تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
مفهوم و برداشت اشتراوس از «نجیب زادگان» شاید بدشگون به نظر برسد، یک واردات غیردموکراتیک اروپایی که هیچ ارتباطی به صحنه شورانگیز مساوات گرایانه آمریکایی ندارد، اما در حقیقت آن مفهوم معادل ایدههای وطنی مانند «آریستوکراسی طبیعیِ» جفرسون و «مدافعان سعادت عمومیِ» مدیسون است. اشتراوس به نقل قول و و نوشته جفرسون به جان آدامز اشاره میکند:«آن شکل از حکومت بهترین است زیرا کارآمدترین روش برای انتخاب ناب اشراف [aristoi] طبیعی به پستهای دولتی را فراهم میسازد». این «نجیب زادگان» در برههای دیگر «تشکیلات» نامیده میشدند- یک عبارت رایجِ دیگرِ آمریکایی- و در مقابل نیروی پوپولیسم میایستاد. (کسانی که در تصور کاربست این ایده در دنیای واقعی مشکل دارند میتوانند در رابطه هنری کیسینجر با نلسون راکفلر تامل کنند). «نجیب زادگان» پاسخ اشتراوس به مساله دموکراسی جبارانه است، مشکلی که پدران پایه گذار آمریکا درک کردند اما بسیاری از آمریکاییهای مدرن نادیده انگاری را بهخاطر نفع شخصی شان انتخاب کرده بودند. این مشکلی نبود که پناهنده آلمانی- یهودی بتواند آن را نادیده بگیرد. مفهوم به ظاهر غیرعملی «نجیب زادگان» برای یک یهودی آلمانی که شاهد ظهور هیتلر بود بسیار عملی بود.
«ما مجاز نیستیم که چاپلوسان دموکراسی باشیم دقیقا به این دلیل که دوست هستیم و متحدان دموکراسی». این اظهارنظری است که شاگردان اشتراوس به آن توسل میجویند تا اثبات کنند که استادشان یکی از آنها بوده و ضد دموکرات نبود؛ هرچند خوانندگان هوشمند خاطرنشان کردهاند که اشتراوس در «دوست یا متحد دموکراسی» نامیدن خود میخواست آشکارا بگوید که یک دموکرات است. اشتراوس در ادامه گفت که مزیت دموکراسی این بود که- با دادن آزادی به همه- اجازه داد که اقلیت کوچکی که به «تعالی انسان» اهمیت میدادند اجازه ایجاد پایگاهها یا کشت و نگهداری باغهایشان را میداد. اما چنانکه پیروزی نازیها نشان داد، هیچ تضمینی وجود نداشت که نهادهای دموکراتیک همواره مدافع آن معدود افرادِ بیگناه علیه اکثریت جبار باشند. در اظهارنظری مبهمتر، اشتراوسِ محتاط، بدبین و دیرباور همچنین میگفت که «ما باید بدانیم که باید علیه امید، امید داشته باشیم». حقیقت این بود که از نظر اشتراوس، فیلسوفان- حاملان و متولیان تمدن- به لحاظ سیاسی ناتوان بودند. دموکراسی آمریکایی راه حلی برای مشکلات درازدامن حکمرانی دموکراتیک که از سوی یونانیان باستان شناسایی و تحلیل میشد نبود. هیچ راه حل دائمی وجود نداشت. «ما ممکن است مجبور شویم که با تسکین دهندهها راضی باشیم. اما نباید تسکین دهنده را با درمان یکی بگیریم».
اشتراوس، همچون هنری کیسینجر، ایالاتمتحده را بهخاطر پناهگاهی دوست میداشت که این کشور به وی ارائه داده بود. با این حال، فاصله او از خلق و خوی عوامانه آمریکاییها کمتر از کیسینجر نبود. او هرگز آرامش زیادی از غرایز سیاسی همشهریان خود نگرفت و در واقع، عمیقا نگران افول از ایدهآلهای کلاسیک پدران پایه گذار به خواستهای گستاخانه جامعه تودهای مدرن آمریکایی بود. سخنان توکویل در وجود او طنین افکن بود: «اگر روزی نهادهای آزاد آمریکایی نابود شوند، این حادثه را میتوان به قدرت اکثریت منتسب کرد». یک آسیبپذیری اساسی بر اندیشه آزاد وجود داشت- حتی در دموکراسیها- و فاجعه برای همیشه در محدوده امکان باقی میماند. آزار و شکنجه تهدیدی بود که هرگز از میان نمیرفت زیرا فیلسوفان در شرایط وابستگی به قدرتمندان میزیستند. اشتراوس در ذهن خود، همواره در مورد جمهوری وایمار با تودههای مشتاقی که میل به نابودی زندگی ذهنی داشتند، سخن میگفت. نمیتوان تصور کرد که او هرگز شبی را آرام خوابیده باشد. به لحاظ فکری، لئو اشتراوسِ ترسو و مملو از خشم برای زنده ماندن از خطرات کمین در همه جا به نوعی رواقی گری متوسل شد. اما او که نزد بهمن افکار عمومی درمانده بود، همواره چمدانهای خود را بسته نگه میداشت.
میتوان گفت که آرنت هم چمدانهای خود را بسته نگه میداشت یا بهعبارت دقیقتر، او همواره آنها را باز میکرد و سپس دوباره میبست. او همیشه تحسینکننده نهادهای آمریکایی بود، سپس ثبات آنها را زیر سوال میبرد، از حس خوب آمریکاییها تعریف میکرد و سپس در مورد قابلیت اطمینان به آنها اما و اگر میآورد، آموخت که در داخل یعنی در ایالاتمتحده احساس راحتی کند- بسیار راحتتر از آنچه که او میتوانست در جای دیگری مثلا در آلمان یا اسرائیل احساس کند- سپس آماده ترک آن میشد. اگر روندهای شومی که او تصور میکرد، بدتر میشدند. او از آمریکایی ستیزیِ بدون اندیشه اروپاییهای تحصیل کرده متنفر بود؛ اروپاییهایی که پیش فرضهای نادرست خود را به کشور پیچیدهای نسبت میدادند که درک یا فهمی از آن نداشتند؛ همزمان، آرنت فهمیده بود که چرا آنها برای در آغوش کشیدن ایالاتمتحده و ایدهآلهایش بیمیل بودند و اینکه چرا دفاع از این کشور از پشت حصارهایشان آنقدر دشوار است. ایالاتمتحده ناامیدانه او را کنار زد. اما دلیل تمام تغییرات و واکنشهای متناقض او یا به تعبیری دلیل تمام آنچه بر فرق سر او معلق بود همانا دوگانگی عمیقی بود که در مورد سایه وایمار داشت. آمریکا شاید بزرگترین دموکراسی در جهان باشد اما آرنت بهعنوان یک پناهنده یهودی- آلمانی نمیتوانست هیچ اعتقادی به نظامهای دموکراتیک داشته باشد چرا که شخصا شاهد بود که این نظامها چقدر آسان میتوانند مغلوب اوباش تحریک شده بشوند و در مسیر نابودی قرار گیرند.