سوماهوروی ۴۴ ساله که سال‌ها به‌عنوان یک متخصص مسائل نژادی در ایالات متحده نیز زندگی کرده است، می‌گوید: «ما همه فرزندان مهاجران از گوادلوپ، مارتینیک آفریقا هستیم و همه اندکی با والدین‌مان تفاوت داریم.» او ادامه می‌دهد: «ما به نوعی فرانسوی بودیم اما فرانسوی سفیدپوست نبودیم. ما در خانه‌هایمان متفاوت بودیم اما وقتی سیاه باشید همدیگر را بدون در نظر گرفتن تفاوت‌هایتان پیدا می‌کنید.» افزون بر داغ بودن بحث‌های نژادپرستانه در فرانسه، با کشته شدن جورج فلوید توسط پلیس سفیدپوست مینیاپولیس، گفتمان در مورد نژاد و مذهب در فرانسه در حال پوست انداختن بوده و شکل جدیدی به خود گرفته است. ملت فرانسه به‌دلیل ارج نهادن به یک آرمان بزرگ، یعنی جهانی بودن در مورد بحث نژادی و مذهب سکوت کرده بود. این اما با آنچه در واقعیت وجود دارد، دارای تفاوت‌های چشمگیری است و جامعه فرانسوی جامعه‌ای پاره‌پاره و مبتنی بر تفاوت‌های فرهنگی و نژادی است و این سوال مطرح است که آیا تاکنون این جامعه بر اساس اصول حقوق جهانی برابر اداره شده است یا نه؟

امروز این اصول توسط فرانسوی‌های سیاهی که بیدار شده‌اند، مورد چالش قرار گرفته است. از نظر مخالفان،مساله سیاه و سفید، یک چالش کلاسیک جهانی، متاثر از فرآیند «آمریکایی شدن» در جامعه فرانسه تلقی می‌شود. به گفته آنها این چالش موجب شکسته شدن فرانسه می‌شود و تهدیدی به مراتب جدی‌تر برای اصول جمهوری‌خواهی این کشور به حساب می‌آید ودیگر در حد گله و شکایت‌های مرسوم از پروپاگاندای هالیوود و مک‌دونالد نیست.  حتی آن سیاهانی که از تحولات آمریکا الهام می‌گیرند، ایالات متحده را جامعه‌ای مبتنی بر خشونت‌های نژادی می‌شناسند. در فرانسه، مردم با پیشینه‌های گوناگون بسیار آزادانه با یکدیگر بُر می‌خورند، در حالی که سیاهپوستان در این کشور نسبت به آمریکایی‌ها کمتر به شغل درست و درمان می‌رسند اما مانند همه شهروندان فرانسوی نسبت به آموزش، مراقبت‌های بهداشتی و سایر خدمات دسترسی خوبی دارند. سوماهورو که مدرک کارشناسی ارشدش را در مطالعات مردم‌شناسی در حوزه آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار در دانشگاه کلمبیا گرفته است، می‌گوید: «من وقتی هر دو کشور را مد نظر قرار می‌دهم، نمی‌توانم بگویم که این کشور از آن یکی بهتر است.» او که حالا استاد دانشگاه تور فرانسه است، می‌افزاید: «برای من هر دو جامعه نژادپرست هستند و هر کدام به شیوه خود مسائل نژادپرستانه را پیش می‌برند.» بیشتر متفکران مساله نژادی در فرانسه، در حال حاضر متعلق به نسل فرزندان مهاجر هستند که از کشورهای مستعمره فرانسه به این کشور آمده‌اند. آنها در شرایط سفت و سخت توجه به مسائل نژادپرستانه و مسائل هویتی در فرانسه رشد و نمو یافته‌اند و این مسائل در ضمیر ناخودآگاه آنها ریشه دوانده است.

پاپ اندیائه، یک مورخ که با انتشار کتاب خود با عنوان «شرط سیاه بودن» در سال ۲۰۰۸، به ایجاد یک رشته دانشگاهی با عنوان مطالعات سیاهان در فرانسه کمک کرد، می‌گوید: «در دهه ۱۹۹۰، هنگام تحصیل خود در ایالات متحده، متوجه مسائل نژادی مربوط به خود شده است.» اندیائه که هم‌اکنون ۵۴ ساله است و مباحث حوزه نژادی را در دانشگاه تدریس می‌کند، تصریح می‌کند: «این یک تجربه عجیبی است که همه فرانسوی‌های سیاه هنگام حضور در ایالات متحده با آن مواجه می‌شوند.» او ادامه می‌دهد: «این تجربه کشوری است که در آن رنگین‌پوست‌های فراوانی زندگی می‌کنند و گفتمان‌های مباحث نژادی در آن موضوعی پنهان نیست.» اندیائه، فرزند یک سنگالی و زنی فرانسوی است اما با این حال وی بیشتر به‌عنوان فردی سیاه‌پوست شناخته می‌شود. دیدگاه‌های او در مورد جهان و خودش یک چالش اساسی برای کشور فرانسه بود. جهانی‌گرایی فرانسه ریشه در روشنگری و انقلاب فرانسه دارد و این کشور مدت‌ها است که به حقوق اساسی مانند برابری و آزادی اعتقاد دارد. با رعایت این عقیده که به هیچ گروهی نباید اولویت داده شود، جمع‌آوری داده‌ها درباره نژاد در سرشماری‌ها و سایر اهداف رسمی غیرقانونی است. اما رفتار نابرابر با زنان و غیرسفیدپوست‌ها در فرانسه، مغایر با ایده‌آل‌های جهان‌گرایی فرانسوی است که قرن‌ها است آن را فریاد می‌کند.  ژرارد آرائود، سفیر پیشین فرانسه در ایالات متحده می‌گوید: «جهانی بودن زمانی آسان است که همه کاتولیک سفیدپوست باشند یا اینکه تعداد زیادی مهاجر وجود نداشته باشد.» او می‌افزاید: «اما مواجه شدن با مسلمانان از یک سو و تعداد زیادی آفریقایی در سوی دیگر، این مدل (جهانی-گرایی) مطمئنا دارای محدودیت‌‌هایی است. بنابراین بحث این است که از یک سو بگوییم جهانی‌گرایی زیبا است و از سوی دیگر به ناکارآمدی آن اعتراف کنیم.»  تانیا دو مونتاژ، یک نویسنده در حوزه مسائل نژادی می‌گوید: «سیاهان فرانسه تنها بر اساس حاکمیت قانون و شهروندی به رسمیت شناخته می‌شوند. در جامعه‌ای که بر هویت نژادی تاکید می‌شود، جهانی‌گرایی محال است که رنگ واقعیت به خود بگیرد.» دو مونتاژ که ۴۴ ساله است و والدینش اهل مارتینیک و جمهوری خلق کنگو است، اضافه می‌‌کند: « مادر و پدرم می‌گویند چیزی در این ماجرا نهفته است، که هر کجای دنیا که باشی، به هر زبانی که صحبت کنی و تاریخ تو هر چه باشد، این طبیعت سیاه تو ماندگار است. اما دقیقا این همان چیزی است که شهروندی را محال می‌کند، برای اینکه چیزی همیشه همراه من است که مرا داخل جماعت نخواهد کرد.»  در آمریکا نیز احساسات مشابهی در بین آفریقایی‌ها، کارائیبی‌ها و آسیایی‌ها دیده می‌شود. این سه نژاد در جامعه آمریکایی حضوری پر رنگ دارند. روکایدو دیالو، ۴۲ ساله و روزنامه‌نگار که از قضا یکی از فعالان سرسخت ضد نژادپرستی در فرانسه است، می‌گوید: او وقتی که به سن بزرگسالی رسید متوجه این اهانت‌های نژادپرستانه شد. او در جامعه دانشگاهی فقط خود را یک فرد سیاهپوست یافته است و نه بیشتر. مسائل نژادی زیاد در فرانسه بحث نمی‌شود اما چیزی است که می‌توانید آن را احساس کنید.