تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
به شکلی اساسیتر، او نتوانست نشان دهد که مبارزه علیه مدارس تفکیکشده، اجباری برای ادغام نبود؛ این امر به سادگی قوانینی را حذف میکرد که علیه اقلیت ناتوان مردم به نفع اکثریت متعصب تبعیض قائل میشد: والدین سفیدپوست مجبور نبودند فرزندان خود را به مدارس ادغام شده بفرستند؛ آنها در صورتی که تمایل داشتند آزاد بودند که مدارس خصوصی تفکیک شده خود را دایر کنند (این دقیقا همان کاری بود که انجام دادند، اگرچه آنها را به سوی پرسش در این باره سوق داد که چرا از مالیاتهایشان باید برای پرداخت هزینه در مدارس تفکیکشدهای که خواستار آن نبودند استفاده شود). پیشنهاد او در مورد اینکه بهتر این است که به دولت برای آغاز مبارزه علیه تبعیض با قوانین ضد زناشویی میان نژادی مشاوره داده شود نه تفکیک مدارس، به شدت غیرعملی و به لحاظ سیاسی سادهلوحانه بود؛ تنها فردی که از واقعیات زندگی آمریکایی بسیار دور بود میتوانست آن را پیشنهاد دهد. آرنت استدلال مطرح شده از سوی دیوان عالی را نادیده گرفته بود که میگفت مدارس دولتی تفکیک شده «ذاتا نابرابر» هستند زیرا آنها گروه تحت تبعیض را طرد کرده و مورد تحقیر قرار میدهند. اگر تاریخ داور باشد، پس آرنت این بحث را باخته است. با این حال، این احساس سخت نیست که او و منتقدانش در مورد موضوعات متفاوتی سخن میگفتند؛ در حالی که تصورشان این بود که در مورد یک مساله واحد سخن میگویند. منتقدان نگران پیامدهای سیاسی و نوع جامعهای بودند که میخواستند ایالات متحده آن گونه باشد. از آنجا که تبعیض مذموم بود، اهرمهای دولت باید برای دستیابی به ادغام با تمام سرعت و در صورت لزوم با زور بهکار گرفته شوند. برابری ایدهآل بود؛ هرگز به تمایزات احتمالی میان سیاست و اجتماع، خصوصی و دولتی اهمیت ندهید. «سیدنی هوکِ» فیلسوف میگفت: «پرسش اخلاقی، پرسشی اولیه و مهم است» و قانون بهعنوان بازتاب اخلاق عمومی میتواند بهطور مشروعی برای مبارزه با «برخی اَعمال شیطانی اجتماعی» بهکار گرفته شود. آرنت هم تبعیض را مذموم و حتی غیرقابل درک میدید. او میگفت: «همچون بسیاری از مردمان اروپاییتبار، من در درک- چه برسد به اشتراکگذاری- تعصبات مشترک آمریکایی در این زمان دشواریهایی دارم.» اما او نگران روندهای سیاسی بود و اقدامات را نه با پیامدهای فوری که با اصول زیربناییشان اندازهگیری میکرد. ایدهها مهم بودند. سیاستهای عمومی باید بیش از حقایق ملموس مد نظر قرار بگیرند. باید مخصوصا در مورد تحمیل یک ایدهآل اجتماعی خاص محتاط بود. او به وجهی کاملا فاجعهبار نوشت: «آنچه در معرض خطر است فقط رفاه سیاهان نیست بلکه، لااقل در بلندمدت، بقای جمهوری است.» او که از کشوری میآمد که «مردمانش» تمام فرآیندهای قانونی را به خاطر آنچه «خیر عمومی» دیده میشد پایمال میکردند، نسبت به حفظ نقش قانون در جامعه بسیار حساس بود. و آن نقش- شیوه هوک- قطعا برای اجرای برخی مفاهیم اخلاقی نبود؛ مفاهیمی که یک مساله خصوصی بود و اینکه آرنت - آشکارا با نیچهای که در گوش او زمزمه میکرد- میدانست به هر صورتی بسته به روحیه لحظهای مردم میتواند تعریف شود. بر خلاف موازین افکار عموم، قانون از طریق عقل، اقناع و قضاوت توسعه مییافت و ثبات و حمایت را برای آحاد افراد به ارمغان میآورد. منتقدان هرگز واقعا تمایز او میان دولت و جامعه را درک نمیکردند. یکی از آن منتقدان آن را «چرندیات متافیزیکی» میخواند. اما پس از آن هوک هرگز آسیبی که جباریت اکثریت میتوانست آشکار سازد را نه تجربه کرد و نه حتی تصورش را کرد (و هوک در پاسخ، تلنگری تحقیرآمیز از آرنت دریافت کرد).