بخش شصت و دوم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
برای ارزیابی واقعبینانه، باید به کسانی مراجعه کرد که داخل آلمان مانده بودند. آنها یک تصویر بسیار متفاوت و بسیار تیرهتری را ترسیم میکردند. یکی از حساسترین و ارزشمندترین شواهد، روزنامهنگاری به نام «سباستین هافنر» بود که تا سال ۱۹۳۸ در آلمان مانده بود. هافنر خاطرنشان میسازد که اگرچه هیچکس انتظار نداشت که هیتلر صدراعظم شود اما سیاستهای او در ابتدا به طور قابلتوجهی موفقیتآمیز به نظر میرسید. ظرف سه سال، آلمان از رکود عمیق اقتصادی به اشتغال کامل دست یافت. هیتلر همچنین کشور را از نو تسلیح و بار دیگر آن را به قدرت نظامی مسلطی در قاره اروپا تبدیل کرد. سپس پیروزی در سیاست خارجی بود که رخ داد: اشغال مجدد منطقه راینلند، ادغام اتریش، پس گرفتن سودتنلند از چکسلواکی. هیتلر با نگاه به گذشته در آوریل ۱۹۳۹ میتوانست بگوید: «من بر هرجومرج در آلمان غلبه کردم، نظم را از نو احیا کردم، تولید را در همه زمینههای اقتصاد ملیمان بهطور گستردهای بالا بردم ... من رهبری میلیونها آلمانیِ عمیقا ناراضی را - که از ما ربوده شده بودند - به دست گرفتم و به سرزمین آبا و اجدادیشان بازگرداندم؛ من وحدت تاریخی هزار ساله فضای زندگی آلمان را احیا کردم.» این چیزی بود که هافنرِ ناامید فقط میتوانست به آن چنین پاسخ دهد: «لعنتی، همهاش درست است یا تقریبا همهاش درست است.» مخالفان سابق، در میان آنها کمونیستها و سوسیال دموکراتها، با دستاوردهای غیرقابل انکار هیتلر مجاب شدند. هافنر تخمین میزند که هیتلر در دوره اوج قدرت خود، حمایت ۹۰ درصدی مردم آلمان را داشت و اینکه اکثریت کسانی که در سال ۱۹۳۳ علیه او رأی داده بودند اکنون اعضای حزب نازی بوده یا لااقل از هواداران آن بودند. هافنر میگوید، این احتمالا «بزرگترین دستاورد او باشد.» افزون بر این، چنین محبوبیت گستردهای کار را برای منتقدان جهت یافتن نقطه ضعف یا عیبی از او دشوار میکرد، حتی زمانی که آنها از سوی گشتاپو برای متابعت از او تحت تعقیب قرار «نمیگرفتند.» هافنر از آشنایان میشنید که «من آن معامله با یهودیان را هم دوست ندارم. اما به تمام چیزهایی که این مرد به آن دست یافته بنگرید.» دیگر چه میتوان گفت؟ هافنر خودش تا حدی از جذبه هیتلر مصون بود زیرا دوستان یهودی زیاد و یک دوستدختر یهودی داشت. اما بیان یک پاسخ آسان نبود زیرا نفی هیتلر به خاطر نقصهایش به معنای نفی دستاوردهایش هم بود و تعداد کمی میخواستند یا میل داشتند به دوران فلج سیاسی ناامیدکننده وایمار بازگردند. مخالفان نازیهایی که از توانایی درونی برای مقاومت در برابر عدماعتماد به نفس غیرقابل اجتنابی که داشت خزندهوار پیش میرفت آنگاه که هر کسی که در اطراف آنها بود هیتلر را به خاطر دستاوردهای آشکار و ملموسش میستایید، دیدند که خودشان در جهان انزوای فکری و بدبینی خاموش خویش زیست میکنند. به گفته هافنر، «آن مقاومت منفعلانهای که در برابر موج هیتلریسم در آلمان وجود داشت علت آن عمدتا برخاسته از یهودستیزی او بود» اما چه تعدادی میخواستند برخیزند و مدافع یهودیان خوانده شوند؟