ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
نظریههای فرگشتی [تکاملی] اولیه، از جمله نظریههای مارکس و انگلس، مشکلات دیگری داشتند. آنها اغلب یک پیشرفت نسبتا «خطی» و «خشکی» [rigid] از فرمهای اجتماعی مطرح کردند که در آن، یک مرحله از توسعه ضرورتا مقدم بر مرحله بعدی است و در آن یک مولفه (مثل «شیوه تولید» مارکس) خصلتهای آن مرحله را بهطور کلی تعیین میکرد. با افزایش دانشمان از جوامع راستین بدوی، بهطور فزایندهای روشن شد که تکامل پیچیدگی سیاسی خطی نیست: یک مرحله مشخص از توسعه اغلب مشتمل بر ویژگیهای مراحل اولیه است و سازوکارهای متعدد پویایی وجود داشت که جوامع را از یک مرحله به مرحله دیگر حرکت میدهد. در حقیقت، چنانکه در فصلهای بعد خواهیم دید، مرحله اول توسعه هرگز بهطور کامل از سوی مراحل دیگر کنار گذاشته نمیشود. چین هم بیش از سه هزار سال پیش از اشکال سازمانی خویشاوندمحور به سازمانی دولت محور گذار کرد و با این حال، سازمانهای پیچیده خویشاوندی همچنان مشخصکننده بخشهایی از جامعه امروز چین هستند. جوامع بشری چنان متنوع هستند که تعمیمهای کاملا جهانشمول از مطالعه تطبیقی فرهنگها را بسیار دشوار میسازد. انسان شناسان از کشف جوامع ناشناختهای [obscure societies] که ظاهرا از قوانین عمومی توسعه اجتماعی تخطی میکنند خوشحالاند. با این حال، این بدین معنا نیست که «نظم و ترتیبها» [regularities] و «مشابهتها» [similarities] در فرمهای فرگشتی در جوامع متفاوت وجود ندارد.
مراحل پیش از تاریخ
نسبیتگرایی فرهنگی بواس که در برابر داروینیسم اجتماعی قرن نوزدهم قد علم کرد، تحولی قابل درک بود، اما میراثی ماندگار از درستی سیاسی در حوزه انسانشناسی تطبیقی بر جا گذاشت. نسبیتگرایی شدید فرهنگی با نظریه فرگشتی [تکاملی] مغایرت دارد، زیرا دومی شناسایی سطوح متفاوتی از سازماندهی اجتماعی و دلایلی در مورد اینکه چرا یک سطح جایگزین سطحی دیگر میشود را ضروری میسازد. واقعیت آشکار این است که جوامع بشری به مرور زمان تکامل مییابند. آن دو جزء اساسی تکامل بیولوژیکی – یعنی تغییر [variation] و انتخاب- قابل اطلاق به جوامع بشری هم هست. حتی اگر به شکل محتاطانه و دقیقی از قضاوتهای ارزشی در مورد تمدنهای بعدی- و اینکه تمدنهای بعدی «بالاتر» از تمدنهای قبلی هستند- احتراز کنیم، آنها به وضوح پیچیدهتر، ثروتمندتر و قدرتمندتر میشوند. آنهایی که معمولا در سازگاری و انطباق موفق میشوند بر کسانی که در سازگاری موفقیتی نمییابند، پیروز میشوند، درست همانطور که مکانیزمهای فردی چنین میکنند. استفاده مداوم ما از اصطلاحاتی مانند «درحال توسعه» یا «توسعه» (مانند «کشورهای درحال توسعه» یا «آژانس آمریکایی برای توسعه بینالمللی») گواهی است بر دیدگاه گستردهای که [میگوید] کشورهای ثروتمند فعلی محصول تکامل قبلی اشکال اقتصادی- اجتماعی هستند و اینکه کشورهای فقیر اگر بتوانند در این فرآیند مشارکت میکنند. نهادهای سیاسی انسانی در طول زمان و به لحاظ فرهنگی و نه ژنتیکی انتقال مییابند و در معرض حجم زیادی از ابداعات خودخواستهتر هستند تا تکامل بیولوژیک. اما یک قیاس آشکار میان اصل داروینی انتخاب طبیعی و تکامل اجتماعی و رقابتی بشری وجود دارد.
این شناسایی منجر به احیای نظریهپردازی تکاملی از سوی انسان شناسانی مانند لسلی وایت، جولیات استیوارت، المان سرویس، مورتون فراید و مارشال ساهلینز در میانه قرن [بیستم] شد که استدلال میکردند پیشرفتی آشکار طی زمان در پیچیدگی، مقیاس و کاربردِ انرژی جوامع وجود داشت. به گفته ساهلینز و سرویس، تنوع بسیار زیاد اشکال اجتماعی نتیجه آن چیزی بود که آنها «تکامل خاص» [specific evolution] مینامیدند، زیرا گروههای انسانی با موقعیتهای زیستمحیطی فراوانی که درصدد اِشغالش بودند سازگار شدند. اما روشن بود که یک «تکامل عام» [general evolution] همگرا هم در کار بود، زیرا جوامع مختلف راهحلهای مشابهی برای مشکلات رایج سازماندهی اجتماعی پیشنهاد میکردند. مشکل روش شناختیای که انسان شناسان با آن مواجهند این است که هیچکس بهطور مستقیم ناظر بر تکامل جوامع انسانی از ابتداییترین اشکال جامعه تا پیچیدهترین سطح قبیلهای یا دولتی نبوده است. تمام آنچه آنها میتوانند انجام دهند فرض این مساله است که جوامع گردآوری- شکار یا جوامع قبیلهای نمونههایی از سطوح ابتداییتر توسعه هستند، بر رفتار خود نظارت دارند و در مورد نیروهایی به حدس و گمان میپردازند که موجب میشوند یک شکل از سازماندهی مثل قبیله به شکل دیگری مانند دولت تحول و تکامل یابد. شاید به همین دلیل باشد که نظریهپردازی در مورد تحول و تکامل اولیه اجتماعی از انسانشناسی به باستانشناسی مهاجرت کرده است.
بر خلاف انسانشناسان، باستانشناسان از طریق سوابق مادی و ملموس به جا مانده از تمدنهای مختلف میتوانند تغییرات پویا در جوامع را طی صدها یا هزاران سال ردیابی و رصد کنند. برای مثال، با بررسی تغییرات در الگوهای زیستی و عادات غذایی بومیهای پوئبلو [Pueblo: پوئبلو واژهای اسپانیایی به معنی دهکده است. پوئِبلو گونهای دهکده سرخپوستی با خانههای خشتی و کاهگلی است که توسط برخی از قبایل در جنوب غربی ایالاتمتحده آمریکا پدید آمده بود. مردمان باستانی پوئبلو، سرخپوستان آمریکایی بودند]، آنها میتوانند شیوهای که جنگ و فشارهای زیستمحیطی موجب شکل دادن به ماهیت سازماندهی اجتماعی شد را بازسازی کنند.
ارسال نظر