تراژدی اجتناب ناپذیر: کیسینجر و جهان او

از دیگر قهرمانان اشتراوس که از این دوره می‌توان ذکر کرد، می‌توان به ماکس وبر و نیچه اشاره کرد که اشتراوس در مورد آنها چنین اقرار کرد: «نیچه در فاصله ۲۲ تا‌ ۳۰ سالگی‌ام چنان بر من مسلط بود و مرا مسحور خود ساخته بود که به معنای واقعی، به هرچه از او می‌فهمیدم باور داشتم.» مشاغلی پدید‌آمد که ارتباط میان اشتراوس و نیچه را رصد می‌کرد. حتی‌ مهم‌تر از نیچه، هایدگر بود که اشتراوس برای اولین‌بار زمانی او را دید که در سخنرانی‌هایش در مورد «متا‌فیزیک» ارسطو در سال ۱۹۲۲ حضور می‌یافت. همزمان با بالغ‌شدن اشتراوس، علائق جوانی وی در مورد اندیشه یهود به ارتباط میان مذهب و فلسفه هم تسری یافت. او به‌سوی مطالعه اسپینوزا – مهم‌ترین متفکر با اصالت یهودی در متون غربی- و بررسی تنش‌ها در کار اسپینوزا میان وحی و عقل رهنمون شد. این امر در مختصر‌نویسی جغرافیایی و نیز در «وضعیت دینی- سیاسی» به نزاع میان اورشلیم و آتن معروف بود که به دغدغه‌ای برای اشتراوس تبدیل شد. در دهه ۱۹۳۰، او سه موضوع مربوط به آن را دنبال کرد: هابز به‌عنوان الحاقیه‌ای به کتا‌بش در مورد اسپینوزا؛ سقراط زمانی اهمیت روزافزونی یافت که اشتراوس به مفهوم پیشرفت بدبین شد و به این نظر روی آورد که ارجحیت قاطعی به فلسفه گذشته نسبت به فلسفه حال قائل شود؛ و اندیشه‌های قرون‌وسطا که بر اساس آن وحی و عقل مواجهه مستقیمی با یکدیگر یافتند، پیش از آنکه علم مدرن دست به‌کار شود و تفکر ناب را با تبدیل‌شدن به «مرجع فلسفه» تحریف کند. اشتراوس از طریق کارهایش در مورد ابن میمون [Maimonides: در مغرب‌زمین، او معمولا با نام یونانی موسی میمونیدس شناخته می‌شود و نام عربی او ابوعمران موسی بن‌میمون بن‌عبدالله القرطبی الإسرائیلی است و به عبری هم موشه بِن‌مَیْمون نامیده می‌شود. در مورد او گفته‌اند: «از موسی (ابن‌عمران) تا‌ موسی (ابن‌میمون) کسی مانند موسی برنخاسته است»] و معلم و سلف ابن‌میمون، که به او فارابی و افلاطون عرب نام داده‌اند، «به تضاد رادیکال میان نوع سیاسی- اخلاقی و نوع فلسفی» رسید، تضادی که در مرکز فکر او برای بقیه عمرش باقی ماند.

از تعارض و تضاد میان این دو نوع، یکی از تا‌ثیرگذارترین و مناقشه برانگیزترین مقالات اشتراوس بیرون آمد: «آزار و هنر نوشتن» که در آن وی این عقیده را مطرح کرد که بسیاری از فلاسفه بزرگ‌ و به‌ویژه فلاسفه دوست‌داشتنی یونان باستا‌ن، معنای واقعی مد‌نظر خود را از طریق روشی که او «نوشته‌های رمزی» می‌نامید پنهان می‌کردند تا‌ از تقابل با مراجع سیاسی اجتناب ورزند. باید سرنوشت سقراط را به‌خاطر داشت تا‌ خطر آزاد‌اندیشی مشاهده شود.