارت آمدند. برخی مانند من هم از روی کنجکاوی آمدند. صحنهای بود که «مارکوپولو» از سفرهایش طی قرن سیزدهم به آن پی برده بود، اما این صحنه ۱۴ می ۲۰۱۷ بود در نشست ابتکار کمربند و جاده در پکن. رئیسجمهور «شی جین پینگ» در برابر تقریبا ۳۰ رئیس دولت و هیات از بیش از ۱۳۰ کشور ایستاد. او گفت: «در دو روز آینده... ما پروژه قرن را... دنبال خواهیم کرد.»
اما این نوعی کمتوجهی یا دستکم گرفتن بود؛ «ابتکار کمربند و جاده» (BRI) چین - که تا پایان دنبال میشود - قرار است به پروژه قرن تبدیل شود. اندازه و عظمت آن سرسامآور است. چین وعده داده که یک تریلیون دلار صرف ساخت جادههای جدید، راهآهنهای جدید و دیگر زیرساختهای جدید در خارج از مرزهایش کند. این ابتکار با تغییر نرخ تورم تنظیم شده است یعنی تقریبا ۷ برابر آنچه ایالاتمتحده از طریق طرح مارشال برای بازسازی اروپای غربی پس از جنگ جهانی دوم اختصاص داد. این پنج برابر بودجهای است که دولت ترامپ پیشنهاد داد و نتوانست کنگره را ترغیب کند که آن را برای زیرساختهای ایالاتمتحده تامین کند. این مقایسه قابلتوجه است: قدرت پیشرو و برجسته جهان دیگر رهبری نمیکند در حالی که قدرتی در حال ظهور در مسیر تبدیلشدن به مرکز همه چیز قرار دارد. درک این ابتکار بدون نقشه غیرممکن است. وقتی «شی» ابتکار مذکور را در سال ۲۰۱۳ اعلام کرد، این ابتکار دو بُعد کلیدی داشت: یک «کمربند» خشکی در سراسر ابر قاره اوراسیا و - تا حدی گیجکننده - «جادهای» دریایی در سراسر اقیانوس هند تا اروپا از طریق کانال سوئز. هدف اصلی این ابتکار که در اصل «یک کمربند، یک جاده» نامیده میشود همانا تعمیق تجارت، سرمایهگذاری، هماهنگیهای سیاسی و حتی پیوندهای فرهنگی است. این ارتباطات جدید همگی در یک چیز اشتراک دارند: همگی به چین ختم میشوند.