ریشه‌های نظم سیاسی:  از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه

آرمان ویژه چنین فردی در قرن بیستم محو شد اما میراث فرهنگی تاکید بر آموزش و پیشرفت و دستاورد شخصی به شیوه‌ای ادامه یافت که برای رشد اقتصادی چین به شدت سودمند بود. این مساله در میان بی‌شمار مادران چینی در اقصی نقاط دنیا دوام آورد که برای فرستادن فرزندانشان به بهترین مدارس پول پس انداز کرده و آنها را به سوی برتری در آزمون‌های استاندارد هُل می‌دادند. «خودپسندی»ای شد که موجب گردید جانشینان امپراتور «چنجو» سفرهای دور و دراز را ملغی سازند و جای خود را به اشتیاق فوق‌العاده رهبران چینی برای آموختن از تجربیات خارجی‌ها و اتخاذ این تجربه‌ها در مواقعی داد که عملا سودمند بودند. این دنگ شیائوپینگ- سیاستمداری که درهای چین را به روی جهان گشود- بود که می‌گفت: «تا زمانی که گربه بتواند موش را بگیرد، سفید یا سیاه بودن او مهم نیست». بسیار بعید است که نگرش‌های فرهنگی نسبت به علم، یادگیری و نوآوری توضیح دهد که چرا چین در قرون گذشته اینقدر ضعیف در رقابت اقتصاد جهانی عمل کرد و در حال حاضر هم به جای نقص‌های بنیادین در نهادهای سیاسی‌اش اینقدر خوب عمل می‌کند.

فصل ۲۲

ظهور پاسخگویی سیاسی

دولت پاسخگو بدین معناست که حاکمان اعتقاد دارند که آنها در برابر مردمی که بر آنها حکمرانی می‌کنند مسوولیت دارند و منافع مردم را در اولویت قرار می‌دهند. پاسخگویی به چند شکل قابل دستیابی است. این پاسخگویی می‌تواند ناشی از تربیت اخلاقی باشد که قالبی است که در چین و کشورهای متاثر از کنفوسیسم چینی اتخاذ شد. شاهزادگان آموزش می‌دیدند که حس مسوولیت به جامعه‌شان داشته باشند و از سوی یک بوروکراسی پیچیده در مورد «هنر سیاستمداری مطلوب» به آنها مشورت داده می‌شد. مردم امروزه در غرب نگاهی تحقیرآمیز و از بالا به پایین به نظام‌های سیاسی‌ای دارند که حاکمانشان نسبت به مردم خود دغدغه دارند اما قدرتشان به واسطه هیچ محدودیت رویه‌ای مانند حاکمیت قانون یا انتخابات محدود نمی‌شود. اما پاسخگویی [و مسوولیت‌پذیری] اخلاقی هنوز دارای معنای واقعی است، به شکلی که جوامع اقتدارگرا اداره می‌شوند، که تجلی آن در تقابل میان اردن هاشمی و رژیم بعث عراق به رهبری صدام حسین است. هیچ‌کدام دموکراسی نبودند اما دومی یک دیکتاتوری بی‌رحمانه و سبوعانه را حاکم کرد که اول از همه به نفع حلقه کوچک دوستان و بستگانش بود. در عوض، شاهان اردنی به‌طور رسمی به مردم خود پاسخگو نیستند جز از طریق پارلمان آن هم با قدرتی بسیار محدود؛ با این وجود، آنها مراقب بودند تا به مطالبات گروه‌های مختلفی که جامعه اردن را تشکیل می‌دهند پاسخگو باشند.

پاسخگویی رسمی، رویه‌ای است: دولت موافقت می‌کند که خود را تسلیم ساز و کارهای مشخصی کند که قدرتش را برای انجام آنچه می‌خواهد محدود می‌سازد. در نهایت، این رویه‌ها (که معمولا در قانون اساسی بیان می‌شوند) به شهروندان جامعه اجازه می‌دهد دولت را به‌خاطر سوء‌رفتار، بی‌کفایتی و سوء‌استفاده از قدرت کنار بزنند. امروز شکل مسلط پاسخگویی رویه‌ای، انتخابات است؛ ترجیحا انتخابات چندحزبی با حق رأی جهانی بزرگسالان. اما پاسخگویی رویه‌ای محدود به انتخابات نیست. در انگلستان، مطالبات اولیه برای دولت پاسخگو به نمایندگی از قانون انجام گرفت که بر اساس آن شهروندان بر این باور بودند که شاه باید خود را تسلیم آن کند. مهم‌ترین قانون همانا «کامن لا» بود که در آن مقطع به شدت از سوی قضات غیرمنتخب شکل گرفته بود و نیز قوانین اساسنامه‌ای که از سوی یک پارلمان منتخب بر مبنای حق رأی محدود مصوب می‌شد. از این رو، اولین اَشکال پاسخگویی سیاسی در مجموع [پاسخگویی] به مردم نبود بلکه به دو چیز بود: [پاسخگویی] به مجموعه قانون سنتی که به مثابه نماینده اجماع اجتماعی نگریسته می‌شد و [پاسخگویی] به قانون اولیگارشیک. به همین دلیل است که من در این بخش به جای «دموکراسی» از «پاسخگویی» استفاده می‌کنم. با گذشت زمان، دموکراسی‌سازی به وقوع پیوست. حق رأی گسترش یافت و طبقات گسترده‌ای از مردم را در بر می‌گرفت از جمله مردان بدون دارایی، زنان و اقلیت‌های نژادی و قومی. افزون بر این، روشن شد که خود قانون دیگر مبتنی بر مذهب نبود بلکه باید به شکل دموکراتیک تصویب می‌شد حتی اگر کاربرد آن در دستان قضات حرفه‌ای باقی می‌ماند. اما در بریتانیا، ایالات‌متحده و اروپای غربی، دموکراتیزه کردن کامل پاسخگویی رویه‌ای تا قرن بیستم رخ نداد.

دولت‌سازی دیرهنگام اروپا

در اوایل دوران مدرن، دولت‌سازان اروپایی پروژه‌ای مشابه را مانند همقطاران چینی و ترک خود برای ساخت یک دولت قدرتمند متمرکز که نظام اداری را در کل قلمرو یکدست کرده و بتواند حاکمیت خود را به صورت سراسری اعمال کند، شروع کردند. این تلاش‌ها دیرهنگام شروع شد، در پایان قرن پانزدهم شروع شد و تا پایان قرن هفدهم کامل نشده بود. نظریه‌های حاکمیت دولت از قلم نویسندگانی مانند «هوگو گراتیوس» و «توماس هابز» تراوش کرد که استدلال می‌کردند این خدا نیست بلکه شاه است که حاکم راستین است. اما در مجموع، پادشاهان اروپایی در این پروژه با مقاومت بیشتری روبه‌رو شدند زیرا بازیگران سیاسی دیگر در جامعه‌شان سازمان یافتگی بهتری نسبت به بازیگران سیاسی چینی یا ترک داشتند. دولت‌سازی تداوم یافت اما غالبا با مخالفت سازمان یافته بر سر راه آن سنگ اندازی شد که حاکمان را واداشت تا به دنبال متحدان و مصالحه‌هایی بگردند. یک اشرافیت زمیندار عمیقا در جای خود مستحکم است و در قلعه‌هایی زندگی می‌کند که با منابع مستقل درآمدی و نیروهای نظامی خود به صورت فیزیکی غیرقابل نفوذ است.

 

04-04