بخش دویست و دوازدهم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
این ظهور نومحافظهکاران در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ بود که به تغییر این چشمانداز سیاسی کمک و پوپولیستها را قادر کرد تا راهی بهسوی جریان اصلی آمریکا بیابند. مسائل جدی این دو گروه را از هم جدا میکرد: هیچیک بزرگتر از مساله یهودستیزی نبود. نومحافظهکاران عمدتا متشکل از یهودیانی بودند تا جایی که یکی از مورخان این گروه نومحافظهکاری را اساسا بازتاب تجربه یهودیت مهاجرِ قرن بیستم نامیده است. نومحافظهکاران که شهری، تحصیلکرده و جهانوطن بودند چندان متحدان طبیعی راست ناسیونالیست محافظهکار تلقی نمیشدند، یعنی آمریکاییهای میانه معتقد از کشور هنری فورد که چیزی بیش از نفخه یهودستیزی را به یاد داشتند.
بسیاری از پوپولیستهای گولدواتری هم به نوبه خود نومحافظهکاری را یک «دسیسه یهودی» تلقی میکردند که بیش از آنکه دغدغه آمریکا را داشته باشد، دغدغه اسرائیل را دارد. همچون گذشته، وفاداریهای یهودیان محل سوال قرار گرفت. آنچه این همپیمانان عجیبوغریب را گرد هم آورد، نفرت متقابلشان از دتانت و خصومت مشترکشان نسبت به هنری کیسینجر بود؛ هر دو سازشکاریهای سیاست واقعگرایانه را رد و به نفع هژمونی آمریکا در جهان استدلال میکردند. آنچه سپس به استحکام ائتلاف غیرمحتملشان کمک کرد این حقیقت بود که هر یک چیزی را ارائه میدادند که دیگری فاقد آن بود: نومحافظهکاران به پوپولیستها «احترام» میدادند؛ پوپولیستها به نومحافظهکاران «تعداد» میبخشیدند. نومحافظهکاران ابتدا در نیمه تا اواخر دهه ۶۰ بهعنوان بدبینانی به «برنامههای بزرگ اجتماعی» لیندون جانسون ظهور کردند که پرسشهای سختی را در مورد نژاد، رفاه، جرم، تحصیل و دیگر مسائل داخلی بر میانگیختند.
در آن زمان، آنها از داخل انتقاد میکردند: خانهشان حزب دموکرات بود.