بخش دویست و یکم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
هرکسی که در کاخسفید بود باید بر روی طناب باریک «تقابل» و «همزیستی» گام برمیداشت، باید با قراردادن خود بهجای ساکن کاخ کرملین منافع حیاتی او را درک میکرد، حتی اگر چنین حساسیت روانیای در قالب مماشات از سوی ملیگرایان افراطی و کوتهفکر آمریکایی محکوم میشد. کیسینجر بهصراحت آن را «اختلافنظر میان دولتهای مستقل و صاحب حاکمیت» مینامید «که میتواند فقط با مذاکره یا با قدرت حلوفصل شود» و به کسانی که ترجیح غریزیشان در جنگ سرد در وهله دوم بود، میگفت: «عصر هستهای هم اهمیت و هم نقش قدرت را تغییر داده است.» بیش از هر زمان دیگری، مهم بود که «بهفکر بهترین چیزی باشیم که میتواند بهدست آید نه فقط بهترین چیزی که میتواند تصور شود.» با هولوکاست هستهای بهعنوان پسزمینه، آلترناتیو دتانت چه بود؟
کیسینجر در جلدهای دوم و سوم خاطراتش توضیحات مفصلی در مورد دتانت ارائه داد اما متمرکزترین دفاع او در گرماگرم نبرد طی شهادتی بود که او در سپتامبر ۱۹۷۴ در برابر کمیته روابط خارجی سنا ارائه داد. این زمانی بود که او شاهد یک «جنگ صلیبی» (عبارت ترجیحی او برای موضع منتقدانش) در مخالفت با سیاستهایش بود که درست قبل از آن مخالفت به یک جزر و مد سیلوار تبدیل شد. همچون استادی دانشگاه که او هرگز در آن کسوت نماند، کیسینجر شروع به راهنمایی «دانشجویانش» در کمیته در مورد آن چیزی کرد که در انجام سیاست خارجی در عصر هستهای مطرح است. تاریخ منظره دلخراشی از جنگی مستمر و دشمنی بیپایان میان ملتها و گروهها را نشان میدهد. (اما همانطور که مورگنتا هم اصرار داشت) توسعه تسلیحات هستهای یک گسست عمیق از گذشته است. طبیعت بشری تغییر نکرده است و انسانها همچنان خودسر، خودخواه و پرخاشگر هستند اما بدون سازوکارهایی برای مهار تمایلات طبیعیشان، نتیجه اجتنابناپذیر فاجعه هستهای خواهد بود. مقدر بود که تاریخ بیبندوبار نه با شیون و زاری که با مجموعهای از نسبتهای فاجعهآمیز پایان یابد.