تراژدی اجتناب‌ناپذیر: کیسینجر و جهان او

او حقیقتی را دوست داشت که اوباما با تمرکز بر منافع ملی، خود را یک واقع‌گرا نشان داده اما نگران انفعال بیش از حد رئیس‌جمهور بود. «اوباما بیشتر به چیزهایی افتخار می‌کند که مانع از رخ‌دادنشان شد» و [کیسینجر] افزود که اوباما فاقد نگرشی برای آینده بود؛ انتقادی که تقریبا شامل حال تمام کسانی می‌شد که پس از پایان جنگ سرد مشتاق ورود به کاخ سفید بودند؛ به‌ویژه اگر فرد در جست‌وجوی چارچوبی واقع‌گرایانه برای جایگزینی «غروب آفتابِ» ریگان باشد. به گفته کیسینجر، سیاست خارجی اوباما بیش از حد ایستا بود «و به شکل اتوماتیک عمل می‌کرد» و او دیدگاه‌های خود را به‌گونه‌ای متمایز کرد که بیشترِ غیرحرفه‌ای‌ها احتمالا آن را بسیار محرمانه یا لااقل بسیار انتزاعی می‌یافتند. من «به ثبات تکاملی معتقدم»، حال این هر چه می‌خواهد باشد. «این در تفکر من مهم و کلیدی است». یک روزنامه‌نگار که در پایان دوره اوباما چند ساعت را صرف گفت‌وگو با کیسینجر کرده بود، به این برداشت رسید که کیسینجر «احساس توهین می‌کرد» زیرا اوباما به‌اندازه دیگر روسای‌جمهور با او مشورت نکرده بود. بی‌تردید، اوباما به همان شیوه‌ای که سلفش جورج بوش به کیسینجر روی آورد، به او روی نیاورد. اما نفوذ کیسینجر تا مغز استخوان دولت اوباما پیش رفت و او بهانه کمی برای شکایت داشت. «سامانتا پاور»، سفیر آمریکا در سازمان ملل، کرسی خود را به‌عنوان یک اخلاق‌گرایِ مصممِ ویلسونی به دست آورد اما همواره پندهای کیسینجر را ارج می‌نهاد. آنها در بازی‌های بیسبال حضور می‌یافتند و کیسینجر، پاور را «دوستی خوب» توصیف می‌کرد حتی اگر دیدگاه‌ها پاور متفاوت از دیدگاه‌های خودش بود. کیسینجر می‌گفت: «پاور کار بزرگی در سازمان ملل انجام می‌دهد».

جان کری که به‌عنوان وزیر خارجه جانشین هیلاری کلینتون شد، یک مقام دولتی دیگر بود که ابتدا کارش را به‌عنوان منتقد کیسینجر آغاز کرد و برای اولین‌بار وقتی وارد حوزه عمومی شد به‌عنوان مخالف صریح جنگ ویتنام وارد عمل شد. اما وقتی در این پست نشست، برداشتی واقع‌گرایانه از استفاده از قدرت را بسط داد و پیش از نشست‌های دیپلماتیک مهم به دیدار کیسینجر می‌رفت. کری می‌گفت: «من به دنبال مشاوره‌های او هستم. او فردی خوش‌فکر است». کیسینجر با اشاره به اینکه جان کری از آن روزهای پرشور و حرارتِ اعتراض در روزگار جوانی تا امروز چقدر تغییر کرده، گفت: «من به کری به‌خاطر شجاعت و پایداری‌اش احترام می‌گذارم». وزارت دفاع اوباما هم قدردانی خود را از کمک‌ها و مشاوره‌های کیسینجر اعلام کرد. در فوریه ۲۰۱۶، این وزارتخانه بالاترین جایزه افتخار برای شهروندان خصوصی را به کیسینجر داد. نام آن «جایزه برجسته خدمت عمومی» بود. نوشته حک شده روی این جایزه می‌گفت، کیسینجر که سیاست دتانت با شوروی را به اجرا درآورده بود در بازگشایی و آغاز رابطه با چین هم حیاتی بود و برای پایان‌دادن به حضور و مشارکت آمریکا در جنگ ویتنام هم مذاکره کرد. بااین‌حال منتقدان کیسینجر این جوایز را ستایش از یک جنایتکار جنگی می‌دانستند.

هیچ‌کس در دولت اوباما به ‌اندازه کلینتون به کیسینجر نزدیک نبود و هیلاری به دلیل همین ارتباط هزینه گزافی پرداخت. آنها سال‌ها یکدیگر را می‌شناختند و وقتی هیلاری وزیر خارجه شد، وی به طور منظم با کیسینجر دیدار می‌کرد. بررسی ایمیل او این ارتباطات منظم و مکرر را اثبات می‌کند. کیسینجر به هیلاری در مورد چین مشاوره می‌داد و به‌عنوان میانجی با اسرائیلی‌ها هم عمل می‌کرد. کلینتون در خاطراتش با عنوان «گزینه‌های سخت» خدمات دولتی کیسینجر را ستود و کیسینجر هم در عوض گفت که «هیلاری وزارت خارجه را به موثرترین شیوه‌ای که تاکنون دیده‌ام اداره کرد». در سپتامبر ۲۰۱۴، هیلاری کتاب کیسینجر با عنوان «نظم جهانی» را برای واشنگتن‌پست مورد بررسی و نقد قرار داد و برای تمام کسانی که از تحسین متقابل و درازمدت آنها از هم آگاه بودند، چندان تعجبی نداشت که هیلاری تحلیل‌های کیسینجر را «ارزشمند» بیابد و «وسعت و دقت نظر» وی را بستاید. اما زمانی که هیلاری وارد رقابت‌های ریاست‌جمهوری ۲۰۱۶ شد و در رقابت فوق‌العاده سخت، نفس‌گیر و تلخ با برنی سندرز برای نامزدی دموکرات‌ها قرار گرفت، حامیان سندرز نقد و بررسی هیلاری از کتاب کیسینجر را به‌مثابه چماقی علیه او مورد استفاده قرار دادند. به طور اخص، یک جمله باعث شعله‌ور شدن خشم حامیان سندرز شد: «کیسینجر یک دوست است و زمانی که به‌عنوان وزیر خارجه خدمت می‌کردم، به مشاوره‌های او تکیه داشتم». مجله Nation این رابطه را «غیرقابل‌توجیه» خواند و نویسنده‌ای در مجله Slate هم آن را «کاملا دهشتناک» خواند. طی مناظره‌ای در ماه فوریه، سندرز گفت: «من اتفاقا باور دارم که هنری کیسینجر یکی از مخرب‌ترین وزرای خارجه در تاریخ مدرن این کشور بوده است» و در پژواکی از سخنان رونالد ریگان در سال ۱۹۸۰، سندرز اعلام کرد: «مفتخرم بگویم که هنری کیسینجر دوست من نیست». چنین به نظر می‌رسید که گویی تمام ابهامات سال‌های کیسینجر به‌عنوان مشاور پشت پرده مورد توجه قرار گرفته و در صدر تحولات نشسته بود. به گفته یک روزنامه‌نگار «حامی یا مخالف کیسینجر بودن به آزمون لیتموسِ سیاست خارجی برای دموکرات‌ها تبدیل شده بود». اردوگاه کلینتون بر سر اینکه آیا حمایت از کیسینجر به نامزدشان کمک خواهد کرد یا به او آسیب خواهد رساند دچار تفرقه شده بود، هرچند شخص کیسینجر تردیدی نداشت که این مساله «جناح رادیکال - جناح سندرز - را علیه هیلاری آزاد خواهد کرد». کیسینجر از دور نظاره و فاصله خود را حفظ می‌کرد و طی رقابت‌ها بی‌طرف مانده بود.

333