ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
بوروکراسی چینی مدلی را پایهگذاری کرد که سرانجام و تقریبا از سوی تمام بوروکراسیهای مدرن مورد تقلید قرار گرفت. یک نظام متمرکز «انتصاب» و «ارتقا» مبتنی بر رتبههایی از یک در بالا تا ۹ در پایین وجود داشت (بسیار شبیه به برنامه خدمات عمومی در بوروکراسی آمریکایی). هر یک از این رتبهها به بخشهای بالاتر و پایینتری تقسیم میشد؛ بنابراین فرد میتوانست انتظار ارتقا از ۶a به ۵b را داشته باشد. مقامهایی که از طریق نظام آزمونگیری بیرون میآمدند در مناصب پایین رتبه در بخشهای مختلف کشور - البته همواره در منطقهای متفاوت از منطقهای که در آن بزرگ شدند- بهکار گماشته میشدند. اگر اتفاق میافتاد که بستگان وی هم در همان منصب بهکار گماشته شدهاند، فرد جوانتر یا کوچکتر باید با آن منصب وداع میگفت. پس از سه سال، یک نفر از سوی رئیس سازمان متبوع وی بهعنوان بوروکرات رتبهبندی میشد که از مرحله ارزیابی به «دفتر مرکزی پرسنل» منتقل میشد. ورودِ با توصیه [Lateral entry: منظور ورودی است که به معنای عامیانه «لایی کشیدن» یا «ورود با توصیه و سفارش» نامیده میشود] به بوروکراسی، مورد تشویق قرار نمیگرفت. مقامهایی که از این نظام بیرون میآمدند و وارد بالای سلسله مراتب میشدند دارای صلاحیت فوقالعادهای بودند. با این حال، این بوروکراتهای بسیار ماهر، با صلاحیت و به خوبی سازمان یافته در خدمت هوا و هوس یک مستبد بودند که به هیچ شکلی خود را مقید به هیچ حد و حدودی نمیدانست و میتوانست با یک چرخش قلم سیاستهای به دقت تدوین شده را تضعیف کند. آنها [بوروکراتها] مشمول مجازاتهای بوالهوسانه و تسویهها از سوی فرد حاکم بودند و تنها یک اقلیتی از بوروکراتهای ارشد - بدون اینکه به نحوی از انحاء تحقیر شوند- موفق به تکمیل دوره خود میشدند. برخی از بدترین تصمیمات آنهایی بودند که از سوی اولین امپراتور مینگ یعنی «تایزو» گرفته میشد؛ امپراتوری که سوءظن روزافزون او به مشاور اعظمش نه تنها این منصب را لغو بلکه تمام جانشینان او را از بازتاسیس این منصب (با تهدید به مرگ یا اعدام آنها بهعنوان مجازات) ممنوع کرد. این بدین معنا بود که به هیچیک از امپراتوران بعدی مینگ اجازه داده نمیشد که چیزی معادل نخستوزیری یا مشاور اعظمی داشته باشند بلکه در عوض [امپراتور] باید بهطور مستقیم با دهها وزیر و نهاد که کار واقعی دولت را انجام میدادند تعامل میورزید. این سیستم برای یک امپراتور بسیار پرانرژی و «جزئی نگر» مانند تایزو به سختی قابل اجرا بود و یک فاجعه برای حاکمان بعدی بود که قابلیتهای کمتری نسبت به او داشتند. در یک دوره ۱۰ روزه، تایزو باید به ۱۶۶۰ سند رسمی مختلف که با ۳۳۹۱ مساله متفاوت سر و کار داشت پاسخ میداد. میتوان تصور کرد که جانشینانش درباره حجم کاری که او بر آنها تحمیل میکرد چه میاندیشیدند.
بسیاری از امپراتوران بعدی به استانداردهای موردنیاز دست نیافتند. بر حسب سنت، یکی از بدترین امپراتوران «شنزونگ» نام داشت (که به امپراتور وانلی هم معروف بود) که حکومت دیرپای او در فاصله ۱۵۷۲ و ۱۶۲۰ با دوره افول این سلسله مصادف بود. در نیمه دوم حاکمیت او، وی از دیدار با وزرا یا به دست گرفتن ریاست دربار سر باز زد. او اجازه داد که هزاران صفحه گزارش و یادداشت در دفتر کارش تلنبار شود که همهشان نه خوانده شده بودند و نه پاسخی به آنها داده شده بود. در واقع، او در برههای حدود ۴ سال از قصر خود بیرون نیامد که طی آن دوره تصمیمات مهم حکومتی هم به سادگی اتخاذ نشد. او همچنین به شدت حریص بود و برای تحقق هزینههای شخصی مانند ساخت یک مقبره باشکوه به خزانه دولتی دستاندازی میکرد. در زمان بحران اولیه نظامی در قرن هفدهم، وقتی ذخایر دولتی به ۲۷۰ هزار تیل [taels: واحد پولیِ سابق کشور چین] نقره کاهش یافت، امپراتور بیش از ۲ میلیون تیل در حساب شخصی خود جمع کرده بود. با وجود درخواستهای مکرر «وزیر درآمدها» [ minister of revenue: شاید معادل امروزی آن «وزیر دارایی» باشد] اما او از آزاد کردن مقداری بیش از مبلغ اسمی بودجه برای دولت جهت اهدافی مانند پرداخت هزینه نیروها سر باز زد. اقدامات او مستقیما موجب رشد قدرت منچو شد که در نهایت طومار این سلسله را در هم پیچید.
مساله «امپراتور بد»
از سه مولفه توسعه سیاسی که ما آن را دنبال کردهایم (دولتسازی، حاکمیت قانون و پاسخگویی) چینیها در همان اوان تاریخ خود اولی را به درستی به دست آوردند. به یک معنا، آنها «دولت خوب» را ابداع کردند. آنها نخستین کسانی بودند که یک سیستم اداری طراحی کردند که عقلانی بود، به لحاظ عملکردی سازمان یافته بود و مبتنی بر معیارهای غیرشخصی برای استخدام و ارتقا بود. شاید از این جهت که جامعه چین بسیار «خانواده مدار» بود، دولتسازان چینی وظیفه خاص خود را آزاد کردن دولت از [قید و بند] تاثیرات «پدر موروثی» یا «قوم و خویش پرستی» میدیدند که منبع عظیم فساد بود. خلق چنین سیستمی در «دیگ» جوشان دوره «ایالات متخاصم» یک چیز بود؛ تداوم آن در دو هزاره بعدی هم امری دیگر. نوسازی بوروکراسی- که در همان اوان به آن دست یافته شد- قربانی زوال و موروثیسازی دوباره شد، آن هم زمانی که دولت از هم گسیخت و به خانوادههای ثروتمند آریستوکراتیک اختصاص داده شد. زوال دولت طی قرون متمادی رخ داد و بازگرداندن بوروکراسی به چیزی مانند طرحی که ابتدا مدنظر خالقان آن یعنی «چین» و «هان» بود هم قرنها طول کشید تا به سرانجام برسد.