تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
اما برای مورگنتا کافی نبود که از جکسون - وانیک به نمایندگی از منافع محدود یهودیان یا انسان دوستی ساده حمایت کند؛ موضع او باید مبتنی بر منافع ملی باشد- اگر مورگنتا، مورگنتا باشد - منافع ملی برای او بر حسب روابط قدرت و مزیت سیاسیِ ملموس تعریف میشد نه اخلاقیات و «ارزشها.» از نظر مورگنتا، سیاست «دتانت» یا «تنشزداییِ» نیکسون- کیسینجر، که به دنبال یافتن حوزههایی از سازش و مصالحه بهعنوان راهی برای تسکین تنشهای جنگ سرد بود، تنها در صورتی میتوانست کارگر باشد که خودِ اتحادِ شوروی میل داشته باشد با رعایت برخی اصول گسترده اخلاقی که معمولا در تمام جهان پذیرفته شده است دست به مصالحه بزند. در غیراین صورت، دتانت محکوم به شکست است. او به کنگره گفت که «دتانت به معنای واقعی خود، دتانتِ واقعی، تسکین واقعی تنشها و کاهش واقعی منابع عمده نزاع که میتواند موجب جنگ شود» مستلزم تغییر در رفتار شوروی است. او در نامهای به هنری جکسون نوشت که آن اصلاحیه «در سنت کامل آمریکایی قرار دارد» و خاطرنشان ساخت که «تئودور روزولتِ» معتقد به سیاست واقعگرایانه توافق تجاری با روسها را به دلیل کشتارهای رخ داده لغو کرده است.
مورگنتا به سرعت افزود که او خواستار تغییر رژیم در اتحاد شوروی یا پیوند دادن مساله مهاجرت به مسائل دیگرِ مورد نگرانی ایالات متحده مانند کنترل تسلیحات نیست. او در مورد مساله خاص مهاجرت یهودیان بحث میکرد و در واقع قماری را پیشنهاد میداد که در هر نوع تحلیل هزینه-فایدهای، کرملین ترجیح میداد که اعتبارات تجاری آمریکا را به دست آورد تا اینکه تحرک آزاد یهودیان دردسرساز شوروی را محدود کند. این یک بلوف نافرجام در بازی جهانی پوکر بود و در واقع، شوروی خریدار این بلوف بود: آنها مایل بودند که با افزایش سهم سالانه یهودیانِ مجاز به مهاجرت، امتیازات پشت پردهای به دست آورند. اما جکسون و کنگره در مورد «دستشان» اغراق کردند. برای شورویها، شمردن اعداد در پشت صحنه یک چیز بود، و تحقیر آشکار و عمومی از طریق فشار کنگره آمریکا چیزی دیگر. این چیزی بود که کیسینجر نوشت که «شورویها هرگز با آن موافقت نخواهند کرد.» ظاهرا حق با او بود. مورگنتا و جکسون قمار خود را باختند، چنانکه یهودیان شوروی باختند. اسرائیل هم یکی دیگر از حوزههای مورد اختلاف میان این دو دوست بود. معروف بود که کیسینجرِ دولتمرد در دیپلماسی رفت و برگشت و مذاکرات گام به گام میان اسرائیلیها و اعراب مشارکت دارد تا احتمال توافق را بیابد. مورگنتا، که تردید داشت اعراب میل به مصالحه در مورد مساله بنیادین مربوط به موجودیت اسرائیل داشته باشند، علیه آن چیزی هشدار داد که آن را تاکتیکهای سالامی [Salami tactics: شیوهای است که با آن یک عنصر ائتلاف دولتی با نابود کردن بخش به بخش احزاب مخالف، قدرت را در انحصار میگیرد. این تاکتیک در اواخر دهه۴۰ میلادی برای اولین بار توسط ماتیاش راکوشی پس از پیروزی کامل بر احزاب غیرکمونیستی به معنای حذف لایه لایه دشمنان همچون بریدن لایهلایه سالامی به کار برده شد] میدید که امنیت اسرائیل را سانت به سانت و مذاکره در پسِ مذاکره تضعیف میکرد؛ او در عوض خواستار یک توافق کلی شد. در غیاب آن، «بهترین کاری که میتوان انتظارش را داشت همانا توقف وضعیت جنگ بود؛ یعنی یک مرحله نامعلوم، متزلزل، و حد واسط میان صلح و جنگ.»
در مارس ۱۹۴۷، کیسینجر از کاخ سفید نامهای به مورگنتا فرستاد. او نوشته بود: «با اشتیاق زیاد، مطالب اخیر شما را در مورد خاورمیانه خواندم. به دلیل احترامم به قضاوت شما، اهمیت زیادی بر آن قائلم» و وقتی کیسینجر گفت که «روشن است که ما در بسیاری از مسائل اختلافنظر داریم»، افزود که احتمال دارد که مورگنتا «برداشتی اشتباه از فرضیات و اهداف سیاست ما داشته باشد.» او پیشنهاد داد که دیداری دو نفری داشته باشند. «از فرصت برای صحبت در مورد این مسائل با شما بسیار استقبال میکنم.» وقتی یک سال بعد با یکدیگر دیدار کردند، کیسینجر با آن کنایههای معروفش، گفت: «امیدوارم تصور نکنید که هدفم در زندگی نابودی اسرائیل است.» مورگنتا البته پاسخ هوشیارانهتری به آن داد: «مساله هدف نیست بلکه عواقب بارز سیاست شماست.»
در نهایت، در مورد سیاست کلی کیسینجر درخصوص «دتانت» - که در مورد آن نبرد بر سر اصلاحیه جکسون و وانیک به یک کشمکش آشکار تبدیل شد - مورگنتا بدون اینکه منفی نگر باشد، کاملا بدبین بود. مورگنتا چیزهای زیادی برای تحسین یافت - بهویژه گامهای کیسینجر برای تاثیرگذاری بر «پاکسازی ایدئولوژیک» جنگ سرد - که نزاع را از یک کشمکش فلسفی به نفعی ملی تغییر داد. تا زمانی که مناقشه میان آمریکاییها و روسها به شکل ایدئولوژیک ادراک میشد، هر احتمالی از همکاری میان دو ابرقدرت «به لحاظ فلسفی غیرقابل تصور و به لحاظ عملی ناشدنی باقی ماند.» بهطور خلاصه، دتانت شرطی لازم برای یک سیاست خارجی موفقیتآمیز تولید کرده بود. اما بهطور مشخص، دتانت شکست خورد، یا به زبان نرمتر مورگنتا، «ناموفق» بود. کنترل تسلیحات نتوانسته بود «اشاعه وحشتناک تسلیحات هستهای» را مهار و محدود سازد و اتحاد شوروی همچنان به توسعه اهداف تهاجمی خود ادامه میداد که احتمال یک جهان صلح آمیزتز را با آسیب مواجه میساخت. افزون بر این، به خاطر تمام «تخیلات، مهارتها، و پافشاریهای غیرمعمول کیسینجر»، چنانکه مورگنتا اینگونه میگفت، ترجیح ثبات اقتدارگرایانه و آشکار کیسینجر بر تغییر مترقیانه، شانس اصلاح معتدلانه در کشورهایی مانند یونان را بیاثر کرد و بنابراین، خطرات برخاسته از آشوبهای خشونتبارتر را افزایش داد.