ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
خصلت خودسازمان یافته جامعه هند از سوی بسیاری از ناظران قرن نوزدهم از جمله کارل مارکس و هنری مِین مورد اشاره قرار گرفته است. مارکس اعلام کرده بود که پادشاه مالک تمام زمینها بود اما بعد خاطرنشان کرد که روستاهای هند مایل بودند که به لحاظ اقتصادی خودبسنده [autarchic: وضعیتی که در آن اقتصاد یک کشور از قابلیت خودکفایی عبور کرده و در اهداف و برنامهریزیها حد انزوای کامل اقتصادی را مدنظر قرار دهد. مثال آن کره شمالی است که با ایدئولوژی «جوچه» به معنای بینیازی از خارج اداره میشود] و مبتنی بر شکل اولیه کمونیسم باشند (یک تفسیر نسبتا خودتناقض گونه). مِین هم به اجتماع روستایی هندیِ تغییرناپذیر و خودتنظیمکننده اشاره میکند؛ مفهومی که در بریتانیا و در دوران ویکتوریا بسیار گسترده شده بود. مقامهای دولتی انگلیس در اوایل قرن نوزدهم روستای هندی را به مثابه یک «جمهوری کوچک» توصیف کردند که توانسته از ویرانی امپراتوریها بگریزد و بقا یابد. در قرن بیستم، ملیگرایان هندو، که تا حدودی از این تفسیرها استفاده میکردند، تصویری بسیار ساده و دلپذیر از دموکراسی روستایی بومی – پانچایات- را تصور میکردند که گفته میشد منبع نظم سیاسی است تا زمانی که از سوی دولت استعماری بریتانیا تضعیف شد. [ panchayat: واحدی واسطه بین شهر و روستاست که اصطلاحا «شهر پانچایات» خوانده میشوند. پانچایات در حقیقت برای مدیریت منابع انسانی و جلوگیری از مهاجرت بیرویه جمعیت روستایی از طریق تأمین زیرساختها شکل گرفته است. شهرهای پانچایات، نقش مهمی در پیشبرد رشد اقتصادی و ایجاد فرصتهای توسعه اجتماعی و فرهنگی داشتهاند. پانچایات خوشههای اقتصادی و صنعتی هستند که دارای امکانات بیشتری نسبت به روستاها هستند] ماده ۴۰ قانون اساسی مدرن هند شروطی را برای سازماندهی پانچایاتهای احیا شده به تفصیل بیان کرد که هدفش ترویج دموکراسی در سطح محلی است؛ چیزی که دولت «راجیو گاندی» در سال ۱۹۸۹ تاکید ویژهای بر آن کرد آنگاه که درصدد تمرکززدایی از قدرت در چارچوب نظام فدرال هند برآمد. با این حال، ماهیت واقعی حکمرانی محلی در هند باستان دموکراتیک و سکولار نبود چنانکه بعدها مفسران و ملیگرایان چنین ادعایی کردند بلکه مبتنی بر جاتی یا کاست بود. هر روستا به دنبال داشتن یک کاست مسلط بود یعنی کاستی که به لحاظ عددی بیشتر از سایرین بود و مالک بخش زیادی از زمینهای روستا بود. پانچایات آشکارا رهبری و سرکردگی سنتی آن کاست را داشت. آحاد روستاها و نهادهای حاکمیتی محلی برای تامین خدمات از بیرون به دولت وابسته نبودند. یکی از کارکردهای اصلی پانچایات کارکرد قضایی بود؛ این کارکرد برای اختلافات میان اعضای جاتی بر اساس قوانین عرفی داوری میکرد و در واقع نقش «داور» یا «حَکَم» را در اختلافات میان اعضای جاتی ایفا میکرد. حقوق مالکیت در چارچوب روستا به معنایی که در تصور مارکس بود «کمونی» یا اشتراکی نبود. همچون دیگر جوامع بخش بخش شده دودمان محور، دارایی و مالکیت در دست مجموعه چهل تکهای از خویشاوندان است که پیامدها و محدودیتهای بسیاری بر توانایی آحاد خانوادهها برای بیگانه شدن از زمین دارد. این به آن معناست که پادشاه «مالک» زمین روستایی که بر آن حاکمیت اسمی داشت نبود. چنانکه در فصل بعد خواهیم دید، قدرت حاکمان سیاسی مختلف در هند برای مالیات بستن یا اختصاص زمین اغلب بسیار محدود بود. فعالیت اقتصادی هم مبتنی بر «جاتی»ها بود که همچون شرکت بستهای عمل میکرد که به حمایت بیرونی اندکی نیاز داشت. حجم زیادی از تجارت در جنوب هند از قرن نهم تا چهاردهم در کنترل صنوف بازرگان مانند «آوی وُل» بود که در تمام شبه قاره نمایندگانی داشت و با بازرگانان عرب در خارج از هند تعامل گستردهای داشت. بازرگانان گجراتی- هم مسلمان و هم هندو- مدتها بر تجارت در سراسر اقیانوس هند، در شرق آفریقا، جنوب عربستان و جنوب شرق آسیا مسلط بودند. بازرگانان احمدآباد در قالب گروههای بزرگ و شهری سازماندهی میشدند که در آن اعضای تمام گروههای مهم شغلی حضور داشتند. در چین، شبکههای تجاری مبتنی بر دودمانها بودند اما تقریبا به مانند همقطاران هندیشان سازماندهی خوبی نداشتند. برخلاف دودمانهای چینی، که حوزه صلاحیتشان به تنظیم قوانین خانوادگی، ارث و دیگر امور داخلی محدود بود (به ویژه در دورانی که دولت قوی بود)، جاتیهای هند افزون بر اینکه تنظیمکنندههای اجتماعیِ محلی بودند، کارکردهای سیاسی آشکارتری هم داشتند. «ساتیش سابِروال» میگوید: «جاتیها زمینهای اجتماعی برای بسیج به شکل گسترده فراهم کردند: به شکلی تهاجمی، برای تضمین سلطه و حکومت...؛ به شکل دفاعی، برای مقاومت در برابر تلاشهای دولتها و امپراتوران بزرگتر برای مسدود کردن حوزه تسلط جاتیها...؛ و به شکل خرابکارانه، برای مسوولیت پذیرفتن در یکی از این نهادهای بزرگتر و استفاده از اقتدار و جایگاه آن برای پیش بردن منافع شخصی خود». جاتیها برای اعضای خود فرصتهایی برای تحرک فیزیکی و اجتماعی فراهم کردند. برای مثال، «کایکولار»، یک کاست بافنده تامیلی، به تجارت و سربازگیری تغییر جهت داد آنگاه که فرصت در دوران شاهان «چولا» ایجاد شد؛ نجاران و آهنگران سیک سرزمین مادری خود- پنجاب- را به سوی آسام و کنیا در اواخر قرن نوزدهم ترک کردند. این تصمیمات از سوی گروهها یا خانوادهها که برای حمایت در محیطهای جدیدشان به یکدیگر وابسته بودند به شکل جمعی اتخاذ میشد. در شمال هند، جاتیهای راجپوت بهطور اخص در بسط دامنه حضور خود موفق بودند و سرزمینهای چشمگیری را در کنترل خود گرفتند.