چه کسی در چین، آمریکا را از دست داد؟
جالبترین مبحث کتاب جان بولتون در مورد اتفاقاتی که در کاخسفید رخ دادهاند، زمانی است که دونالد ترامپ پیشنهاد افزایش خرید محصولات کشاورزی آمریکا به رهبران چین را میدهد تا بتواند آرای خود را از پایگاه رای کشاورزان آمریکا تقویت کند. باید به او گفت که نگران نباش، هم شی جینپینگ و هم پوتین از پیش تصمیم گرفتهاند به تو رای دهند.
آنها میدانند تا زمانی که ترامپ رئیسجمهور ایالاتمتحده باشد، این کشور در آشفتگی بهسر میبرد. برای شی، ریاستجمهوری ترامپ یعنی اینکه آمریکا رقیب اقتصادی ضعیفتری خواهد بود و برای پوتین نیز ماندن ترامپ به معنای آن خواهد بود که آمریکا دیگر جذابیت دموکراتیکی برای مردم روسیه نخواهد داشت. این دو رهبر همچنین متوجه هستند تا زمانی که ترامپ رئیسجمهور بماند، واشنگتن نمیتواند یک ائتلاف جهانی علیه آنان تشکیل دهد، این همان موضوعی است که چین بیش از همه در مورد مسائل تجاری و کووید-۱۹ و حقوقبشر از آن بیم دارد و در مورد روسیه نیز مربوط به موضوع اوکراین و سوریه است.این سخن تنها متعلق به من نیست. ژو شیائومینگ، مذاکرهکننده سابق تجاری چین به بلومبرگ گفت: «اگر بایدن در انتخابات نوامبر پیروز شود، فکر میکنم که خطرات برای چین افزایش خواهد یافت، چراکه او برای اقدام علیه چین، با متحدان واشنگتن همکاری خواهد کرد، در حالی که ترامپ اتحاد آمریکا با کشورهای دیگر را از بین برده است.»
بلومبرگ گزارش میدهد که مقامات چینی، جبهه متحد علیه تجارت یا حقوقبشر توسط ایالاتمتحده و متحدانش را بزرگترین ابزار واشنگتن برای مهار نفوذ روزافزون چین میدانند و رفتار ترامپ این اطمینان را ایجاد میکند که این اتفاق هرگز رخ نمیدهد.
اما در حالیکه چین ممکن است تصور کند که چیزی برای ترس وجود ندارد و از پیروزی ترامپ امتیازات فراوانی بهدست خواهد آورد، خود روابط چین و آمریکا باید موجب نگرانی در پکن شود. واقعیت آن است که موضع کنونی چین در ایالاتمتحده از هر زمانی پس از فاجعه تیانآنمن در ۱۹۸۹ سستتر شده است. حقیقت آن است که اگر چین مقداری لوبیا یا هواپیمای بوئینگ بیشتری از آمریکا خریداری کند، این موضوع مشکلات چین در ایالاتمتحده را حل نمیکند. پرسش اصلی که چینیها باید از خود بپرسند این نیست که چه فردی رئیسجمهور بعدی آمریکا خواهد بود، بلکه چه کسی در چین آمریکا را از دست داد؟ چراکه داستان اصلی این است که چین و آمریکا هماکنون در مسیر طلاق از یکدیگر قرار دارند. سند طلاق احتمالا مشکل اصلی را «اختلافات حلنشدنی» میداند. اما والدین موضوع را بهتر درک کردهاند. این دو کشور پس از ۴۰ سال پیوستگی با دو سیستم، در آستانه طلاق قرار دارند چراکه چین خیلی از حد خود عبور کرده است و آمریکا نیز کمکار بوده است.
همکاری آمریکا -چین بین سالهای ۱۹۷۹ و ۲۰۱۹ پابرچا بود و موجب فراهم ساختن رفاه برای بسیاری از مردم و بخش قابلتوجهی از صلح برای دیگر نقاط جهان شد و زمانی که این پیوند از میان برداشته شود، قطعا جهان دلتنگ آن خواهد شد. در این مدت پیوستگی اقتصادی دو طرف که به طور ناآگاهانه رخ داده بود، روابط و همکاریهای تجاری و فناوری میان دو کشور بسیار تسهیل شد. این چهاردهه پیوستگی اقتصادی به برخی از کارگران لطمه زد اما همزمان بسیاری دیگر بهویژه مصرفکنندگان را منتفع ساخته بود. این رابطه همچنان موجب کمرنگ شدن شکاف بین قدرتمندترین کشور جهان و مهمترین قدرت در حال ظهور شد و دو طرف را قادر ساخت تا در مورد چالشهای جهانی نظیر تغییرات آب و هوایی و دوره پس از بحران مالی ۲۰۰۸ همکاری کنند.
چهاردهه پیوستگی اقتصادی به انتهای خود رسیده است. هنوز تجارت ادامه دارد و دیپلماسی برقرار است. گردشگران همچنان بین دو کشور در رفت و آمد خواهند بود؛ کسب و کارهای آمریکایی همچنان تشنه بازار وسیع چین خواهند بود چراکه برای بقا به آن نیاز دارند اما پیوستگی ناخودآگاه بین دو کشور به پایان رسیده است. از این پس، رابطه دوجانبه دارای چالشهای بیشتری خواهد بود و فرصتها محدودتر میشوند و حتی روابط آغشته به تردیدهای آگاهانه بیشتری خواهد شد، فشارها برای خودکفایی از سوی هر طرف نیز رشد خواهد داشت.
جیم مکگرگور، کارشناس امور چین در شرکت مشاوره استراتژیک «آپکو» میگوید: «هر طرف به دیگری میگوید که به اندازه کافی تحمل کرده است.» آنگونه که خود ترامپ نیز در توییتی مینویسد که آمریکا گزینه جدایی کامل از چین را روی میز دارد اما نباید هر دو طرف را به یک اندازه مقصر شمرد. دوره شی در چین که از سال ۲۰۱۲ آغاز شد، موجب شده است تا بهطور مداوم روابط دو کشور در سراشیبی قرار بگیرد. چین اکنون خواستههای وسیعی در بسیاری از مسائل دارد. برای نمونه در زمینه تجارت، برای سالهای متمادی شرکتهای آمریکایی تصور میکردند که به اندازه کافی سهم تجاری را در بازار وسیع چین در اختیار دارند و اینگونه حداقل میتوانند سرقتهای فنی چینیها و دیگر سوءاستفادههای تجاری چین را تحمل کنند. اما در دهه اخیر این روند تغییر کرد و شکایتهای دائمی اتاق بازرگانی آمریکا در چین روبه افزایش بودهاند. به تدریج، بسیاری از اعضای جامعه تجاری آمریکا که نقش ضربهگیر اصلی را در روابط آمریکا و چین داشتند، اکنون از مواضع رادیکال ترامپ علیه چین حمایت میکنند.
از زمانی که شی خود را به رئیسجمهور مادامالعمر چین بدل کرد و کنترل حزب کمونیست را بر بسیاری از موضوعات افزایش داد، دسترسی روزنامهنگاران آمریکایی مقیم چین نیز بهطور محسوسی کاهش یافت؛ چین خصومت بیشتری از خود در دریای جنوبی چین نشان داده است؛ برنامه خود را برای پرداخت یارانه به استارتآپهای چینی افزایش داده؛ به دنبال تصویب یک قانون امنیتی جدید برای از میان برداشتن آزادیهای شهروندی دیرینه در هنگکنگ است؛ زورگویی خود را نسبت به تایوان افزایش داده است و مسلمانان را به دستور شی مورد اذیت و آزار بیشتری قرار میدهد.
بهعلاوه در آخرین اقدام خود، پکن مانع از انجام تحقیقات بینالمللی برای تشخیص منشأ شیوع کرونا شد. زمانی که نخستوزیر استرالیا این پیشنهاد را در ماه آوریل مطرح کرد، سفیر چین در این کشور تهدید به انجام اقدامات تلافیجویانه تجاری کرد و تنها چند هفته بعد، چین واردات گوشت گوساله خود از استرالیا را کاهش داد و برای توجیه این اقدام مشکلات سلامت گوشتها را بهانه کرد.
این دست از اقدامات موجب شدهاند تا پکن هرچه متحد در واشنگتن داشته است، از دست بدهد. اگرچه سیاست توازنمحور این چهاردهه بین دو قدرت جهانی همواره با زشتیها و چالشهایی نیز مواجه بوده، اما در پایان به اندازه کافی منافع مشترکی را برای دو کشور ایجاد میکرد و کمک کرد تا این رابطه برای چهاردهه پابرجا بماند. این توزان اکنون برای بسیاری از آمریکاییهای نگران از بین رفته است. نتایج یک نظرسنجی جدید نشان میدهد که تنها ۲۶ درصد از مردم آمریکا نگاه مثبتی به چین دارند. در این شرایط اگر آمریکا بار دیگر به همکاری با متحدانش روی بیاورد، میتواند با اعمال نفوذ کافی، چین را به پذیرفتن مقررات جدید در زمینههای مختلف مثل اختلافات تجاری قانع کند.